چرا شیر ناصر کرمی باید مرا یاد شعر برتولت برشت بیاندازد؟!
واقعاً از کجا میداند این ناصر خان کرمی که حالا وقت خوابیدن نیست؟! شاید آن برادر! غذایش را خورده و اتفاقاً حالا نیاز به استراحت و خواب دارد. اصلاً شاید این برادر دیگه پیر شده باشد!
اما نه؛ ناصر حتماً چیزی را میداند که من و تو نمیدانیم! او احتمالاً پیچش مو را میبیند؛ در حالی که ما محو خود «مو» شدهایم و بس!
به هر حال هر چه باشد، سالها تجربهی دبیری صفحه اجتماعی همشهری را دارد، حواسش به محیط زیست هم هست، با کلوخ هم که میانهای ندارد ...
بنابراین، میشود حدس زد که برشت را میشناسد و زنهار نهفته از شعر اعتراضش را از خاطر نبرده است:
اول به سراغ یهودیها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .
پس از آن به لهستانیها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .
آنگاه به لیبرالها فشار آوردند
من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم
سپس نوبت به کمونیستها رسید
کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.
امید که نهتنها این آقا شیره از خواب برخاسته و بیداری پیشه کند؛ بلکه دیوار هم – علاوه بر در – پیام ناصر را دریابد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد!
در آن صورت ایمان دارم که دیگر شاهد چنین ذبح دردناکی نخواهیم بود:
در همین حوالی!
- نابودی اکثریت به دست اقلیت!
- دیروز ناصر کرمی همه را شوکه کرد!



به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.