یک پیروزی دیگر برای طرفداران محیط زیست در ابر!

چشم اندازی ناب از جنگل زیبای ابر

     سرانجام، استاندار سمنان پس از کش و قوس‌های فراوان، دستور توقف عملیات جاده‌سازی (بخوان جنگل‌زدایی) را در جنگل ابر صادر کرد. دو هفته است که طرفداران محیط زیست هر چه فریاد دارند، هر چه توان دارند و هر چه استدلال دارند در مجامع گوناگون محلی و ملّی عرضه داشته‌اند تا بلکه بتوانند از بزرگترین حماقت (بخوان جنایت) قرن در هیرکانی جلوگیری کرده و این سبزکشی بی مثال را به پایان برند. به ویژه باید از دو مدیر توانمند یکی در سازمان حفاظت محیط زیست (دکتر محمّدباقر صدوق) و دیگری در سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور (دکتر پیمان یوسفی آذر) قدردانی کنم که مرد و مردانه در برابر طبیعت‌ستیزان قدرقدرت و دولت‌سالار ایستادند و پا پس نکشیدند.
    امید که نسل امروز بتواند جنگل زیبا و بی‌مثال ابر را به آیندگان نیامده بر این آب و خاک مقدس تحویل دهند.

درج نظر

آنفولانزای نوع جاده‌ای در ایران!

آنفولانزایی که یک شبه ره صدساله رفت!

      روز گذشته، سازمان بهداشت جهانی در آخرین گزارش خود اعلام کرد که متأسفانه تعداد تلفات ناشی از آنفولانزای نوع A از مرز 6770 کشته در 206 کشور جهان گذشته است ...
    

ادامه نوشته

هر چمنزاری با تیر برق زشت‌تر می‌شود! نمی‌شود؟

پیست اسکی تاریک دره - بهار 1387- عکس از رسول کریمی

    هموطن عزیزم، رسول کریمی دو تصویر از یک محل اما در دو مقطع زمانی را برایم ارسال کرده که دریغم آمد در مهار بیابان‌زایی انتشارش ندهم.
    هر دو تصویر، دامنه‌های تاریک دره واقع در عباس‌آباد همدان را نشان می‌دهد؛ یکی متعلق به سال 1387 و دیگری سال 1388.

ادامه نوشته

نشانه‌هایی مثبت در مسیر احیای ساختار تشکیلاتی نگهبانان زمین در ایران


     دوشنبه گذشته نمایندگان هفت تشکل عمده‌ی علمی در حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی در دفتر دکتر حسین ارزانی، رییس هیأت مدیره انجمن مرتعداری ایران واقع در دانشکده منابع طبیعی کرج به دور هم جمع شده بودند تا در باره‌ی مهمترین مسایل حوزه‌ی متبوع به تبادل نظر و اعلام موضع بپردازند. آقایان دکتر مجید مخدوم، دکتر ابراهیمی، دکتر امیری، دکتر سبحانی، دکتر سلاجقه (رییس دانشکده)، مهندس نصرتی و نگارنده (به نمایندگی از انجمن اعضای هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع) از دیگر شرکت‌کنندگان در این جلسه بودند.
    نکته‌ی حایز اهمیت آن بود که تقریباً همه‌ی حاضرین با ادغام تشکیلات منابع طبیعی و سازمان حفاظت محیط زیست کشور در یکدیگر همراه بودند. منتها ملاحظاتی هم وجود داشت که قرار شد پیش از انتشار رسمی، مراتب با رؤسای دو قوه‌ی مجریه و مقننه در میان نهاده شود. چرا که موضوع به زودی در نخستین نشست کابینه دولت مورد بررسی جدی قرار خواهد گرفت.

    همچنین اغلب حاضران حضور دکتر محمّدباقر صدوق در رأس معاونت محیط طبیعی سازمان را به فال نیک گرفته و ابراز امیدواری کردند که ایشان بتواند سزاوارانه‌تر از حقوق طبیعت دفاع کند.

درج نظر

اشتیاق مردم و مسئولین محلی در استان قزوین برای سرمایه‌گذاری در حوزه‌ی انرژی‌های پاک


    امروز مهمان مردم شریف  دیار عبید زاکانی و علی‌اکبر دهخدا – قزوین – بودم تا در حضور عالی‌ترین مقامات صنعتی استان و جمعی از سرمایه‌گذاران محلی، امکانات و علاقه‌مندی طرفین را به استحصال انرژی‌های نو در استان ارزیابی کنم. خوشبختانه از هر دو طرف چراغ سبز آشکارا چشمک می‌زد و من امیدوارم استان قزوین بتواند روزی با پیشگامی در این حوزه – به ویژه از منظر انرژی بادی – گامی استوار در مسیر توسعه‌ی پایدار و کاهش وابستگی معیشتی به سرزمین بردارد؛ رخدادی که سبب شده روند اُفت سطح آب‌زیرزمینی، به ویژه در دشت‌های جنوب شرقی استان به مرزهایی نگران‌کننده برسد.
    جالب اینجاست که هم‌اکنون بخش صنعت تأمین‌کننده‌ی بیش از نیمی از اشتغال استان است؛ در حالی که تنها 2 درصد از آب قابل استحصال قزوین را به خود اختصاص می‌دهد، در صورتی که بخش کشاورزی حدود 93 درصد از آب قابل استحصال استان را مال خود کرده، آن هم در حالی که کمتر از 25 درصد اشتغال را راهبری می‌کند.

درج نظر

جنبشي براي سبزشدن و سبزماندن دوباره البرز!

سردر ورودی ایستگاه تحقیقاتی سیراچال در بالادستسد کرج - نرسیده به پل دوآب

چند هفته‌ای است که به همت مرد همیشه جوان طبیعت وطن، مصطفی خوشنویس نازنین و پرانرژی، گروه‌هایی از دوستداران طبیعت و عاشقان درخت یگانه‌ی و دیرینه‌ی وطن – اُرس – راهی سیراچال می‌شوند.
نگارنده نیز در یکی از این سفرهای پاییزی دلچسب، در حالی که طبیعت تمام مهر و لطفش را نثار دوستدارانش کرده بود، همراه این همسفران سبزاندیش و بی‌ادعا بودم تا چند نهال اُرس دیگر به دامن البرز مرکزی پیشکش کنیم ...

ادامه نوشته

برای روح بلندی که در پشت این گلدان کوچک پنهان شده است!

 

کاش همه می توانستیم اینگونه سبزینگی را در شهر و دیارمان انتشار دهیم.

     چند روز پیش که داشتم از کنار ضلع جنوبی آزادراه یادگار امام به سوی اوین می‌راندم، ناگهان این پنجره میخکوبم کرد ...
   

 

ادامه نوشته

خودكشي يك وبلاگ سبز!


    امروز دلم گرفت ... داشتم در باره رودخانه كشف رود و روزگار پژمان آن در خراسان رضوي جستجو مي‌كردم؛ رودخانه‌اي كه در طي مسير 290 كيلومتري‌اش از كوه‌هاي زيباي بينالود و هزارمسجد تا پل خاتون سرخس، هر آنچه فاضلاب شهري و كشاورزي و صنعتي و بيمارستاني است، نثارش مي‌كنيم؛ رودخانه‌اي كه از آب گوارايش! محصولات كشاورزي و سبزي برداشت مي‌كنيم و به خورد خود و دام‌هاي مان مي‌دهيم ... و رودخانه‌اي كه بيش از 4 سال است ناقوس مرگ را در ديار حكيم جاودان طوس به صدا درآورده؛ اما دريغ از هيچ فريادرسي ...

    در طول اين سال‌ها، فردي استاندار خراسان شمالي بود كه اينك متولي شماره يك پاسداري از سبزينگي كشور است. خيلي دوست دارم بدانم نحوه‌ي تعامل حسين آقاميري با محمدي‌زاده در طول اين سال‌ها چگونه بوده است؟
    به هر حال حاصلش هر چه كه بود، امروز صداي خبرنگار كم سر و صداي رسانه‌ي به شدت محافظه‌كار راديو در بخش پيك بامدادي را هم درآورد تا به عينه همه مردم ايران با گوش‌هاي خود بشنوند كه همچنان فاضلاب بيمارستاني بدون تصفيه وارد كشف رود مي شود ...
    بگذريم!
 
    منظورم اين بود كه در گرماگرم اين جستجو دريافتم كه يكي از وبلاگ‌نويسان فعال حوزه سبز، دست به خودزني زده و تمامي موجوديت تارنماي پربارش را در دادگاهي فرمايشي به آتش كشيده و حكم اعدام را نيز به اجرا درآورده ...
    و هيچ هم فكر نكرده كه ما از اين به بعد براي ديدن آن تصاوير زيبا در تارنمايش و آن تمثيل‌هاي يگانه، چقدر تنها خواهيم شد ...
   در يادداشت، روزگار سينوسي سبزنويس‌ها گله كرده بودم كه چرا كم مي‌نويسيد؟ يادم رفته بود كه بگويم: چرا خودكشي مي‌كنيد؟
   حالا مي‌گويم و اميدوارم ديگر شاهد قتل هيچ مهتابي به فرمان نئون نباشيم!

جاي خالي آب در مذاكرات ريزگردهاي عربي!

    ديروز آخرين روز از نشست مشترك هيأت ايراني و عراقي در باره‌ي ريشه‌يابي و مهار مشكل تشديد كانون‌هاي بحراني فرسايش بادي در كشور عراق بود؛ كانون‌هايي كه تظاهراتش در غالب ريزگرد تا تهران هم رسيد و خس و خاشاك تهراني را هم غبارآلود كرد! نکرد؟
    نكته‌ي حيرت‌انگيز ماجرا اين است كه ظاهراً نمايندگان وزارت نيرو به عنوان يكي از پايه‌هاي اصلي براي ريشه‌كني اين بحران ناديده انگاشته شده و محترمانه حذف شده‌اند!

امير سررشته داري

    گزارش امير سررشته‌داري عزيز خود گوياي ماجرا هست. اميدوارم كه تا كار از كار نگذشته، آب را وارد معادله‌ي درمان ريزگردهاي عربي كنيم.

درج نظر

چه معجزه‌ها كه مي‌توانيم ببينم، اما نمي‌بينيم!


        اين چشم‌هاي زيبا را نگاه كنيد تا دريابيد كه چه مي‌گويم؟ آيا هيچ چشم يا عينك گران‌قيمتي را مي‌شناسيد كه از نظر رنگبندي و هارموني و تقارن به پاي اين چشم‌هاي افسانه‌اي برسند؟

 


  

ادامه نوشته

جبهه سبز ایران؛ بودنش بهتر از نبودن یا برعکس؟!

کاش آن رنگ زرد جبهه سبز را قربانی نمی کرد!

    به دنبال انتشار روزگار سینوسی سبزنویس‌ها، یکی از سبزنویس‌ها و سبز‌باوران قدیمی، لطف کردند و کوشیدند تا تنور این جستار را همچنان در دنیای یخ‌زده‌ی وبلاگستان سبز گرم نگه‌دارند! هر چند که به نظر می‌رسد حتا روند جهان‌گرمایی و تغییرات آب و هوایی یا پرداختن به گل و بلبل هم نتواند این یخ را آب کند! می‌تواند؟
   بگذریم ...

   ضمن سپاس از حسین عبیری گلپایگانی، باورم این است که به رغم درک استدلال اغلب اعضای بریده از جبهه سبز ایران، به نظر می‌رسد با بررسی سال‌های بدون جبهه‌ی سبز می‌توان پذیرفت که درمجموع و با وجود همه‌ی اشکال‌های وارد بر این تشکل محیط زیستی نسبتاْ ریشه‌دار کشور، عدم حضورش در عرصه‌ی محیط زیست وطن به مراتب بیشتر به طبیعت ایران ضربه زد تا همان حضور نیم‌بند.
   حرکت های گروهی و کارهای مشارکتی در ایران، بسیار دشوار است ... کاش قدر دوام و استمرار این تاریخ سبز جوان را در آیینه‌ی فعالیت‌های تشکل‌های مردم‌نهاد مرتبط با محیط زیست بیشتر می‌دانستیم و به جای بریدن، به پیوستن فکر می‌کردیم.

درج نظر

دیروز باز هم عباس نیامد؛ اما عباث نه! او آمد ...

خوشامدگویی عباث به حاضران در مراسم نکوداشتش!

    شامگاه دیروز در فرهنگسرای زیبا و بزرگ پایداری، می‌شد به راحتی پایستگی عباث را دید؛ پایستگی و جاودانگی مردی از تبار طبیعت که حالا می‌شود او را در هر برکه‌ای، تالابی، رودخانه‌ای، دشتی و کوهی دید ...
    آخر او آن بالاها در یکی از مرتفع‌ترین رودخانه‌های جهان ناپدید شده است؛ پس اگر قرار بر جاری شدن هم باشد، او اینک در بین همه‌ی زیستمندان و همه‌ی مردم پایین دست جاری است ...
  
   

ادامه نوشته

درختان هم می‌توانند برق تولید کنند و هم در مهار آتش‌سوزی جنگل‌ها مؤثر باشند!


   به گزارش سازمان خواروبار و کشاورزی (فائو) افزون بر 350 میلیون هکتار از رویشگاه‌های جنگلی جهان سالانه در اثر آتش‌سوزی به یغما می‌رود که این میزان برابر با 8.8 درصد از مجموع اندوخته‌گاه‌های جنگلی جهان است. در بزرگی این رقم همان بس که بدانیم: مجموع مساحت جنگل‌های 53 کشور جهان از جمله ایران که اصطلاحاً از ایشان با عنوان کشورهای با پوشش کم جنگل (LFCCS) یا Low Forest Cover Countries یاد می‌شود، حتا به نصف آن رقم هم نمی‌رسد! بنابراین، اگر روند کنونی برای 12 سال دوام یابد، دیگر جنگلی بر روی کره خاک نخواهد ماند ...

ادامه نوشته

دل من گره‌گير چشم نجيب اين نهال نوپاي سيب است!

لطفاً درنگ كنيد!

آندره ژيد : بكوش عظمت در نگاه تو باشد نه آن چه بدان مي نگري .

     نظرتان در باره‌ي اين تصوير چيست؟ در اين تصوير چه چيز حيرت يا تحسين و يا دست كم توجه شما را بر‌مي‌انگيزد؟
      احتمالاً خواهيد گفت: مشاهده‌ي آن سيب درشت قرمز رنگ در انتهايي‌ترين و لرزان‌ترين و شكننده‌ترين جوانه‌ي نهالي كه شايد هنوز جشن يك‌سالگي‌اش را هم نگرفته باشد!
      نگاه كنيد كه آن سيب متقارن و خوش‌تراش چگونه صاحبش را به زحمت انداخته و قامت نحيفش را خم كرده است.
      با اين وجود، اگر اينك دل من و تو گره‌گير فقط يكي از ميلياردها ميليارد درخت سيب موجود در جهان شده، شايد دليلش به كشف همين راز و رمز و چرايي ايستايي و پايداري آن نهال تكيده برمي‌گردد! راز و رمز و درد و رنجي كه حاصلش تولد سيب سرخ خورشيد است ...

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگ‌ها نور خواهم ریخت و صدا خواهم زد:
ای سبدهاتان پرخواب! سیب آوردم، سیب سرخ خورشید
خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جزامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید.
کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!

     و من بر اين باورم كه روشن‌دلي لازم است تا بتوان در پاي اين لحظه‌ها و عكس‌ها درنگ كرد و تلنگرش را شنيد و در زيبايي‌اش شناور شد و شناور ماند ...
      وگرنه ممكن است داغون شوي مثل سهراب، وقتي كه دريابي در سرزميني زيست مي‌كني كه هيچ كس زاغچه‌اي را سر يك مزرعه جدي نمي‌گيرد!

      ممنون از دوست عزيزي كه تصوير اين تك‌نهال سيب‌آلود و سرخ‌فام را برايم فرستاد و زنهارم داد تا او را جدي بگيرم ...

درج نظر

یک موفقیت دیگر برای مهار بیابان‌زایی!

مسابقه ای بی سابقه در وبلاگستان فارسی

محیط زیست، حقوق بشر و مهار بیابان‌زایی!


     بنا بر اعلام دبیرخانه‌ی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خوشبختانه تارنمای مهار بیابان‌زایی توانسته است با جلب نظر شرکت کنندگان در مسابقه‌ی «حقوق بشر در آیینه وبلاگ‌ها» و نیز هیأت محترم داوران این مسابقه‌ی بی‌سابقه، به عنوان وبلاگ برتر در رشته محیط زیست انتخاب شود.
    ناگفته پیداست که اگر مهار بیابان‌زایی این گونه می‌تواند مورد توجه قرار گیرد، سهمی از این موفقیت را باید مدیون آن گروه از نویسندگان و کوشندگانی بداند که حاضر شدند از وقت گرانبهای خویش درگذرند و بخشی از آن را به روشن‌گری در حوزه محیط زیست اختصاص دهند. جریانی که می‌شود هویت تمام‌نمای آن را در اعضای گرین‌بلاگ مشاهده کرد؛ اعضایی که پیوسته بر شمارشان افزوده می‌شود و بدین‌ترتیب وزن محتوای سبز را در وبلاگستان فارسی ارتقاء می‌دهند.
     درود بر آنان و همه‌ی ایرانیانی که عاشقانه طبیعت خویش را دوست می‌دارند و حرمت می‌نهند.

     و اما بعد:
    وقتی از اين حقيقت تلخ آگاه هستيم که زادگاهِ مشترک ما از منظر پايداری زيست‌محيطی در رتبه‌ی يکصد و سی و پنجم قرار دارد  و پايتخت آن در ميان 215 شهر جهان از نظر امنيت عمومی، يکصد و پنجاهم و از نظر کيفيت زندگی، يکصد و شصت و هفتم است؛ ساده‌انگارانه خواهد بود، اگر بپنداريم که با توجهی که در دنیای مجازی به مقوله‌ی محیط زیست شده است، می‌توان امیدوار بود که این روندهای نگران‌کننده به سرعت شیبی معکوس بیابند. چرا که هيچ‌گاه نبايد فراموش کنيم: ما همچنان در سرزمینی زیست می‌کنیم که ساکنانش تنها 8 دقيقه در سال (به طور متوسط) مطالعه می‌کنند؛ سرزمینی که هرگز از منظر شاخص‌های توسعه‌ی انسانی حتا نتوانسته در شمار 90 کشور نخست جهان هم قرار گیرد! همان سرزمینی که برای هر شش نفر از ساکنانش فقط يک جلد کتاب وجود دارد - به نقل از محمّدحسين ملك احمدي، دبير هيأت اُمناي كتابخانه‌هاي عمومي‌كشور – که این میزان فقط يک پانزدهم نسبت جهانی آن است. بنابراين، به نظر می‌رسد برای دستيابی به آستانه‌ی تحوّل و توسعه‌ی جامعه در هر حوزه‌ای، نيازمند پرورش نسلی دانا، با صلاحيت، با کفايت و شديداً معتقد و پايبند به مراعات حدود و ثغورِ عادلانه (متعادل) در آن حوزه باشيم؛ نسلی که با تعريف و اجرای دقيق حدود آزادي‌ها و مسئوليت‌ها و کيفر دادنِ (در جای خود نهادن) کسانی که از حدود پا را فراتر بنهند، امنيت پايدارِ فردی و اجتماعی را - به عنوان نخستين شرطِ وجودی يک محيط بارور و پويا -  برقرار و محافظت کنند.      
سخنان خانم مري رابينسون، كميسر عالي حقوق بشر سازمان ملل متحد در اجلاس ژوهانسبورگ، مي‌تواند كلام سزاواري در اين جستار باشد: «فكر مي‌كنم در آينده‌ی نزديك جامعه‌ی جهاني به اين نتيجه خواهد رسيد كه مهمترين مسايل بشري عبارتند از: توسعه‌ی پايدار، حفاظت از محيط‌زيست و رعايت حقوق بشر. در واقع اين سه مسأله، اضلاع ضروري يك مثلث هستند كه سرنوشت بشر را رقم مي‌زنند. بدون هر يك از اين سه، بهبود وضعيت انسان‌ها و جوامع ناممكن خواهد بود. تحقق توسعه‌ی پايدار، مستلزم توجه به حقوق بشر و حفاظت از منابع طبيعي و محيط‌زيست است. از طرف ديگر، حقوق بشر آنگاه رعايت خواهد شد و محيط‌زيست آنگاه محافظت مي‌‌شود كه توسعه‌ی پايدار در تمامي جهان تحقق پيدا كند.»
     آیا کسی هست که هنوز درنیافته باشد که چرا حفظ محیط زیست می‌تواند با حرمت‌نهادن به حقوق بشر مرتبط باشد؟
    بار دیگر و به سهم خویش از اقدام سزاوارانه‌ی دست‌اندرکاران این مسابقه‌ی ارزشمند تشکر کرده و این امیدواری را برای خویش محفوظ می‌دارم که سرانجام بتوانیم روزی را درک کنیم که در آن نه فقط انسان که هر زیستمندی که در جهان فانی حضور دارد، بتواند از حرمت و احترامی درخور و سزاوارانه بهره‌مند شود.

                                                           درج نظر

بیاییم همه در سوگ گراندکانیون ایران بگرییم!

    روزنامه همشهری امروز را که ورق بزنی با این تیتر غم‌انگیز روبرو می‌شوی: گراند كانيون ايران در معرض تخريب!
     و بعد از قول کاظم مهین روستا می‌خوانی: تنگ هايقر معروف به گراند كانيون ايران در 35 كيلومتري جنوب غربي شهرستان فيروزآباد و بعد از روستاي رودبال واقع شده است ... تنگه‌ای که حالا قرار است به بهانه‌ی احداث یک سد مخزنی دیگر کاملاً نابود شده و به زیر آب رود!
     یاد گزارشی افتادم که 8 سال پیش، در 10 آذر 1380 و پس از بازدید از منطقه نوشته و در آن برای نخستین‌بار، چشم‌اندازهای کم‌نظیر دهرود را با گراندکانیون پهلو زده بودم!
شما هم این گزارش را اگر وقت دارید بخوانید، تادریابید که چرا امشب با خواندن خبر همشهری چشمانم دوباره خیس شد و آه از نهادم درآمد ...

ادامه نوشته

دعوای مترو تهران خیابانی می‌شود!


    احتمالاً شما نیز ممکن است مانند من یکی از صدها هزار شهروندی باشید که امروز صبح چنین تابلویی را در سطح برخی از معابر تهران دیده‌اید ...
    
   

ادامه نوشته

بلوط شازند ، سنجاب و مهران!

سنجاب ایرانی: نجات دهنده بلوط ستان های زاگرس

     کوشان مهران را که یادتان هست؟ وبلاگ ندارد، اما وبلاگ‌نویس‌ها را دوست دارد؛ درس محیط زیست خوانده و هنوز هم می‌خواند؛ اما با اغلب استادان این رشته مشکل دارد! ایران را به خوبی می‌شناسد و به خصوص با تنوع زیستی‌اش بسیار نسبت دارد و نبض زمین را خوب می شناسد! از این گذشته تقریباً تو همه چیز سرکی کشیده و می‌کشد. با این وجود، هنوز در برابر وسوسه‌ی وبلاگ‌نویسی مقاومت کرده و ترجیح می‌دهد که همچنان کامنت نویس وبلاگستان سبز باقی بماند.
    دیروز تلفنی پیشنهادی را برای نجات ذخیرگاه 13 هکتاری بلوط در استان مرکزی (شازند) مطرح کرد که ضمن سپاس از احساس مسئولیت و عشق پاکش به محیط زیست وطن، بد ندیدم که آن را در مهار بیابان‌زایی به ثبت رسانم. به خصوص که خوانندگان ثابت این تارنما لابد قصه‌ی سنجاب‌ها را در باغ گیاه‌شناسی ملّی ایران به یاد دارند؟
    مهران هم خواسته است تا صدایش به گوش مسئولین منابع طبیعی استان رسیده و برای نجات آن قطعه‌ی 13 هکتاری و امکان زادآوری بهتر بلوط‌ها، تعدادی سنجاب را در منطقه رهاسازی کنند.
     امیدوارم که این پیشنهاد عملی شود.

                                                                درج نظر

رقم‌های حیرت‌انگیز کاهش سطح آب زیرزمینی در شهر شال


     امروز مهمان مردم نجیب و خونگرم شال در استان قزوین بودم. آبادبومی کهن که مردمانش با زبانی اختصاصی به نام تاتی صحبت می‌کنند (گویا یکی از صاحب‌منصبان بانک جدید تات هم اهل همین دیار است) و یکی از بخش‌های شهرستان بویین‌زهرا محسوب می‌شود. آنها در پی راه‌اندازی و استحصال انرژی‌های نو، به ویژه باد و خورشید در منطقه‌ی خود بودند و مشتاقانه امکانات و خدمات فنی را مطالبه می‌کردند ...
   

ادامه نوشته

روزگار سینوسی سبزنویس‌ها در وبلاگستان فارسی!

      نزدیک به پنج سال است که از نزدیک با جریان سبزها در دنیای وبلاگستان فارسی آشنا هستم؛ جریانی که گاه می‌شود آن را به راحتی از دنیای مجازی حذف کرد، بدون آن که بازخوردی را شاهد باشیم و گاه از چنان موج توفنده و ابعاد سترگ و تأثیرگذاری برخوردار می‌شود که انگار وبلاگستان فارسی بدون محیط زیست‌نویس‌ها چیزی کم دارد!
      راستی چرا این گونه است؟ چرا صاحبان تارنماهای پرمخاطب و تأثیرگذاری چون دیده‌بان محیط زیست ایران، برای طبیعت، دور روزگاران، گرگ خاکستری، زیستا، تاریخ و جغرافیا و ... دیگر یا نمی‌نویسند و یا فقط می‌نویسند که مجبور نباشند پاسخ دهند که چرا نمی‌نویسند؟!
      بدتر از همه این که کسی هم سراغ خاموش‌شده‌ها و خاموش‌مانده‌ها را نمی‌گیرد!
     این در حالی است که در سال‌های اخیر با تحرک خوبی که مهدی اشراقی با گرین بلاگ، یاسر انصاری با سبزپرس، ناصر کرمی با ایرن و سپهر سلیمی با زیستا در محتوای سبزنویسی مجازی بوجود آورده بودند، امیدهای فراوانی آفریده شده بود که موج‌های سبز وبلاگستان به تدریج همه جا را فراگیرد. امّا افسوس که  تارنمای موج سبز مدتهاست که دارد خاک می‌خورد. دردناک تر آن که کسی حتا مرگ تمام و کمال زیستا را تسلیت هم نگفت؛ حتا خود سپهر سلیمی عزیز!
     بگذریم!

گزارشی تحلیلی از دویچه وله

    در همین باره، تحلیلی خواندنی را محمود صالحی و بابک بهمنش در بخش فارسی صدای آلمان انتشار داده‌اند که روشنگرانه است.
   امید که وبلاگ‌نویسی سبز روزی به جایگاه سزاوارانه‌ی خویش در تولید محتوای فارسی وبلاگستان دست یابد؛ هرچند که نباید فراموش کنیم: هم‌اکنون نیز این جایگاه بسیار رفیع‌تر از همتای اجرایی و پژوهشی آن در دولت است.

                                                                درج نظر

آخرین لطیفه سال: سدها مانع تخریب محیط زیست می‌شوند!

اگر گفتید که چه شباهتی بین این کامیون با جریان سدسازی در کشور وجود دارد؟! - طرح از جام جم

       همین الان آبی که در دست دارید، زمین نهاده و جوابیه‌ی تاریخی شركت توسعه منابع آب و نيروي ايران  - وابسته به وزارت نیرو - را به روزنامه همشهری بخوانید تا بقیه‌ی روز را با خنده‌ای نمکین از این همه حماقت/نادانی/ ... سرکنید (نقطه‌چین‌ها را خود می‌توانید بسته به میل و مناعت طبع‌تان پر کنید!).

ادامه نوشته

نوشخند شکوفه‌های سیب به نیشخند سوزان گندمان!

شکوفه سیب در آبان 1388 بر ساحل غربی تالاب گندمان - عکس از وبلاگ طبیعت بختیاری

      هومان خاکپور عزیز در واپسین یادداشتش خبرمان داده که به رغم آتش سوزانی که بیش از یک ماه زیستمندان گندمان را آزار داد – و البته اینک به لطف باران پاییزی، کاملاً سرد و خاموش شده است – طبیعت با گشاده‌رویی مثال‌زدنی‌اش آن خشم انسان‌ساز را با گل‌های سفید و صورتی پاسخ داده است!
     هرچند که ظهور شکوفه‌ها در این فصل، هرگز نمی‌تواند خبر خوشی برای درخت و سالی پربار در بهار آینده باشد. چرا که نشان از تنشی محیطی داده که سامانه‌ی زیستمندی درخت را متأثر کرده است.
     با این وجود، کامنت مرضیه ناظری عزیز و تعبیر عاشقانه‌ی او از واقعیت رخ‌داده، سخت به دلم نشست و دوباره یادم افتاد که در مواجهه با طبیعت و هر آنچه در اوست:

دچار باید شد
و دچار یعنی:
تعبیر عاشقانه‌ی اشکال ...

     درست مثل عباث که وقتی زندگی به او نقره می‌داد، او سیب‌های طلایش را سخاوتمندانه بین مردم پخش می‌کرد تا بشود زندگی ... بشود ضرب زمین در ضربان دل ما ...

    بیاییم از طبیعت بیاموزیم و نوشخندمان را ارزانی نیشخند زمانه کنیم.

                                                                                                  همین.

                                                       درج نظر

زنده‌رود زنده شد ؛ چه كنيم تا اين زندگي را مرگ نباشد؟

كاري نكنيم كه شادي اين جوان دف زن به غم بدل شود!

     خوشحالي هم دارد. چه اگر زاينده‌رود را از اصفهان كسر كنيم، يعني طراوت و نشاط و بركت را از اين ديار تمدن‌ساز حذف كرده‌ايم ...

ادامه نوشته

باز هم حديث تكراري بيل و كلنگ و آتش و تالاب!

باز هم حديث تكراري بيل و كلنگ در مواجهه با آتش كه 150 هكتار از قلمرو حله را نابود كرد!


      150 هكتار از تالاب ارزشمند ديگري واقع در منطقه حفاظت شده حله – استان بوشهر – هم در يازدهمين روز آبان 1388 سوخت تا حكايت تلخ مهر 88 در تالاب گندمان و اسفند 87 در تالاب پريشان تكرار شود ...

ادامه نوشته

هر دیواری با رنگ سبز زیباتر می‌شود! نمی‌شود؟

جلوه ای ناب از احترام به حقوق دیداری شهروندان - تهران ؛ منتها الیه غربی آزادراه شهید همت- 12 آبان 1388

     دیروز که داشتم از اداره به سمت منزل می‌راندم، این تابلو نقاشی توجهم را جلب کرد؛ آن هم در آن برهوت ازدحام سیمان و تیرآهن و دود و ...
     جلوتر که آمدم دیدم اصلاً تابلویی در کار نیست ...

ادامه نوشته

برای او که عباث بود نه عباس!

یاد و نامش گرامی باد ...


        انگار آزادکوه خیال آمدن ندارد؛ انگار دارد خوش می‌گذراند ... بیشتر از همه‌ی پایکوبی‌هایش در هزارتوی طبیعت ایران و حتا آن بالابالاها در هیمالیا ...
    همین است دیگر ... عباث همه چیز زندگی را به شوخی می‌گرفت؛ از عباس بگیر تا مرگ! او آدم «معمولی رفتن» و در یکی دو متر زیر خاک آرمیدن، مثل بچه‌ی آدم نبود! او اصلاً آدم نبود ...
    او بزرگ‌تر از آدم، فراخ‌تر از او و دریادل‌تر از وی بود ...
    اصلاً او از زندگی طلبکار بود! چون وقتی زندگی به او نقره می‌داد؛ عباث مشغول دهش سیب‌های طلا در بین آدم‌زمینی‌های به زمین چسبیده‌ بود ... و کیست که بگوید: سخاوت چیزی جز این است؟
  

آن درخت از تبار آفریقا می تواند عباث باشد! نمی تواند؟

    یکی از عکس‌های ماندگار عباس جعفری را بسیار دوست دارم ... باورم این است که اگر بخواهم و بخواهیم تصویری درست و نزدیک به شخصیت عباث ترسیم کنیم؛ هیچ چیز مانند آن تک‌درخت سبز یگانه که مثل شیری صبور و بی‌خیال در برابر طنازی‌های درخشان آن همه ابر سفید پرباران و خیس در سینه‌کش آسمانی آبی و پاک قدعلم کرده، نمی‌تواند حقیقت آزادکوه را نشان‌مان دهد و به نمایش درآورد.

     آنها که او را دوست دارند؛ می‌خواهند در نکوداشتش گرد هم جمع شوند و از خاطرات با او بودن بگویند ...
     وعده‌ی ما: ساعت 17 روز پنج‌شنبه 21 آبان 1388 در فرهنگسرای پایداری واقع در میدان قبا، خیابان ناطق نوری (پشت حسینیه ارشاد).

درج نظر

تن‌پوشی گشاد بر قامتی لرزان و نحیف!

باورتان می شود؟ اینجا تالاب گندمان است - 23 مهر 1388

      هفته‌ی گذشته شخصاً به تالاب گندمان در قلب پرآب‌ترین استان ایران – چهارمحال و بختیاری - رفتم تا پس از یک ماه از نزدیک میزان خسارت‌های واردآمده بر این زیستگاه منحصر به فرد آبی خاکی را در اثر رخداد آتش‌سوزی دریابم. دودی سپید سرتاسر تالاب را همچنان فراگرفته بود؛ شناسه‌ای که اثبات می‌کرد: آتش نهفته در جان گندمان هنوز سوزان است و حیات را بی مهابا به سیخ کشیده و می‌کشد ...

ادامه نوشته

دانشنامه‌ای که به روح یک شغال تقدیم شد!

     سه شنبه هفته‌ی گذشته در محل تالار اجتماعات دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران حاضر شدم تا از نزدیک در جریان دفاع از دانشنامه‌ی کارشناسی ارشد مهدی مجتهدی باشم. عنوان دانشنامه‌ی مهدی «مشارکت مردمی در مدیریت منطقه حفاظت شده سبزکوه» نام داشت؛ منطقه‌ای که بسیار آن را دوست دارم و تاکنون گزارش‌های متعددی از این منطقه‌ی هوش‌ربا در مهار بیابان‌زایی منتشر کرده‌ام. مهدی را یکی دو سالی است که می‌شناسم و از نزدیک در جریان پایمردی‌ها و سختکوشی‌هایش برای انجام این پژوهش میدانی دشوار بوده‌ام. تیم راهبری وی در این تحقیق عبارت بودند از احمدرضا یاوری، فرهاد دبیری و منیژه مقصودی ...

ادامه نوشته

دیدگاه ۳ فعال محیط زیست در باره انتقال پایتخت

    آیا برای تهران هنوز می توان امید زندگی داشت؟!

     دکتر محمّد حسن پیراسته، مهندس یاسر انصاری کجور و نگارنده در باره‌ی تبعات انتقال پایتخت از منظر ملاحظات محیط زیستی با مینو صابری در رادیو زمانه گفتگو کرده‌اند.
           بشنوید:

کلیک کنید

درج نظر

برای زنی که امروز بوی مادرم را می‌داد …

تقديم به همه آنهايي كه عشق مي كنند با زندگي ...

    امروز صبح وقتي جعبه‌ي نامه‌هاي مجازي‌ام را مرور كردم، با اين ايميل از دوست عزيزم، مسعود باقرزاده‌ي كريمي – كارشناس با سابقه‌ي دفتر امور تالاب‌هاي سازمان حفاظت محيط زيست - مواجه شدم كه البته او نيز نامه را از يك هموطن فرزانه مقيم بنگلادش به نام حسين شهباز دريافت كرده بود كه از قضا درس منابع طبيعي خوانده در همان دانشگاهي كه من خوانده‌ام.
    امّا آنچه كه اشك مرا درآورد، موج نيرومند و كم‌نظيري بود كه در جاي جاي اين نامه جريان دارد؛ آنقدر كه نتوانستم هيچ كار ديگري بكنم جز آن كه همراه با خانم تامپسون، يك آموزگار كلاس پنجم – كه مي‌تواند در هر جا حضور داشته باشد – اشك بريزم ... اشك بريزم براي كيفيت غيرقابل وصفي كه مي‌تواند در زندگي تك تك ما جريان داشته باشد و ما را از اين همه شكوه و قداست و زيبايي؛ تر و تازه و پرنشاط و اميدوار سازد؛ امّا اغلب آنقدر به خود مشغوليم كه مجالي براي ديده‌شدن آين همه مهر، اين همه شور و اين همه عشق به خود نمي‌دهيم.
    اين داستان را اينجا در دل‌نوشته‌هايم حك مي‌كنم تا هر بار با خواندنش يادم بيافتد كه:
زندگي چيزي نيست كه
لب طاقچه عادت
از ياد من و تو برود ...

ادامه نوشته