لطفاً به این تصویر نگاه کنید ...
    خواهش می‌کنم که با دقت در جزییات این عکس درنگ فرمایید ...
    شما فکر می‌کنید این قورباغه‌ی نگون بخت دارد به چه می‌اندیشد؟ و چرا مردد است که آیا سرانجام تنش را بسپارد به این زریوار پر زباله و پری دار یا دلش را خوش کند به آن روزگار خوش افسانه ای و پری پیکر در سال های نه چندان دور؟!

     باور کنید:
     جهانی که برای قورباغه‌ها و ماهی‌ها جا نداشته باشد، برای آدم‌ها هم جا نخواهد داشت ...
    امروز روز جهانی محیط زیست است ... روزی که باید به حرمت همه‌ی زیستمندان عالم، به پاخیزیم و پیمان بندیم که می‌توانیم جهانی سبزتر، آرام‌تر و با توان زیست‌پالایی بیشتر بیافرینیم و از آن پاسداری کنیم! نمی‌توانیم؟
    ممنون از محسن زوارزاده‌ی عزیز که از ماحصل تازه‌ترین سفرش به طبیعت کردستان و تالاب زریوار، این دو تصویر تأمل برانگیز را به خوانندگان عزیز مهار بیابان‌‌زایی هدیه کرده است.

    مؤخره:
    سال‌ها پیش استاد فرزانه‌ی ادب، دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی برایمان سروده بود:
در هجوم تشنگی ، در سوز خورشید تموز
پای در زنجیر خاک تفته می نالد گون :
"روزها را می کنم پیمانه ، با آمد شدن "
غوک نیزاران لای و لوش گوید در جواب :
" چند و چند این تشنگی ؟
خود را رها کن همچو ما
پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن"
بوته خشک گون در پاسخش گوید : " خمش !
پای در زنجیر ، خوش تر تا که دست اندر لجن "

    امروز اما با مشاهده‌ی دوباره‌ی چهره‌ی درمانده و مستأصل این قورباغه‌ی زریواری، احساس می‌کنم که حتا غوک نیزاران لای و لوش هم دیگر تحمل این شرایط را ندارد! دارد؟