شاخصهای بیابان زایی (12)

 1-3- معرفی معيارها:

   بيابان­زايی را می­توان از ابعاد تخريب خاک، تخريب آب و تخريب حيات مورد بررسی و ارزيابی قرار داد.

دو معيار پيشنهادی برای ارزيابی بيابان­زايی از منظر تخريب خاک عبارتند از: فرسايش (آبی و بادی) و اُفت توليد (تخريب فيزيکی و شيميايی خاک). به منظور ارزيابی بيابان­زايی از منظر تخريب آب نيز، می­توان از معيار اُفت کمّی و کيفی اندوخته­های آبی بهره برد. سرانجام برای ارزيابی بيابان­زايي از منظر تخريب حيات ( تخريب حيات گياهی، جانوری و انسانی)، سه معيار زوال پوشش گياهی، زوال تنوع زيستی و اُفت کيفيت زندگی (انسانی)، قابل طرح هستند.

شاخصهای بیابان زایی (11)

 

3- معرفی معيارها و شاخصهای بيابان­زايی در زيست­محيط ايران:

   بر بنيادِ ضوابط و ملاحظاتی که در سطور پيشين برشمرده شد، در اين بخش معيارها و شاخصهای لازم برای ارزيابی جريان بيابان­زايی در ايران پيشنهاد ­شده­اند. اما پيش از مرورِ آنها  ذکر اين نکته ضروری به نظر می­رسد: تنها هنگامی می­توان با قطعيت از موارد پيشنهادی دفاع کرد که نقشة حساسيت اراضی به بيابان­زايی ايران به محکِ معيارها و شاخصهای ياد­شده، تهيه شده و در معرض ديدِ صاحبنظران قرار گرفته باشد. نکتة درخور تأمل در اين ميان، تأکيد بر اين حقيقت است که هنوز روش ارزيابی جامع و مانعی برای بيابان­زايي آفريده نشده که اجماعی جهانی در پی آن باشد؛ پيدايش، تغيير و تکامل روشهايی نظير روش فائو و يونپ (FAO/UNEP، 1984)، روش [1]GLASOD و [2]ASSOD (UNEP، 1997) و سرانجام روش LADA [3] (FAO، 2002 و  LADA’s E-mail conference، 2002 )، نشان­دهندة دشواری ارزيابی و باز­بودنِ انتهای آن در اين حوزه است. به همين دليل است که اين موضوع به يکی از اولويتهای کاری کميتة علم و فناوری پيمان مبارزه با بيابان­زايی (CST) تبديل شده است.



[1] Global Assessment of Human-Induced Soil Degradation

[2] Assessment Soil Degradation

[3] Land Degradation Assessment in Drylands

شاخصهای بیابان زایی (10)

فرازناي سخن آنكه فرايند دشوار و زمان­برِ ارزيابی جريان بيابان­زايي، هنگامی به واقعيت نزديک­تر بوده و مقابله با بيابان­زايي را کوتاه­تر، ارزان­تر، کاراتر و پايدارتر خواهد ساخت که معيارها و شاخصهاي در نظر گرفته شده براي آن واجد شش ويژگي زير باشد:

 

1.    معيارهايی واقعی، مشخص و حتی­الامکان ساده برای بررسی ابعاد گوناگون جريان بيابان­زايي در نظر گرفته شود که معرفی گويا و بومی برای آن به حساب آيند؛

2.    امکان ارزيابی معيارهای انتخابی در جنبه­های چهارگانة وضع موجود، سرعت، استعداد طبيعی و خطر بيابان­زايي وجود داشته باشد؛

3.    ساده­ترين، ارزان­ترين و کاراترين شاخصهای ممکن با توجه به ويژگيهای منطقه­ای برای اندازه­گيری و تحليل معيارهای مربوطه برگزيده شود؛

4.    معيارها و شاخصهاي تعيين‌شده، در بردارندة انحصاري ويژگيهاي عام زيست­‌اقليمهاي خشك، نيمه‌خشك و خشك نيمه‌مرطوب و  اختصاصات بومي آنها در زيست‌محيطِ ايران باشند؛

5.       معيارهاي منتخب بايد به عامل بوجودآورندة بيابان‌زايي وزن بيشتري اختصاص دهند تا معلول آن؛

6.       امکان پايش مستمر و واسنجی شاخصهای مورد نظر، به هدف تکامل آنها وجود داشته باشد.  

 

شاخصهای بیابان زایی (9)

جمع­بستِ Rubio  و  Bochet (1996) از آن دسته ويژگيهای ضروری که هر شاخص انتخابی برای بيابان­زايی بايد دارا باشند، می­تواند حسن ختام خوبی برای اين بخش به حساب آيد. اين ويژگيها عبارتند از:

·         کمی­گرا بودن[1]؛

·         حساسيت بالا نسبت به تغييرات محيطی؛

·         داراي پراکنش گسترده و قابليت دسترسي آسان[2]؛

·         نسبتاً مستقل؛

·         سهولت اندازه­گيری و مقرون به صرفه­بودن؛

·         معرف وضع موجود باشند؛

·         توانايی نمايش سرعت بيابان­زايي؛

·         تفاوت بين تغييرات ناشي از چرخه­های طبيعی و فشارهای انسانی را نشان دهند؛

·         وابسته به پديده­های مهم بوم­شناختی؛

·         متناسب با شرايط منطقة مورد مطالعه.



[1]  Desirably quantitative

[2] Widely applicable

حمایت يک همکار

از همکار عزيزم جناب آقای دکتر ثاقب طالبی به دلیل تشویق دلگرم کننده شان برای راه اندازی این وبلاگ تشکر کرده و امیدوارم که شایسته این حمایتها باشم. یاد این مهربانی هرگز خاک نخواهد خورد.

 ایشان نوشته اند:

Dear Mr. Eng. Darvish

Hi and thanks

Congratulations to you for this interesting effort and the step you done for combat against desertification.
I enjoyed it very much.

I'll introduce this to our colleagues in our next Division meeting.
Wish you all the best and progress in your work

Sagheb-Talebi

*************************************************
Dr. Khosro Sagheb-Talebi
Head, Forest Research Division (FRD)
Research Institute of Forests & Rangelands (RIFR)
P.O.Box 13185-116
Tehran / Iran
Phone: +98 21 419 59 01
Fax: +98 21 419 65 75
E-Mail: saghebtalebi@rifr-ac.ir

 
 

شاخصهای بیابان زایی (8)

 

2- ضوابط تعيين معيارها و شاخصهای بيابا­ن­زايي:

از آنجا که شاخصهای بيابان­زايی در هر منطقه، می­بايست از عهدة توصيف کمّی اثرِ معيارِ مورد نظر در شکل­گيری جريان بيابان­زايي، از منظرِ اهميت، ميزان و دامنة آن اثر برآيند؛ تا هنگامی که به معيارها و شاخصهايي معتبر برای اندازه­گيری جريان بيابان­زايي دست نيافته­ايم، سخن گفتن از روشهای ارزيابی و مهارِ اين پديده، تنها روی کاغذ است که معنی­دار می­نمايد.

مسألة ديگر، سهل­الوصول بودنِ اندازه­گيری آنها و متناسب­ بودنشان با شرايط خاص منطقة مورد مطالعه است. به عنوان مثال، ممکن است شاخص تجمع سرب در خاک به عنوان يکی از ابزارهای ارزيابی معيارِ تجمع مواد سمی، در منطقه­ای که فرسنگها با قطبهای صنعتی فاصله داشته و يا اصولاً از تترااتيل سرب برای افزايش عدد اکتان (آرام­سوزی) سوخت خودروها استفاده نمی­شود، شاخصی زايد و ناکارآمد محسوب شود. همچنين، معيار مورد نظر بايد منحصراً توصيف­کنندة منطقة خاص تحت اثر باشد، نه عرصه­هايی خارج از آن و شاخصها نيز با توجه به ويژگيها و شرايط منطقه­ای معيارِ مربوطه آفريده شده باشند(سطح کاربرد محلی).

آخرين دريافت بر بنياد اين دانستگی استوار است که بدون توجه به واقعيات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، انتقال و کاربرد بهترين و نوين­ترين فناوريهای روز هم نخواهد توانست بيابان­زايي را ريشه­کن سازد؛ باوری که بيش از دو دهه است (از 1980 تا کنون) پيوسته بر شمارِ طرفدارانش اضافه می­شود (JDCR، 1994). درنتيجه، لحاظ معيارهايی نظير تشکيلات محلی، ساختار قدرت، وضعيت شاخصهای توسعة انسانی، طبقات اجتماعی، نژاد، جنس، روابط فاميلی، مذهب، رفتار خانواده­ها و جايگاه زنان، بازار، انگيزه­های اقتصادی، نيروی کار، الگوهای مهاجرت، مالکيت اراضی، مشارکت­پذيری، درجة استقبال از پژواکهای گروهی و وزن مديريت سازه­ای در تصميم­سازيها و تصميم­گيريها می­توانند در ارزيابی فرايند بيابان­زايي و کشف شيوه­های مواجهه با آن بسيار ثمربخش­تر از اتکای صرف به معيارها و شاخصهای منتج از محيط طبيعی عمل کنند.

بیابان زایی آتشی که پیوسته در ایران زمین شعله ورتر می شود!

 

بیابان زایی همچو آتشی سوزنده و مهارناشدنی به جان آبادبومهای ما افتاده است. برای مبارزه با آن اراده ای ملی و حمایتی حکومتی لازم است. آیا می توان دورنمای روزی را به تصویر کشید که در آن سرزمین عزیز ایران از گزند فرآیندهای کاهنده کارایی سرزمین رهایی یافته و به توسعه ای حقیقتا پایدار دست یافته باشد؟

شاخصهای بیابان زایی (7)

 

 

1-1-1-  محدودة عمل بيابان­زايی در ايران:

            بر پاية ستاده­های موجود، 2/35 درصد (573884 کيلومتر مربع) از مجموع 1629807 كيلومتر مربع وسعت خشکيهای کشور (مرکز آمار ايران، 1381)، متأثر از زيست­اقليمی فراخشک است[1](خليلی، 1371). از طرف ديگر، 9/8 درصد (178245 کيلومتر مربع) از وسعت کشور نيز برخوردار از اقاليمی غير خشک محسوب می­شوند. در نتيجه برپاية تعريف پذيرفته شدة موجود، مجموعاً متجاوز از 1/44 درصدِ مساحت کشور از دايرة تحت اثر جريان بيابان­زايي خارج است.

            نخستين و مهمترين دريافتی که آگاهی مذکور در اختيار می­نهد آن است که معيارها و شاخصهايی که قرار است مؤيد جريان بيابان­زايي در کشور بوده و نحوة عمل آن را به صورتی کمی توصيف کنند، می­بايست برآمده از ويژگيهای طبيعی (اقليمی، جغرافيايی، زمين­شناسی و پيکر­شناختی) و انسانی (جمعيتی، فرهنگی، اجتماعی و حقوقی) سه زير ردة اقليمی خشک[2]، نيمه­خشک[3] و خشک نيمه­مرطوب[4] به مساحت 877678 کيلومتر مربع باشند. مفهوم عملياتی اين سخن را می­توان اينگونه بيان کرد که در سازوکارِ جستجو و کشف گزيده­ترين شاخصهای بيابان­زايي، نبايد ويژگيها و شناسه­های مناطق بيابانی کشور (دشت ريگی[5]، ناهمواريهای ماسه­ای[6]، نبکا، ياردانگ، بارخان[7]، جلگة رسی، ناهمواری عينکی، پلايا و ...) مدنظر قرار گيرند.   



[1] شايان ذکر است که نوع روش به کار رفته در مرزبندی زيست­اقليمهای کشوری (دومارتن، دومارتن اصلاح شده، آمبرژه، گوسن، تورنت وايت، کوپن و ...)، نقش تعيين­کننده­ای در وسعت محدوده­های ياد­شده ايفا می­کند. به عنوان مثال، چهار سال پس از خليلی، دانشمندی فرانسوی به نام  Le Houérou  (1996) مجموع مساحت زيستبومهای بيابانی کشور را -  شامل مناطق بی­نهايت خشک يا Eremitic (20 هزار کيلومتر مربع) و فراخشک (306 هزار کيلومتر مربع) -  326 هزار کيلومتر مربع اعلام کرد که به مراتب از رقم اندازه­گيری شده توسط خليلی (1371) کمتر است. سالها پيش از خليلی نيز، گنجی (1955) با استفاده از روش کوپن، مساحت زيست­اقليمهای بيابانی کشور را حدود 700 هزار کيلومتر مربع محاسبه کرد (به نقل از خليلی، 1378). بنابراين، شايد يکی از محورهای راهبردی و اولويتهای کشور در اين حوزه را بتوان محاسبة مساحت زيست­اقليمهای کشور با استفاده از روش جهانی آن که توسط يونپ ارايه شده است (UNEP، 1997)، دانست.

[2] Arid

[3] Semi arid

[4] Dry sub-humid

[5] Reg

[6] Erg

[7] Barkhan

شاخصهای بیابان زایی (6)

بر بنياد آنچه نوشته آمد، می­توان دريافت که دو شرط برای رخدادِ بيابان­زايی در هر سرزمين لازم است، هر چند که کافی نيست؛ نخست آنکه عرصة مورد بحث دارای کمينه­ای از استعداد[1] توليد باشد[2] و دوّم اينکه توان توليد سرزمين از آستانة مشخصی نيز فراتر نرفته باشد[3]. چنين است که 1/978 ميليون هکتار از خشکيهای زمين به دليل عدم احراز نخستين شرط[4] و 6875 ميليون هکتار ديگر به دليل برآورده­نشدنِ شرط دوّم، خارج از حوزة عمل جريانهای بيابان­زا قرار گرفته­اند. اما شرط کافی، وجود يک عامل بيرونی است که فعاليت آن سبب تغيير شرايط زيست­بوم و سير قهقرايی آن شود؛ تغييری که عموماً برگشت­ناپذير نيز می­نمايد. اين عامل بيرونی را يا متأثر از فشارهای طبيعی، نظير تغيير اقليم فرض کرده­اند و يا پيامدِ فشارهای انسانی می­دانند. ليکن از آنجا که روند تغييرات اقليمی معمولاً در مقياس سن زمين­شناسی است که معنا می­يابد - حال آنکه جريان بيابان­زايي با رشدی شتابناک تنها در طول  نيم­قرنِ گذشته افزون بر 5 ميليارد هکتار از سرزمينهای آبادان (5/38 درصد از کل خشکيهای زمين) را در معرض زوال و ناآبادانی قرار داده است (Daily، 1997) -  در نتيجه همان طور که پيشتر نيز اشاره شد، می­توان از انسان به عنوان مهمترين عامل بوجود­آورنده و تشديد­کنندة بيابان­زايي در جهان نام برد؛ موجودی که خود بيشترين ضربه را نيز از اين عامليت خورده است[5]. از طرفي حتّي اگر  بپذيريم كه عامل طبيعي هم در بروز بيابان­زايي نقش دارد، بدون ترديد در درستي اين دريافت كه تنها عامل انساني مي­­تواند روند بيابان­زايي را كُند كرده يا متوقف سازد، شكي وجود نخواهد داشت (FAO/UNEP، 1984). اين واقعيتی است که در سازوکارِ معرفی معيارهای بيابان­زايي بايد همواره مد نظر قرار گرفته و بخشی از شاخصها، با توجه به تأثير متقابلی که معيارها از يکديگر و هم از عملکردهای انسانی می­گيرند، انتخاب شوند.



[1] پتانسيل.

[2] يعنی ميانگين بارندگی سالانة منطقه از 5 درصد ميانگين سالانة تبخير و تعرق آن کمتر نباشد (Wolfe، 1997).

[3] اين آستانة مشخص را کمتر بودنِ مياتگين سالانة بارندگی از 65 درصد ميانگين سالانة تبخير و تعرق تعيين کرده­اند(Wolfe، 1997).

[4] تمامی بيابانهای طبيعی (Natural Desert) يا بيابانهای تاريخی با منشأ محيطی (Environment Desert) که از زيست­اقليم فراخشک تبعيت می­کنند، واجد چنين شرطی هستند.

[5] طنز تلخی که در اين دريافت نهفته است، مديريت نابخردانه­ای است که از سوی هوشمند­ترين جاندارِ زمين (انسان) بر زمين اعمال می­شود!

شاخصهای بیابان زایی (5)

پيش از پرداختن به موضوع اصلی، به نظر می­رسد نخست، آگاهی از مفهوم رسمی بيابان­زايي، محدودة عمل و اصلی­ترين عامل بوجود­آورندة آن ضروری باشد. سپس دريافت دامنة تحت اثرش در ايران و اختصاصات بومی يا منطقه­ای­اش ضروری خواهد بود.

 

1-1-  مختصات بيابان­زايي:

بر پاية واپسين بازنمودی[1] که از بيابان­زايی ارايه شده و در بيست و ششمين روز از آخرين ماهِ سال 1996 به تصويب اعضای کميتة بين­الدول پيمان[2] مقابله با بيابان­زايی[3] و خشکسالی نيز رسيده است(UNEP، 1997)، تنها وجه تمايز بيابان­زايی با فرايند کاهندة موسوم به تخريب سرزمين، در محدوديت اقليمی سرزمينهای متأثر از آن پنداشته شده است. به سخنی ديگر، درحالی که تخريب سرزمين به هيچ روی قيد اقليمی را برنمی­تابد، به بخشی از عملکرد آن در محدودة زيست­اقليمهای شکنندة متعلق به سرزمينهای خشک[4] (به استثنای فراخشک[5])، بيابان­زايی گويند[6]. بنابراين، از مجموع 6/13012 ميليون هکتار خشکيهای کرة زمين که می­توانند جولانگاهِ عمل فرايندهای مخرب سرزمين محسوب شوند، چيزی در حدود 2/5169 ميليون هکتار يا 7/39 درصد به صورت بالقوّه قلمروِ تحت اثرِ جريان ويرانگرِ بيابان­زايی خواهد بود.



[1] تعريف.

[2] کنوانسيون.

[3] CCD

[4] Dry Lands

[5] Hyper arid

[6] اينکه اصولاً چرا بايد به جای تخريب سرزمين از دانش­واژة ديگری استفاده کنيم، برمی­گردد به انگيزه­های برانگيزاننده و بارِ احساسی (دراماتيک) بيشترِ نهفته در کلمة بيابان­زايی که ناخودآگاه توجه بيشتری را جلب می­کند (Le Houérou، 1998 و Horstmann، 2002)؛ هرچند اين توجه بيشتر در برخی از موارد منجر شده که بسياری از مردم و مسئولان، بيابان­زايی را مترادف با گسترش فيزيکی قلمرو بيابانهای طبيعی فرض کرده و جريان اصلی و ناپيدای کاهندة کارايی سرزمين در اقليمهای مرطوب­تر را فراموش کنند؛ دريافت نادرستی که امتداد آن را در تعيين معيارها يا شاخصهايي نادرست برای بيابان­زايي نيز مشاهده می­کنيم (اختصاصی و مهاجری، 1376).

یکی از دوستان عزیز در مورد محتوای این وبلاگ نوشته بود:

Hi
Mr. Darvish

Congratulation to you because of a very nice weblog that you published. I did realy enjoyed. I would like also to ask you, please, please, and PLEASE, give the right and compilite refrences. I want to have acsses and find them. Please send to me the actual or correct them in your weblog
I did also belive the reason for increasing the rate of BIYABAN IS JUST ZAFE E MODIRIATE,,,,,,this is the main reason in our countray
I would like aslo to know why you said say,, Mum of land and not the Dad of land????
this is so important....by the way..
Good luck and see you soon

Alireza Ghaffari
Ph.D student
School of Geography,
The University of Nottingham,
NG7 2RD
Nottingham,
UK

ضمن تشکر از علیرضای عزیز

از آنجا که ممکن است برای دیگر خوانندگان گرامی این وبلاگ هم چنین پرسش هایی پیش آمده یا بیاید به توضیحی مختصر می پردازم:

۱- مراجع مورد استفاده در انتهای آخرین بخش هر مقاله خواهد آمد.

۲- به نظر می رسد تاکنون اغلب خوانندگان وبلاگ با نظر تو در مورد دلیل اصلی شتاب بیابان زایی در کشور موافق باشند.

۳- در مورد استفاده از اصطلاح "سرزمین مادری" و نه "سرزمین پدری"! باید بگویم: 

افتخارات ما نوعا به پدران و اجداد ما بر می گردد.  مذهب، نمادها و آیین­های مذهبی ما معمولا خصوصیت پدرسالارانه دارد. تاریخ ما عمدتا تاریخ حماسه­ها و رشادت­های سرداران ما است.  یعنی که عناصر فرهنگی ما معمولا به خط مردانه و ذکور تاریخ ما ارتباط پیدا می­کند.  ولی وقتی از سرزمین و زبان سخن می­گوییم، آن را سرزمين و زبان مادری می­نامیم!  واقعيتی که ظاهرا در همه جوامع شیوع دارد و در بین عناصر فرهنگی یگانه است. این امر البته دلایل عینی دارد.  مادر به عنوان نخستين سرزمين مادی قابل لمس برای کودک نه فقط کسی است که برای اولين بار با طفل سخن می­گوید و بلکه کودک اولین کلمات خود را نیز از مادر یاد می­گیرد.  این مادر است که حتی گاه پیش از تولد با کودک خود سر سخن را باز می کند و این مادر است که کودک را با نوازش کلمات خود بیدار می کند و با لالایی می خواباند.  ما اگر آداب و رسوم و مذهب و تاریخ خود را از پدرانمان می­گیریم، ولی زبان را از مادرانمان می­آموزیم.  هر کدام از ما احتمالا می­توانیم عبارات و اصطلاحاتی را به یاد آوریم که از مادرمان و فقط از مادرمان آموخته ایم.  زبان ما، بر خلاف سایر عناصر فرهنگی، یک میراث پدری نیست - میراث مادری است.

(راستی سری به سرزمین مادری بزن!)سرزمین مادری

شاخصها و معیارهای بیابان زایی (4)

بيابان­زايی در ميان 37 چالش مهم جهانی، به عنوان يکی از سه چالش اصلی فراروی بشر در قرن 21 (پس از چالشهای مهم تغيير اقليم و کميابی آب شيرين) انتخاب می­شود (روحی­پور،  1381 به نقل از گزارش سال 2000 انجمن بين­المللی علوم). بي­­گمان، هنگامی که موضوعی واجد چنين درجة اهميتی طبقه­بندي­شده و مقابله با آن از جايگاهی ممتاز در ميان اولويتهای مشترک شهروندان زمينی برخوردار باشد؛ شناخت، ارزيابی و پايش مستمر نشانزدهای[1] آن تا چه اندازه می­تواند حياتی و تأثيرگذار قلمداد شود. کوششهايی که به هدف جستجو و معرفی مطلوبترين و کاربردی­ترين معيارها و شاخصهای بيابان­زايي به عينيت رسيده­اند، از اين منظر است که اعتبارِ درخورِ خويش را می­يابند. بی­دليل نيست که يکی از دانشمندانِ صاحبنظر در اين حوزه[2] می­گويد: «مقابله با بيابان­زايی بدون ارزيابی و پايش اشکال گوناگونِ تخريب در سرزمينهای خشک، امکان­پذير نخواهد بود (Dregne.، 1998)».



[1] آثار.

[2] H. E. Dregne

شاخصها و معیارهای بیابان زایی (3)

در سال 1987 ميلادی، گزارشی با عنوان « آيندة مشترک ما[1]» از سوی دانشگاه آکسفورد منتشر شد که برکامة[2] گذشت بيش از 16 سال، هنوز چيزی از قدرت و اعتبارِ بينش حاکم بر روح کلمات آن، کاسته نشده است؛ در آن گزارش می­خوانيم: «زمين يکی است، ولی جهان يکی نيست؛ همة ما برای ادامة حيات خويش به يک بوم­سپهر متکی هستيم، با اين همه هر جامعه و هر کشور در تلاش برای بقا و سعادت خويش است، بدون آنکه به تأثير تلاش خود بر ديگران چندان توجهی داشته باشد.»             

            و اگر ادعا شود، روند کماکان شتابناک جريان بيابان­زايی، در آغازين سالها از هزارة سوّم ميلادی، شاهدی است بر درستی گزارش آکسفورد، به نظر نمی­رسد که سخنی به گزاف گفته شده باشد. ميليونها انسان آشکارا در معرض نيستی قرار گرفته­اند، مالاريا هنوز بيش از يک ميليون نفر را در سال از پا درمی­آورد[3]؛ يک ميليون نفری که اغلب در آسيب­پذيرترين سرزمينهای متأثر از بيابان­زايی در آفريقا زيست می­کنند. امّا بشر متمدّن و دانای شمالی، به جای چشم­دوختن به چنين بحرانهای آشکاری در خارج از مرزهای خويش، کماکان با سماجتی تأسف­بار، با دو برابر کردنِ توليد کربن در طول فقط سه دهة گذشته[4]، در انديشة دوام و سعادت انحصاری خويش است! آيا طغيانِ هر از چندگاهِ  ويروسهای ناشناخته­ای نظيرHIV  يا سارس و ... خود دليلی بر صحت درونمايه­های انگيزشی دريافت آکسفورد نيست که همة ما برای ادامة حيات خويش به يک بوم­سپهر متکی هستيم؟



6 Our common future (به نقل از: پرزدکوئيار، 1996).

[2] به رغم.

1 همشهری، ش 3033 مورخ 6/2/1382، ص 5.

2 همان.

معیارها و شاخصهای ارزیابی بیابان زایی (2)

 

2- ديباچه:

به نظر می­رسد آنچه را که امروز ((بيابان‌زايي)) مي‌ناميم و آهنگ شتاب‌آلودش را در فراخناي پهناوري از بوم­سپهر باور كرده‌ايم، فرسنگها با دايرة تنگی که لاوودن و ابرويل[1] برای محدودة اثر آن متصور بودند، فاصله گرفته و تنها به پيشروی يا خزش[2] بيابان خلاصه نمی­شود؛ بيابان­زايیِ واقعی، چيزي نيست جز ((پس‌رفت سرزمين)) كه در سرزمينهايي خارج از مرزهای طبيعی بيابان، در سيمای كاهش حاصلخيزي خاك و افزايش حساسيت اراضي به فرسايش[3]، اُفت كيفي و كمي آبخوانها، نشست زمين، فزوني شمار و حجم سيل، پرشدن مخازن و كاهش عمر مفيد سدها، شور و ماندابي­شدن اراضي و سرانجام برهنگي خاك، زوال تنوع زيستی و مهاجرت[4] چهره مي‌نمايد. برای همين است که اينک، ديگر نيازی نيست که همايشهای جهانی بيابان­زايی، تنها در شهرهايی نظير نايروبی، آديس­آبابا، قاهره يا خارطوم برگزار شوند؛ چرا که بن، رم، لاهه يا توکيو به راحتی می­توانند به عنوان گزينه­هايي زنهاردهنده­تر مطرح باشند. وقتی که بيشترين سهم تخريب خاک در جهان، به عنوان يکی از آشناترين شناسه­های بيابان­زايی، نه در آفريقا يا آسيا که در اروپا رخ می­دهد و اين قاره بيش از 23 درصد از خاکش را از دست رفته می­بيند (UNEP، 1997)[5]، بايد هم که شهرهايی مثل بن يا رم در قلب اروپا، رهبری نهضت مهار بيابان­زايی را به دوش کشند و بايد هم که 187 کشور به عضويت پيمانی درآيند[6] که مهمترين آرمانش، مهار بيابان­زايی است. نکتة درخورِ تأمل اينکه با توجه به اثبات نقش مخرّب آدمی در بروز اين بحرانِ جهان­گستر[7]، به نظر می­رسد مواجهه با آن نيز به اعمال تمهيدات و ظرافتهای بين رشته­ای متعدد و تعاملی معطوف به قدرت در سطوح عالی تصميم­گيری نيازمند باشد.



[1] Luies Lavvden و A. Aubreville  دو تن از نخستين کسانی هستند که اين دانش­واژه را در بيش از نيم قرنِ پيش به کار برده­اند (لوهورو،  1995 و Dregne، 1986).

[2] Creeping desert

[3] به گزارش فائو، بيابان­زايی سالانه بين 5 تا 7 ميليون هکتار از توان توليد اراضی کشاورزی (يک پنجم مساحت کشور آلمان) می­کاهد (Horstmann، 2002).

[4] در سال 1975 توان پذيرش انسانی (Land fit for cultivation) يا ظرفيت نگهداری هر هكتار زمين (يکی از معيارهای بيابان­زايی) در منطقه­ای که ايران نيز در آن قرار دارد (خاورميانه)، 45/0 نفر بود كه در سال 1995 به 37/0 نفر كاهش يافته است. در بخش عرب­نشينِ خاورميانه نيز اين مقدار 18/0 بود كه به 13/0 كاهش يافته است (Hoven، 2002).

3 اين مقدار برای آفريقا، 55/21 درصد و برای آسيا 14/20 درصد برآورد شده است (UNEP، 1997). جالب آنکه اين رقم برای ايتاليا از مرز 27 درصد نيز گذر کرده است (UNCCD، 1997).

[6] به نقل از سخنراني آقاي لاينز، نماينده مقيم UNDP در ايران در مراسم روز جهاني مقابله با بيابان­زايي 27 خرداد 1382- كرمان (Lyons، 2003). گفتنی است از اين تعداد، 53 کشور در آسيا يا اقيانوسيه قرار دارند (UNCCD، 2003).

[7] كوفي عنان در تازه­ترين پيام خويش به مناسبت روز جهاني مقابله با بيابان­زايي، در 17 زوئن 2003 به صراحت اعلام داشت: تمامي نواحي زمين از اين بديده متأثر شده­اند (Annan، 2003).

مدخلی بر معیارها و شاخص های بیابان زایی (1)

- پندار بنيادين[1]:

پندار بنيادين يا مسألة اساسی مطالعة پيشِ رو، بررسی امکان دستيابی به کمينه­ای از معيارها و شاخصهايی گويا، ساده و منطقه­ای است که بتواند نزديکترين ارزيابی ممکن به واقعيت را از جريان بيابان­زايی در ايران ارايه دهد. به ديگر سخن، اين مطالعه در پی آن است تا سياهه­ای از كارآمد­ترين معيارهای سنجش تخريب سرزمين[2] در مناطق تحت اثر بيابان­زايی را معرفی کرده و شاخصهايی قابل اندازه­گيری، در دسترس و آسان برای تعيين وضعيت دقيقِ معيارهای ياد شده از منظرِ سه­بعدی وضع موجود، سرعت و استعداد طبيعی ارايه کند. بدين­ترتيب، انتظار می­رود با توانمند­ساختن و بهنگام­کردنِ سامانه­های ديده­بانی و پايشِ کشوری، امکان پيش­بينی کم­اشتباه­ترِ خطر بيابان­زايی به تفکيک زيست­اقليمها يا محدوده­های طبيعی متأثر فراهم شده و درصد موفقيت برنامة اقدام ملي افزايش يابد.

در مسيرِ دستيابی به اين مهم، توصيف کامل مفهوم بيابان­زايی و محدودة عمل آن، همچنين وجه تمايزش با دانش­واژه­هايی[3] چون بيابان و تخريب سرزمين، به همراهِ تشريحِ ضوابطی روشن و قابل استناد برای بازشناسی معيارها و شاخصها ضروری خواهد بود. همچنين کوشيده شده برای اين پرسش که چرا در ارزيابی بيابان­زايی نمی­توان تنها به معيارهای اقليمی بسنده کرد؟ پاسخی درخور ارايه شود.



[1] Hypothesis

[2] Land Degradation

[3] اصطلاحات علمی.

مفهوم بیابان زایی

بیابان زایی با مفهوم تنگ گسترش فیزیکی بیابان تفاوت داشته و به هر نوع افت کارایی سرزمین در هر زیست اقلیمی اطلاق می شود.

بیابان زایی و رالی در مرنجاب!

کوير مرنجاب از جذابيت­های فراوان گردشگری برخوردار است که از آن جمله بايد به برپايي رالی مرنجاب اشاره کرد. امّا آيا اين شيوة گردشگری (سوزاندن بوته­ها) می­تواند راهکاری پايدار برای افزايش درآمد بيابان­نشينان فراهم آورد؟!

شرمندگان پایکوب رالی در مرنجاب (بازندگان واقعی)

تالیفات

سياهة برخی از تأليفات محمّد درويش

 

  1. درويش، محمّد. 1372: مردم و آبخيزداري. تهران. ماهنامة جامعة مهندسين (جام)، ش 16، ص­ص 38-34.
  2.                           1373: تحقيقات و سياستهاي اجرايي. تهران. فصلنامة اقتصاد کشاورزی و توسعه. ش 6، ص­ص 86-83.
  3.                           1373: تحليلي بر وضعيت آبخوانهاي كشور. تهران. ماهنامة سنبله، ش 66، ص­ص 38-30.
  4.                           1374: بيابان، حقيقتي ناگزير يا خطايي تصادفي. تهران. فصلنامة پژوهش و سازندگی، ش 28، ص­ص 11-4.
  5.                           1376: بهره‌وري مطلوب از استعداد آبي كشور. تهران. نشرية شمارة 175-1376 از انتشارات مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع، 18 صفحه.
  6.                           1378: آموزة پژوهشهاي بيابان و بيابان‌زايي. تهران. فصلنامة جنگل و مرتع، ش 42، ص­ص 36-27.
  7.                           1378: سيستان و بلوچستان؛ سيمای طبيعی، استعدادها و اولويتهاي پژوهشي در عرصه­های منابع طبيعی. تهران. نشرية شمارة 185- 1378 از انتشارات مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع، 123 صفحه.
  8.                            1379: جايگاه مديريت بيابان و مديريت محيط‌زيست. تهران. فصلنامة جنگل و مرتع، ش 46، ص­ص 25-20.
  9.                            1379: جايگاه تاريخی تمدّن بشری در بروز بيابان­زايي و شکل­گيری زيست­بومهای بيابانی ايران و جهان؛ همايش منطقه­ای توسعة پايدار در زيست­بومهای بيابانی -  يزد، دفتر عمران سازمان ملل متحد.
  10.                           1379: نگرشی تحليلي بر مفاهيم و دانش­واژه­های حوزة ادبیات بيابان. تهران. فصلنامة تحقيقات مرتع و بيابان ايران، ش 2 (231-1379)، ص­ص 52-1.
  11.                           1380: ارزيابی کارايي مطالعات کشور در تهية نقشة بيابان­زايي به روش فائو و يونپ. فصلنامة تحقيقات مرتع و بيابان ايران، ش 3 (257-1380)، ص­ص 91-61.
  12.                           1380: منابع آب در ايران؛ موانع و محدوديتها. تهران. ماهنامة دامدار و باغدار، ش  (13)114، ص­ص 20-17.
  13.                            1381: بررسی تاريخي سير تکوين نگاه انسان به محيط زيست. فصلنامة جنگل و مرتع، ش 56، ص­ص 21-9.
  14.                            1381: جايگاه کشاورزی در مناسبات کشورهای عضو اکو (تحليلي بر بيانية اسلام­آباد). تهران. فصلنامة جهاد، ش 255، ص­ص 50-48.
  15.                            1382: دستاوردها و تجربيات ايران در مهار بيابان­زايي و خشکسالی. تهران. فصلنامة جنگل و مرتع، ش 58، ص­ص25-16. تهران. فصلنامة جهاد، ش 257، ص­ص 44-35.
  16.                             1382: رويکردی بر مؤلفه­های ناپيدای  بيابان­زايي در ايران. تهران. فصلنامة جهاد، ش 257، ص­ص 44-35.
  17.                            1382: مقدمه­اي بر روش تدوين معيارها و شاخصهای بيابان­زايي در ايران. تهران. فصلنامة تحقيقات مرتع و بيابان ايران، ش 3-10، ص­ص 320- 301.
  18.                           1383: رويکردها و راهبردهای بخش تحقيقات بيابان در برنامة پنج­سالة چهارم. تهران. فصلنامة جنگل و مرتع، ش 62، ص­ص 27-21.
                          1383: نگاه به ايران از منظر آسيا؛ رويکردی بر آموزه­های نيم­قرن اخير کشور در مواجهه با بيابان­زايي و خشکسالی. تهران. فصلنامة خشکی و خشکسالی کشاورزی، ش 10، بهار 1383.

تعریف بیابان (2)

در آغاز، طرفدارانِ اين پندار كه گسترش فيزيكي بيابان،  پديده‌اي پويا (ديناميك) و بسيار خطرناك است، در اكثريت قرار داشتند. بيابانها، نشانة ناكارآمدي يا ناتواني طبيعت و زيست‌بومي بي‌ارزش يا كم‌ارزش نگريسته مي‌شدند و بنابراين، كوشش براي زدودنِ آنها و سبزكردنِ كويرهاي مركزي كشور(بيابان‌زدايي) در شمارِ مهمترين آرمانها محسوب مي‌شد. نگاهي به نخستين طرحهاي پژوهشي به اجرا درآمده در اين حوزه و اهداف اصلي آنها كه اغلب در پي كاوشِ راهكارهاي تثبيت ناهمواريهاي ماسه‌اي، بهره‌وري كشاورزي از آنها، ايجاد كمربندهاي حفاظتي سبز در حاشية بيابانها و كويرها، آزمون شگردهاي مكانيكي و زيست‌شناخت(بيولوژيك)ي حفاظت از دامنه‌هاي شيب‌دار و بودند و از مديريتي  صرفاً «سازه‌اي» تبعيت مي‌كردند، گواهِ اين رويكرد است. ليكن، به موازات پيشرفت علوم در حوزه‌هاي گوناگون و فزوني توانايي بشر براي واسنجي دقيق‌ترِ عملكردهاي خويش در سنوات ماضي، بر طرفدارانِ نگرشي كه به بيابان، ارزشي برابر و درخور، نظير ديگر زيست‌بومهاي طبيعي مي‌داد، اضافه شده و به همين‌ترتيب، از شمارِ كساني كه سبز‌كردنِ بيابانها را امري اصولي و علمي مي‌دانستند، كاسته شد.

تعریف بیابان (1)

بیابان آبی به موجب طبقه‌بندي‌هاي اقليمي، بيش از 47 درصد از خشكيهاي زمين را سرزمينهاي فراخشك، خشك، نيمه‌خشك و نيمه‌مرطوب خشك تشكيل مي‌دهند كه همة آنها را به اجمال «سرزمينهاي خشك» و در بيان عامه، برحسب خاستگاه گوينده، تمام يا بعضي از آنها را «بيابان» مي‌نامند؛ البته از نظر اقليم‌شناسان تنها سرزمينهاي خيلي خشك، بيابانهاي واقعي هستند. چنين است كه بيابانهاي اقليمي با اشغال قريب به نيمي از مساحت خشكيهاي زمين، وسيعترين زيست اقليم جهان محسوب مي‌شوند و انواع مختلف بيابان در سراسر كره خاك، بدون محدوديت عرض جغرافيايي، ارتفاع و فاصله از دريا استقرار يافته‌اند. ويژگي اخير سبب شده تا در اراية يك تعريف جامع براي بيابان از مفاهيم كلي و عموماً غيركمي استفاده ‌شود. نظير آنچه كه در فرهنگ جهاني « وبستر» آمده است: « بيابان، عرصه وسيعي است كه ميزان پوشش گياهي آن تأمين‌كننده حيات بشري نيست».

ناگفته نماند كه كمبود يا فقدان مطلق پوشش گياهي، به عنوان حلقة نخست زنجيرة حيات در خشكيهاي زمين مي‌تواند ناشي از نامساعدبودن شرايط اقليمي (بيابانهاي اقليمي) و يا نامساعدبودن شرايط زمين (بيابانهاي خاكي) باشد، كه بيابانهاي نوع اخير در آمار مذكور منظور نشده است. شايان ذكر است كه تلفيقي از اقليم و خاك، شرايط متنوعي پديد مي‌آورد كه سبب پيدايش طبيعي واحه‌هايي سرسبز در بيابان‌هاي واقعي، يا وادي‌هايي عاري از گياه در زيست اقليمهاي جنگلي مي‌شود.

وضعیت ایران-2

- شرحی مختصر بر سيل، خشکی و بيابان­زايي:

همان طور که آشکار است، تعداد چاه از 59109 حلقه در سال 1355 به حدود 400 هزار حلقه در سال 1380 افزايش يافته و در همان حال، برداشت از چاه از حدود 3/11 ميليارد متر مکعب به 6/50 ميليارد متر مکعب رسيده است. اين در حالی است که اضافه برداشتِ ياد­شده سبب گرديده تا تراز آبخوانهای کشور از مثبت 100 ميليون متر مکعب در سال 1360 به منفی 3/9 ميليارد متر مکعب در سال 1380 برسد و دست آخر آنکه عدم توجه به اصول صحيح آمايش سرزمين و کاربری نامتوازن اراضی دفعات وقوع سيلهای ويرانگرِ کشور را از 202 مورد در دهة 40-1330 به 1937 مورد در دهة 80-1370 رسانده است که جملگی اين موارد شاهدی است بر استمرارِ روند کاهندة کارايي سرزمين يا بيابان­زايي.


حجم منابع آب سطحي در هريك از حوضه هاي آبخيز اصلي و كل كشور درسالهاي

 66- 1365  الي 81- 1380

            جدول  4                                                                                                                                                حجم: به ميليارد مترمكعب

سال آبي

درياي خزر

خليج فارس و درياي عمان

درياچه اروميه

مركزي

هامون و سرخس

كل كشور

66-1365

67/15

25/68

68/5

41/19

44/2

45/111

67-1366

81/29

24/72

12/12

06/19

38/3

61/136

68-1367

91/15

24/46

30/4

82/12

18/4

45/83

69-1368

26/13

92/52

66/4

53/13

79/4

16/89

70-1369

07/13

05/40

51/3

17/13

74/9

54/79

71-1370

73/26

50/79

71/8

99/21

27/6

20/143

72-1371

59/20

27/101

82/7

79/28

15/6

62/164

73-1372

04/27

27/46

48/9

29/15

66/2

74/100

74-1373

04/23

03/74

53/7

53/20

12/3

25/128

75-1374

36/19

89/59

77/4

20/22

34/3

56/109

76-1375

56/11

36/39

26/4

45/11

72/2

35/69

77-1376

19/20

62/63

41/5

64/19

27/6

13/115

78-1377

34/7

11/33

56/1

11/11

43/2

55/55

79-1378

94/7

59/24

42/1

55/7

37/1

87/42

80-1379

54/6

56/23

27/1

52/4

75/1

63/37

81-1380

41/9

47/53

90/3

56/11

20/2

55/80

كمينه

34/7

59/24

42/1

55/7

37/1

87/42

بيشينه

81/29

27/101

12/12

79/28

74/9

62/164

متوسط (16 ساله)

72/16

90/54

40/5

79/15

92/3

73/96

متوسط (36 ساله)

52/18

10/52

70/5

51/14

18/4

02/95

دامنه تغييرات

47/22

68/76

70/10

24/21

37/8

75/121

انحراف معيار

06/7

82/20

02/3

70/5

23/2

59/34

ضريب تغييرات

31/39

37/36

05/52

74/33

10/53

88/33

منبع: (تماب، 1382)

 

 

حجم ريزشهای آسماني  در هر يك از حوضه‌هاي آبخيز اصلي و كل كشور در سالهاي

 67- 1366 الي 81- 1380

            جدول 5                                                                                                                                                   حجم: به ميليارد مترمكعب

سال آبي

درياي خزر

خليج فارس و درياي عمان

درياچه اروميه

مركزي

هامون و سرخس

كل كشور

67-1366

12/66

85/151

78/20

72/107

59/13

06/360

68-1367

23/46

03/85

56/11

79/72

25/11

86/226

69-1368

11/66

44/154

84/18

89/121

24/19

52/380

70-1369

23/65

08/127

15/16

26/150

26/29

98/387

71-1370

87/91

81/197

84/25

63/174

88/26

03/517

72-1371

88/81

72/247

12/29

07/191

51/29

30/579

73-1372

76/79

59/111

09/24

69/96

50/16

63/328

74-1373

40/78

24/205

14/23

02/147

32/19

12/437

75-1374

41/68

65/212

00/16

20/189

53/25

79/511

76-1375

80/73

57/126

86/16

26/94

35/19

84/330

77-1376

79/78

96/205

42/17

99/168

02/30

18/501

78-1377

61/59

93/116

75/10

25/119

89/20

43/327

79-1378

79/65

25/83

04/12

35/71

31/10

74/242

80-1379

86/60

35/110

03/12

67/105

38/10

29/299

81-1380

37/72

05/166

54/18

89/143

74/17

59/418

كمينه

23/46

25/83

75/10

35/71

31/10

86/226

بيشينه

87/91

72/247

12/29

07/191

02/30

30/579

متوسط (15ساله)

34/70

51/153

21/18

31/130

99/19

35/392

دامنه تغييرات

64/45

47/164

37/18

72/119

72/19

44/352

انحراف معيار

46/11

45/52

76/5

96/40

19/7

11/109

ضريب تغييرات

32/16

37/34

65/31

67/31

72/35

94/27

متوسط(33 ساله)

17/75

98/151

76/17

91/135

73/19

55/400

                                                                                                                                                    منبع: (تماب، 1382)

 

وضعیت ایران

با آرزوی سالی سرشار از موفقيت برای ايران و ايرانی (سال ۱۳۸۴)، نخستين مقالة خويش را عرضه میدارم.

به نام خدا

1-     وسعت بيابان­های جهان و ايران:

چنانچه وسعت بيابانهای واقعی جهان را معادل زيست­اقليمهای فراخشک (hyper arid) در تعريف UNEP(1997) درنظر بگيريم، يعنی مناطقی که متوسط تبخير و تعرق سالانة آنها دست کم 20 برابرِ ميانگين بارندگی سالانة آنها است؛ آنگاه مساحت بيابان­های واقعی يا خيلی خشک جهان بالغ بر 1/978 ميليون هکتار يا 5/7 درصدِ خشکيهای کرة زمين خواهد بود. موقعيت استقرارِ اين بيابان­ها نيز به طور عمده در کمربندِ 25 تا 35 درجة عرض شمالی و جنوبی بوده که از مهمترينِ آنها می­توان به صحرای بزرگ آفريقا، صحرای عربستان، کوير لوت و دشت کوير در ايران و بيابان­های ديگری در هند (منطقة راجستان) و آمريکای جنوبی (بيابانهای پرو و شيلی) اشاره کرد[1]. وسعت بيابانهای واقعی يا مناطق فراخشک ايران نيز بر­پاية مطالعة خليلی (1371) در طرح جامع آب کشور به 4/57 ميليون هکتار يا 5/35 درصدِ مساحت کشور بالغ می­شود (جداول شمارة 1 و 2).

 

توزيع مساحت سرزمينهاي خشك در ايران، آسيا و جهان

              جدول  1                                                                                                           مساحت: ميليون هكتار

جمع

نيمه‌مرطوب خشك

نيمه‌خشك

خشك

فراخشك

(بيابان واقعي)

 

3/6147

7/1294

3/2035

2/1569

1/987

جهان

1/1949

7/352

4/693

7/625

3/277

آسيا

2/145

0/8

5/32

3/47

4/57

ايران

 

توزيع درصد سرزمينهاي خشك در ايران، آسيا و جهان

              جدول 2                                                                                                                          

جمع

نيمه‌مرطوب خشك

نيمه‌خشك

خشك

فراخشك

(بيابان واقعي)

 

2/47

9/9

7/17

1/12

5/7

جهان

8/45

3/8

3/16

7/14

5/6

آسيا

7/89

9/4

1/20

2/29

5/35

ايران*

                                                                                                 برگرفته از: (UNEP، 1997 و خليلي، 1371)

            *مساحت خشكيهاي كشور 1620051 كيلومتر مربع (جاماب، 1370) درنظر گرفته شده است.

      2- وضعيت منابع آب کشور:

متوسط حجم آبي كه به صورت ريزشهاي آسماني، همه ساله بر خشكيهاي زمين مي‌بارد به 110 هزار ميليارد‌متر مكعب (م م م) مي‌رسد؛ 8/63 درصد از اين مقدار، يعني حدود 70 هزار ميليارد متر مكعب، به صورت تبخير و تعرق مجدداً به نيوار باز مي‌گردد و مابقي، همان ذخاير قابل استحصال يا تجديدشوندة آب شيرينِ جهان را تشكيل مي‌دهند. قارة آسيا در اين ميان، هرچند كه تنها 7/32 درصد از مساحت خشكيهاي زمين را به خود اختصاص داده، ليكن بيش از 4/37 درصد از ذخاير آب شيرين قابل استحصال جهان را به ميزان 3/14961(م م م) در اختيار دارد و بدين‌ترتيب، از وضعيتي مطلوب‌تر از متوسط جهاني برخوردار است.

از مقايسة استعداد آبي ايران با آسيا و جهان، آشكارا پاره‌اي از تنگناهاي طبيعي كشور نمايان مي‌شوند. نخست آنكه سرزمين پهناوري كه بيش از 2/1 درصد از سطح خشكيهاي كرة زمين، موسوم به اوست (همان طور كه از جدول شمارة 3 بر‌مي‌آيد)، هيچ گاه سهمي بيشتر از 37/0 درصد از كل ريزشهاي آسماني خشكيهاي جهان نداشته است. يعني ميزان قطره‌هاي آبي كه در اين كشور فرود مي‌آيد، حتي به يك‌سوم استحقاق طبيعي آن به نسبت وسعت سرزمين هم نمي‌رسد.

دوّمين محدوديت به ميزان تبخير و تعرق واقعي مربوط مي‌شود كه از رقم نظير آن در مقياس جهاني، 5/6 درصد بيشتر است. درنتيجه، سبب تشديدِ نابرابري موصوف شده و تفاوت از ميانگين جهاني را، از يك‌سوم به كمتر از يك‌چهارم تقليل داده است. به بياني ساده‌تر، نه‌تنها هر متر مربع از خاك كشور، نزولات كمتري را دريافت مي‌كند، بلكه از همين مقدار ناچيز نيز، ميزان بيشتري تبخير رخ مي‌دهد. چنين است كه ملاحظه مي‌شود، آب قابل استحصالِ هر هكتار از وسعت 162 ميليون هكتاري خشكيهاي كشور با حدود 735 متر مكعب، به يك‌چهارم سهمِ آبي كه به طور متوسط از هر هكتار زمين در جهان (معادل3060 متر مكعب)، قابل بهره‌برداري است، هم نمي‌رسد.

 

مقايسة استعداد آبي ايران با ميانگينهاي جهاني آن

              جدول  3

 

مساحت

(ميليون هكتار)

ارتفاع

 نزولات

 (ميليمتر)

حجم

 نزولات

(م‌ م ‌م)

حجم تبخير

 و تعرق

(م م م)

درصد تبخير و تعرق از كل نزولات

حجم آب قابل استحصال

درصد آب قابل استحصال از كل نزولات

خشكيهاي زمين

6/13012

831

110000

70180

8/63

39820

2/36

ايران

0/162

243

400

281

3/70

119

7/29

                     برگرفته از:  Postel(1997) و بولتنهای وضعيت منابع آب کشور (تماب)

 

افزون بر دو تنگناي ياد شده، پراكنش زماني و مكاني منابع آبي نيز از جملة موانع جدي مديريت و برنامه‌ريزي پايدار در كشور به شمار مي‌روند. به عنوان مثال، استان كرمان با 7/11 درصد از مساحت كشور، فقط 5/4 درصد از ذخاير آب قابل استحصال را به خود اختصاص داده است، درحالي كه خوزستان با 6/3 درصد از مساحت كشور، نزديك به 30 درصد از كل آب قابل استحصال را در اختيار دارد. در افقي گسترده‌تر، آمارها نشان مي‌دهد كه 30 درصد از مساحت كشور، شامل نواحي شمال، غرب و جنوب غربي، حدود 69 درصد از منابع آبي قابل استحصال را به خود اختصاص داده‌اند، آن هم در شرایطی که فقط از 56 درصد از حجم ریزشهای آسماني كشور برخوردارند. از بعد زماني نيز تغييرات حجم منابع آبهاي سطحي و زيرزميني كشور در طول سالهاي مختلف، چشمگير بوده است. مثلاً در يك بررسي 16 ساله (81-1365)، حجم سالانة منابع آبهاي سطحي كشور از 9/42 (م م م) در سال آبي 79-1378 تا 6/164 (م م م) در سال آبي 72-1371 متغير بوده است (جدول 4). اين ميزان تغيير  حدود 122 (م م م)  نشان از تغيير‌پذيري شديد حجم منابع آب سطحي از سالي به سال ديگر داشته و درنتيجه، بيانگر دشواري برنامه‌ريزي در چنين شرايطي است.

در اين ميان، وضعيت حوضه‌هاي آبخيز هامون و سرخس نسبت به چهار حوضة آبخيز ديگرِ كشور، غير قابل پيش‌بيني‌تر بوده، به طوري كه ضريب تغييرات آن به 1/53 درصد مي‌رسد. از اين نظر، حوضة مركزي با 74/33 درصد، كمترين تفاوت را با كل كشور (88/33 درصد) از خود نشان مي‌دهد. جداول شمارة (4) و (5) امكان مقايسة بهترِ وضعيت بارش و نيز حجم آبهاي سطحي كشور را به  تفكيك 5 حوضة آبخيزِ اصلي فراهم آورده است.

همان طور كه از آن جداول  آشكار است، ميزان تغييرات حجم آبهاي سطحي در مقطع ياد شده به حدود 3/1 برابرِ ميانگين مي‌رسد، درحالي كه در مورد تغييرات حجم ریزشهای آسماني، اين رقم  از 9/0 برابرِ ميانگين تجاوز نمي‌كند. يعني: ضريب تغييرات حجم آبهاي سطحي كشور به مراتب بيشتر از ضريب تغييرات حجم نزولات آسماني است‎؛ واقعيتي كه در بروز آن نقش عوامل انساني انكارناشدني است. 

يك نكتة درخور توجه در اين ميان آن است كه با وجود چنين تنگناهاي آشكاري در بهره‌مندي از پاره‌اي از مواهب طبيعي، ايران از امتيازات طبيعي و مزيت‌هاي نسبي ناهمتايي نيز برخوردار است، كه دست‌كم در كوتاه مدت توانسته پاره‌اي از محدوديتهاي اقليمي را خنثي ساخته و آبي درخور براي كشاورزي به ارمغان آورد. ارتفاع زياد فلات كوهستاني كشور، به همراه پاره‌اي از ويژگيهاي كم‌نظيرِ پيكر‌شناختي و زمين‌شناسي، در شمارِ آن امتيازها قرار دارد؛ مزيتي كه در صورت بكارگيري خردمندانة آن، مي‌تواند به صورتي مانا با بيشترين ارزش افزوده  در خدمت ارتقاء كيفيت زندگي و مهار جريانهاي پس‌رونده قرار گرفته و توسعه‌اي پايدار به ارمغان آورد؛ موضوعي كه در ادامه بيشتر به آن خواهيم پرداخت.



[1] بيابان­های ديگری نظير بيابانهای جنوب غربی آمريکا، کالاهاری و استراليا نيز درجهان وجود دارند که در شمارِ بيابانهای خيلی خشک جای نمی­گيرند.