اگر البرز جان داشت!

فرض كنيد، البرز، اين ديوارهي استوار و نشان ديرينهي جغرافيايي ايرانزمين جان داشت و ميتوانست به دادخواهي رنجها و ستمهايي فرياد برآورد كه پارهاي از ما ساكنان سرزمينش بر او تحميل ساخته و ميسازيم ...

فرض كنيد، البرز، اين ديوارهي استوار و نشان ديرينهي جغرافيايي ايرانزمين جان داشت و ميتوانست به دادخواهي رنجها و ستمهايي فرياد برآورد كه پارهاي از ما ساكنان سرزمينش بر او تحميل ساخته و ميسازيم ...
موضوع چالشبرانگيزي را كه روز گذشته، ناصر كرمي با نقل قولهايي كوتاه از دكتر صدوق و دكتر كهرم به ميان وبلاگستان سبز پرتاب كرده بود، هفت صبح فردا در برنامه تلويزيوني «روز از نو» شبكه دوم سيما، به همراه دكتر محمدرضا نوروزي پي خواهيم گرفت و تا آنجا كه فرصت اجازه دهد، به ابعاد بيشتري از آن خواهيم پرداخت. البته اگر امكانات فني استوديو اجازه دهد، ناصر كرمي را نيز با ارتباط تلفني به برنامه خواهيم كشاند تا گرمي بحث را دو چندان سازد و سرانجام آشكار شود كه چرا از بين بيش از يك هزار گونهي جانوري شناخته شده در كشور، او براي تبيين ديدگاههايش به سراغ حيوان مظلومي چون «شغال» رفته است؟!
مؤخره:
از همهي دوستاني كه در طول دو روز گذشته در اين بحث شركت كردهاند، قدرداني كرده و اميدوارم بيش از اين به ابعاد و عواقب آن بپردازند.

آنچه كه در صحنهي فناوريهاي مربوط به حوزهي پژوهش، ساخت و توليد پانلهاي آفتابي، نيروگاههاي خورشيدي و سلولهاي فتوولتاييك در طول يك سال اخير در حال رخ دادن است، حقيقتاً حيرتانگيز مينمايد. حتا اين شتاب پيشرفت، چنان سريع است كه به نظر ميرسد از شتاب تحول صنايع مرتبط با رايانههاي شخصي يا خانگي (PC) در طول يكي دو دههي اخير نيز فزوني گرفته است.
كافي است بدانيم تا همين چند ماه پيش ...
ناصر كرمي در آخرين يادداشتش كه به صورتي همزمان و در شمارگاني گسترده در روزنامه همشهري نيز منتشر شده است، اين پرسش حيرتانگيز را به چالش كشيده كه: «وقتي حتا يك شغال هم داخل خيلي از مناطق حفاظتشده كشور باقي نمانده، چه اصراري براي محيطباني گسترده در حريم آنها وجود دارد؟!»
و آنگاه نتيجه ميگيرد: آيا بهتر نيست نصف مناطق حفاظت شده كشور، منحل شود؟
او در يادداشت خود، پس از ذكر نقل قولهاي موافق و مخالفي از دو صاحبنظر نامي اين حوزه – اسماعيل كهرم و محمّدباقر صدوق – از اهالي سبزنويس وبلاگستان خواسته است تا در اين بحث مشاركت داشته و تنورش را گرم نگه دارند.
چنين است كه نگارنده نيز كوشيده است تا در سطور پيش رو، ديدگاههاي خويش را در اين خصوص قلمي سازد!
نخست اينكه:
حرف آقاي صدوق، حرف تازهاي نيست! كافي است به هر يك از مناطق چهارگانه تحت نظر سازمان مراجعه كرده و با مسئولين حفاظت از عرصههاي يادشده به گفتگو بنشينيد تادريابيد يگانه خواستهي مشترك اغلب اين مسئولين، كمك به كاهش حوزهي تحت امرشان است! اين صدا را ميتوانيد در دنا، گاندو، پارك ملي كوير، سبزكوه، مناطق حفاظت شده اطراف تهران، ميانجنگل، اشترانكوه و بسياري از مناطق ديگر با رسايي هر چه تمامتر بشنويد. در حقيقت، محيطبانان و رؤساي مافوق آنها خسته شدهاند! خسته شدهاند از بس كه مجبور بودهاند با مردم محلي و اغلب دستگاههاي دولتي به مقابله برخواسته و به نفع زيستمندان بيزبان از حق زبانداران و قدرتمندان محلي بگذرند! و اين چالشي جدي است. حتا برخي از مديران كل سازمان در سطح استان، در گفتگويي مستقيم با نگارنده، به صراحت خواهان كاهش سطح مناطق تحت حفاظت خويش در استان متبوعه هستند، به خصوص در آن بخشهايي كه همكارانشان، بيشترين درگيري با مردم محلي را داشته و مجبور به تردد روزانه در محاكم دادگستري هستند. به زباني سادهتر، مفهوم سخن دكتر صدوق آن است: حال كه با توجه به بضاعت سختافزاري و نرمافزاري دستگاه متولي محيط زيست، امكان حراست مطلوب و مؤثر از اغلب مناطق چهارگانه ميسر نيست، همان بهتر كه به جاي حل مسأله، صورت مسأله را پاك كنيم و خود را خلاص!
دوّم اينكه:
آيا ميدانيد از بين 33 ميليون گونههايي كه تخمين زده ميشود در كرهي زمين زيست ميكنند، اين بشر پرمدعا تاكنون فقط توانسته 4 درصد آنها را شناسايي كند؟! و آیا می دانید: خطر انقراض جانوران 100 برابر سریع تر از پیش بینی های علمی بوده است؟! راست آن است كه ما آدمزمينيها، آنقدر كه حاضريم براي كشتن و تخريبكردن سرمايهگذاري كرده و پژوهش كنيم، عملاً نشان دادهايم كه مرد (يا زن) سرمايهگذاري در عرصههاي محيط زيست نبوده و نيستيم! اگر مردمان حاضر در قرن 21 ، مجبور هستند تا مهمترين چالشهاي خود را در حوزهي بيابانزايي، جهانگرمايي، تغيير اقليم، سارس، آنفولانزاي مرغي، شيوع دوباره مالاريا، ايدز، خشكسالي و نظاير آن تجربه كنند، خود شاهدي استوار در تأييد اين مدعاست كه ما نخواستهايم تا واقعاً به شيوههاي زندهماندن و افزايش پايدار كيفيت زندگي بيانديشيم! چون هنوز از آن بلوغ فكري كه بايد، برخوردار نيستيم و بيشتر رهبران كشورهاي دنيا، به جاي آنكه انديشمنداني فرزانه و نخبه باشند، هنرپيشگاني خوش سيما و شيكپوش يا لمپنهايي قداره بند هستند كه براي پايداري صندلي قدرت خويش، به پاسخگويي به نيازهاي كوتاهمدت رأي دهندگان ميپردازند. به راستي اندكي به سلوك عاليترين مقام كشور فرانسه، مهد تمدن اروپا و قلب ادبيات و شعر جهان دقت كنيد تا دريابيد كه چه ميگويم؟! در كشور ما نيز، البته و شوربختانه وضع بهتر كه نيست، هيچ، بدتر هم هست! چرا كه عاليترين مقام اجرايي كشور و نخستين معاونش بارها و به صورت علني به استهزاء ملاحظات بنيادين محيط زيست پرداخته و آن را دسيسهاي از سوي غرب پنداشتهاند. در اينجا نه تنها هنوز منابع طبيعي را سد راه توسعه ميدانند، بلكه مهار جمعيت را توطئهاي شيطاني فرض كرده و محيط زيست را محيط «ايست» تلقي ميكنند. در چنين شرايطي بديهي است كه سلحشوران خاكريز نخست مقابله با متخلفان و متجاوزان به طبيعت، تا چه اندازه خود را بيپناه و آسيبپذير مييابند.
سوّم اينكه:
تقريباً هر هفته خبر ميرسد كه در اقصي نقاط جهان، گونهاي جديد كشف شده و يا تعدادي از گونههاي گياهي و جانوري كه ميپنداشتهاند، منقرض شدهاند، دوباره در زيستگاه اجداديشان مشاهده شدهاند. بازگشت گوزن زرد، حضور دوباره سگ آبي (شينگ) در رودخانههاي حوزه شهرستان بروجرد، كشف هشت گونه جديد جانوري در غاري در بيتالمقدس، كشف يك گونه خفاش در ماداگاسكار، مشاهدهي گونهاي نادر از كوسه در آبهاي ژاپن، حضور نادرترين سوسمار جهان (جكو) در كرمانشاه و وزغ كويري در جنوب سمنان (چشمه سفيدآب)، سینه سرخ در گابن، مشاهده دوبارهي چندين گونه گياهي در بيابانهاي استراليا و دهها و دهها نمونه ديگر نشان ميدهد كه ما نهتنها هنوز طبيعت را به درستي نشناختهايم، بلكه هنوز باور نداريم كه اين طبيعت قادر به معجزه است و ميتواند به رغم دشواريهاي تحميل شده بر آن، همچنان برگهايي تازه براي بازي كردن رو كند و حريف را به حيرت اندازد! كشف باكتريهايي در چشمههاي آب داغ «يلو استون» در آمريكا، يكي از تازهترين حيرتهاي آدمي است! اينكه چگونه امكان دارد موجودي بتواند در دماي 120 تا 150 درجه سانتيگراد به حيات خود ادامه دهد و تازه جهشي در صنعت اتانول هم بيافريند!
اينها را گفتم تا تأكيد كنم: ما حق نداريم چون نميدانيم يا چون نميتوانيم، حكم به كاهش سطح مناطق حفاظتشده خويش صادر كنيم. اين عرصههاي طبيعي متعلق به نسل ديروز و امروز نيست، حتا فقط به ايرانيان هم تعلق ندارد، ما بايد به وظايف شهروندي خويش، به عنوان عضوي از دهكدهي جهاني آگاه باشيم و از اين عرصههاي طبيعي، به عنوان ميراثي جهاني حراست و پاسداري كرده و اين امانت گرانسنگ را به فرزندان خويش بسپاريم.
دوستان عزيز را دعوت ميكنم به مطالعهي يادداشتي خواندني از عباس محمدي، در همين ارتباط كه به شيوايي توضيح داده كه حتا با چرتكه اندازي هم نميتوان ارزش واقعي بومسازگان (اكوسيستم) هاي كشور را محاسبه كرد، چه رسد به اينكه بخواهيم با ملاحظات رايج در اقتصاد سنتي و بازاري خود به اين مهم دست يابيم.

فرازناي كلام آنكه:
همان طور كه دكتر اسماعيل كهرم عزيز هم به درستي بر آن تأكيد كرده است، هنوز كه هنوز است، ما نتوانستهايم سطح مناطق حفاظت شده خود را به آستانهي استانداردهاي جهاني نزديك كنيم و به حد 11 درصد برسانيم. چرا كه دستگاه متولي محيط زيست كشور نتوانسته الزامات لازم و دلايل مقبولي را براي سياستگزاران مملكتي ارايه دهد و مهمتر آنكه در همين مناطق موجود هم نتوانسته برنامهاي مدون و پويا را با جلب مشاركت جوامع محلي به سامان برساند. وقتي كه وضعيت نيروي متخصص محيط زيست اينگونه هست كه ميبينيم، وقتي هنوز در بسياري از مناطق حفاظت شده ما، صحبت كردن از فعاليت مراكز تحقيقات زيستمحيطي بيشتر به يك آرزو و رؤيا ميماند و وقتي كه ما از حفاظت شده اعلام كردن يك عرصهي طبيعي، همچنان همان پنداري را داريم و همان رفتاري را ميكنيم كه با قرق عرصههاي مرتعي خود انجام ميدهيم و هيچ خبري از آموزهي حاكم بر اندوختهگاههاي زيستسپهر (ذخيرهگاه بيوسفر) در آنها وجود ندارد، معلوم است كه وضع هماني است كه ميبينيم و در بر همان پاشنهاي ميچرخد كه تاكنون چرخيده است ... بنابراين، بايد هر چه سريعتر در بخش محيط زيست – در هر سه حوزهي اجرايي، پژوهشي و ترويجي – به ارتقاء نرمافزاري همت كرده و دانش محيط زيست را در بين كاربران و دستاندركاران اين حوزه افزايش دهيم.
تنها در آن صورت است كه حتا صحبت كردن در مورد چنين ترديدهايي و مثال آوردن از شغال، ميتواند اسباب شرمندگي را فراهم آورد!

بيش از چهار دهه از سروده شدن اين شعر مانا توسط انديشمند طبيعتمدار ايراني، سهراب سپهري ميگذرد و در طول تمامي اين سالها، هر چه كه بشر بر غلظت دانش خود افزود، بيشتر دريافت كه تا چه اندازه سپهري راست ميگويد.
تا جايي كه امروز بيتعارف بايد اعلام كرد: محيطهاي مرجاني براي آبزيان دريا، همان قدر ارزش دارند كه جنگلها براي ما و ديگر زيستمندان عالم خاكي.
موضوع وقتي حادتر ميشود كه دريابيم: درخت با همهي شكنندگياش، به مراتب از توان بالاتري و انعطاف بيشتري براي مواجهه با شرايط نامطلوب محيط برخوردار است؛ در صورتي كه مرجانها در شمار آسيبپذيرترين و شكنندهترين پارههاي زيستسپهر طبقهبندي ميشوند؛ پارههايي كه به رغم شكنندگي و كندي فرآيند بازتوليدشان، در زمرهي مهمترين زيستگاههاي جهان به شمار ميآيند.
در بيان اهميت محيطهاي مرجاني، كافي است بدانيم: به رغم آن كه تنها كف يك هزارم درياها را مرجان پوشانده، امّا بيش از 75 درصد زيستمندان آبزي، وابسته به همين محيطها هستند. چرا كه اين محيطهاي ناب، هم وظيفهي لانهگزيني اغلب آبزيان دريايي را برعهده دارند و هم مهمترين منبع تغذيهي آنها به شمار ميروند.
به ديگر سخن، مرگ مرجانها، يعني مرگ تمامي موجودات آبزي جهان! چرا كه آن 25 درصد باقيمانده نيز كه به طور مستقيم به محيطهاي مرجاني وابسته نيستند، پس از مرگ آن 75 درصد و تلاشي زنجيرهي غذايي دريايي، خواه ناخواه نابود خواهند شد.
و حال تصور كنيد دنياي بدون ماهي، چگونه دنيايي خواهد بود؟
آيا ناقوسهاي پرطنين آن خلايي كه هوشمندانه سهراب عزيز هشدارش را داده بود، حس ميكنيد و ميشنويد؟ آيا ميدانيد هماكنون وسعت مناطق مردهي دريايي در جهان (مناطق فاقد اكسيژن)، بيش از دو برابر دههي 1980 ميلادي است؟ و آيا ميدانيد، فراخي اين مناطق مرگآفرين و خطرناك دريايي، امروز از بزرگي مساحت كشور نيوزلند هم فزوني گرفته است؟
واي بر ما ...

از همين روست كه وقتي ميشنويم: تنها محيطهاي مرجاني در ايالات متحدهي آمريكا سالي 375 ميليارد دلار سوددهي دارند، نبايد حيرت كنيم. و نبايد متعجب شويم كه چگونه در يك جزيرهي كوچك اقيانوس آرام، مثل گوام – آن گونه كه اخيراً دكتر گلابي و دكتر خسروپناه به نگارنده منتقل كردند – ميليونها دلار صرف حفاظت و حراست از اين محيطهاي دريايي منحصر به فرد ميشود.
يادمان باشد:
مرجانها در هر 100 سال، تنها بين يك تا 5 سانتيمتر رشد ميكنند. يعني: براي جبران هر سانتيمتر از قطعات مرجاني، بايد 100 سال منتظر ماند و اين مسالهاي است كه كمتر مورد دقت قرار گرفته است. به ديگر سخن، ارزش مرجانها را ميتوان، همپاي ارزش خاك در خشكيها دانست، چرا كه هر دو، بستر حيات و توليد به شمار ميروند.

و ما چه ميكنيم؟!
چقدر براي پاسداري از مرجانهاي زيباي خود در خليج فارس هزينه ميكنيم؟ اصلاً هزينه كردن براي پاسداري، پيشكش؛ بياييم كاري كنيم كه سالانه 10 درصد از پساب آلوده و مواد نفتي كه بيمهاباي فرداها در اين درياي نيلگون و مقدس ريخته ميشود، بكاهيم. آيا اين آرمان بزرگ و رؤيايياي به شمار ميرود؟!
باور كنيد، زنده نگه داشتن نام مقدس خليج فارس، تنها در جنگهاي رسانهاي و لابيهاي سياسي و بيانيههاي فردي و گروهي و پتيشنهاي اينترنتي خلاصه نميشود؛ كمك به نجات مرجانها، شناسهاي ماندگار و ارزشمند است كه نشان ميدهد: كداميك از ملتهاي ساكن در حاشيهي اين نيلگون جاويدان پارسي، بيشتر به ماندگاري و حفظ توان زيستپالايي خليج فارس متعهد و علاقهمند هستند.

چه كسي با مشاهدهي اين عكس باور ميكند كه اين ماسهزارهاي تفتيده، تا همين ماه گذشته، بستر پرآبترين و طولانيترين رودخانهي دايمي كشور – كارون – بوده است؟ يگانه رودخانهاي كه بخشي از آن قابليت كشتيراني هم دارد (بخوانيد: داشت)! امّا آن رودخانهي خاطرهانگيز و خروشان، امروز نهتنها پذيراي هيچ كشتياي نيست، بلكه بلمهاي مردمان خونگرم جنوب را نيز به دشواري ميپذيرد!
در كمتر از سه ساعت، شمار وبلاگهاي داوطلب مشاركت در روز اقدام جهاني وبلاگستان در برابر فقر در 15 اكتبر از 24 وبلاگ و 28 هزار خواننده به 497 وبلاگ و بيش از يك ميليون و سيصدهزار خواننده افزايش يافت.
جالب اينكه تاكنون، دو وبلاگ نيز از ايران به ثبت رسيدهاند كه اولي: «يادداشتهاي يك سرباز معلم جنوبي» و دومي: «رونوشتها» است. كه البته ميزان مشاركت ايرانيها، حتي از وبلاگنويسان كشور افغانستان هم كمتر بوده است!
هر چند ايمان دارم هموطنان عزيزم ثابت خواهند كرد كه بيش از اين به چنين حركتهاي جهاني باور داشته و در راه ريشهكن ساختن فقر مشارکت خواهند كرد.
يادتان هست، سال گذشته صاحبان بيش از 20 هزار وبلاگ در سراسر جهان در روز 15 اكتبر برابر با 23 مهرماه چگونه در حركتي خودجوش و به نشانهي حمايت از محيط زيست جهاني، دست كم يك يادداشت از وبلاگشان را به موضوع محيط زيست اختصاص دادند؟
آن حركت شورآفرين را بيش از 15 ميليون نفر در سراسر جهان به نظاره نشستند و موجي بزرگ و مانا را به حركت درآوردند.
امسال نيز ميخواهيم با محوریت موضوع فقر - مولفه ای که قرابت نزدیکی با درجه پایداری محیط زیست دارد - چنين كنيم و به اميد خدا، تعداد همراهان را در ايران و جهان از مرزهاي سال گذشته نيز عبور دهيم.
پس لطفاً به تارنماي Blog Action Day مراجعه فرماييد و وبلاگ خود را در اينجا به ثبت رسانيد.
گفتني آنكه تا اين لحظه – كه اولين روز فراخوان سال 2008 محسوب ميشود - 24 سايت با بيش از 28 هزار خواننده اعلام آمادگي كردهاند.
در همين باره و از همين نويسنده:
حدود 50 هزار سد در طول چند دههي گذشته توسط انسان در كرهي زمين ساخته شده است. شايد به جرأت بتوان گفت كه كمتر سازهي انساني را بتوان با اين بناهاي عظيم سيماني از منظر كميت و كيفيت مقايسه كرد كه توانسته باشد، اثراتي چنين بزرگ بر زيستبوم بر جاي نهد. همان گونه كه نويسندهي رودهاي خاموش نيز در فصل آغازين كتابش يادآوري كرده است، اين حجم و جرم عظيم انسانساز، سبب تغيير زاويه در محور زمين شده؛ رخدادي كه به تنهايي كافي است تا شناسنامهي اقليمي سرزمينها و سرنوشت آبشناختي (هيدرولوژيك) حوزههاي آبخيز را تغيير دهد ...
در تازهترين شماره ماهنامه مهر آب كه به تاريخ خرداد ماه ۱۳۸۷ منتشر شده است (شماره ۴۸)، شهابالدين محرابي گفتگويي خواندني با دكتر پرويز كردواني انجام داده كه حاوي نكتههاي جالبي است. از جمله اينكه پرويز كردواني به صراحت ميگويد: «سال گذشته به وزير جهاد كشاورزي گفتم نميتوان ظرف سه سال در توليد برنج به خودكفايي رسيد (كنايه به يكي از شعارهاي كليدي مهندس اسكندري)، مگر به بهاي بيماري مردم منطقه …»

استاد كردواني همچنين تعبير جالبي از پايتخت ايران ارايه ميدهند: «تهران، شهري كه بدون داشتن يك رودخانه، سه رودخانه فاضلاب توليد ميكند!» (احتمالاً علاقهمندان به كارهاي فرهاد ورهرام با يكي از اين رودخانههاي فاضلابي در «مستند زيبا و تأملبرانگيز گذر شهر بر آب» آشنا هستند)
كردواني همچنين، براي چاه نيز صفت درخور تأملي يافته است و ميگويد: «چاه، سرطان قنات است.»
و البته شايد بديعترين تعبير ارايه شده توسط پدر كوير ايران، همين وجه تشابهي باشد كه براي انسان و آب قايل شده است؛ اينكه هر دو به روزهاي پيري ميرسند و هر چه زمان ميگذرد، شرايطشان بدتر ميشود!
البته اميدوارم كه اين شرايط بد، شامل حال چهره ماندگار علمي كشور نگردد!
اين گفتگوي خواندني و مفصل را ميتوانيد در صفحههاي ۵۲ تا ۵۶ از ماهنامهي «مهر آب» پي بگيريد.
يكي از سخنرانان همانديشي ديروز در تالار اجتماعات ساختمان مركزي مهندسين مشاور ايران، آقاي مهندس احمد آل ياسين بود؛ متخصص پيشكسوتي كه نشان داده علمآموزي، پژوهش و مطالعه حد و مرزي ندارد و سن و سال هم نميشناسد. عنوان سخنراني ايشان، «تشديد آثار خشكسالي به علت اثرات منفي تغيير در منابع زيستي جهان» بود و در تحليلي موجز و مستند به آمار جهاني و ملّي نشان داد كه حتا اگر همه چيز بر وفق مراد باشد و مديريت مطلوب هم بر سرزمين اعمال شود، فقط كافي است رشد كنوني جمعيت جهان به همين منوال ادامه يابد تا بحراني با عواقبي برگشتناپذير گريبان همهي ما را بگيرد. نكتهاي كه شايد بيش از هر كسي در اين عالم، بايد براي رييس جمهور محمود احمدينژاد، حايز اهميت و زنهاردهنده باشد كه همچنان از هر فرصتي براي كوبيدن بر طبل بمب جمعيتي خويش استفاده ميكند.
در اينجا بخشي از آمارهاي ارايه شده توسط اين دانشمند عاشق وطن را براي آگاهي و استفاده خوانندگان عزيز مهار بيابانزايي منتشر ميكنم:
جمعيت در يك نگاه
• جمعيت جهان از ۲۵۰۰ ميليون نفر در سال ۱۹۵۰ به ۷۶۰۰ ميليون نفر در سال ۲۰۰۸ افزايش يافته
• رشد جمعيت در ۵۰ سال اخير از رشد جمعيت در ۴ ميليون سال بعد از خلقت آدم بيشتر بوده
• ۲۶۰۰ ميليون نفر از مرم جهان از دسترسي به بهداشت محرومند
• ۲/۱ ميليارد نفر از گرسنگي و سوء تغذيه رنج ميبرند و ۲/۱ ميليارد نفر هم از پرخوري در عذابند .
• ۱/۱ ميليارد نفر از دسترسي به آب سالم و كافي محروم اند و سالانه حدود ۳ ميليون نفر به علت ابتلا به بيماريهاي ناشي از آبهاي آلوده جان ميسپارند.
• سالانه ۳۰ ميليون نوزاد كم وزن و بيمار از مادران مبتلا به سوء تغذيه متولد ميشوند.
• هم اكنون ۸۷۵ ميليون نفر بزرگسال بيسواد در جهان وجود دارد.
• ۵۷ درصد جمعيت آسيا و ۵۱ درصد جمعيت آفريقا در نواحي نيمه باير و خشك زندگي ميكنند.
• تنها جمعيت زياد نميشود، بلكه الگوي مصرف در حال تغيير و افزايش است.
• رشد بيرويه جمعيت و انفجار آن ميتواند به بروز كشمكشهاي سياسي بين كشورها و درون كشورها منجر شود.
نتيجه:
• جويندگان كار نواحي شمالي چين با عبور از مرز وارد قسمتهاي كم جمعيت روسيه ميشوند. جويندگان كار آمریکای جنوبی به طور غير قانوني وارد آمريكا ميشوند. جويندگان كار در هند و پاکستان و یمن و افغانستا ن و کشورهای فقیر آفریقایی (والبته ايران) سرگردان و آواره هستند.
• امروز بسياري از دولتها در مقابل فشار جمعيت اظهار عجز و درماندگي ميكنند و يكي از علل عمده فرسودگي دولتها تراكم جمعيت و عدم توانمندي دولتها در تأمين بهداشت و رفاه عمومي است.
منابع آب در يك نگاه
در جهان نزدیک ۱۴۰۰ میلیون کیلومتر مکعب آب وجود دارد که :
• ۹۷ و نيم درصد آبهاي جهان آب شور و ۲ و نيم درصد آن آب شيرين است كه كمتر از ۱ درصد آن آبهاي شيرين تجديد شونده است و بقیه آن را يخچالها و پوششهاي دائمي برف تشكيل ميدهد.
• منابع آب شيرين تجديد شونده زمين از ۱۱۰ هزار كيلومتر مكعب بارندگي سالانه بدست ميآيد كه از آن ۴۳ هزار كيلومتر مكعب منابع قابل دسترسي است كه :
• ۳۸ هزار كيلومتر مكعب آن سالانه برداشت مي شود.
• از ۳۸ هزار كيلومتر مكعب برداشت سالانه
• ۲۶۶۰۰ كيلومتر مكعب معادل ۷۰ درصد براي كشاورزي
• ۳۸۰۰ كيلومتر مكعب معادل ۱۰ درصد براي مقاصد شهري و شرب
• ۷۶۰۰ كيلومتر مكعب معادل ۲۰ درصد براي صنايع بمصرف ميرسد.
• متوسط سرانه آب قابل دسترسي جهان در سال ۱۹۵۰ بالع بر ۱۷۲۰۰ متر مكعب در سال بود.
• ولي همین سرانه آب قابل دسترسي در سال ۲۰۰۸ به ۶۴۰۰ متر مكعب - نزديك يك سوم - كاهش پيدا كرده است و در سال ۲۰۲۵ به ۴۷۰۰ متر مكعب خواهد رسيد.

اراضي كشاورزي در يك نگاه
• جمع مساحت خشكيهاي زمين ۵/۱۳ ميليارد هكتار يا ۱۳۵ ميليون كيلومتر مربع است
• مساحت اراضي زير كشت جهان حدود ۱۵ و نيم میلیون كيلومتر مربع است
• مساحت اراضي زير شبكههاي آبياري جهان ۲۷۷ ميليون هكتار است.
زمینهای كشاورزي در جهان، با چهار خطر جدي روبرو است:
• فرسایش خاک
• بیابان زایی
• زمین های کشاورزی در کام شهرها و کلانشهرها
• خرید حقابه کشاورزان از طرف کلانشهرها
• سرانه اراضي كشاورزي جهان روزبه روز به دليل افزايش جمعيت و وراثت رو به كاهش ميگذارد، سرانه اراضي زيركشت جهان حدود ۲۳/۰ هكتار يا ۲۳۰۰ متر مربع است .هم اكنون سرانه اراضي كشور چين با ۱۳۰۰ ميليون نفر جمعيت، حدود ۶۰۰ متر مربع است كه پيش بيني ميشود تا سال ۲۰۲۵ به ۳۵۰ متر مربع كاهش يابد. همچنين سرانه اراضي كشاورزي هند با ۱/۱ ميليارد جمعيت ۶۵۰ متر مربع است كه انتظار ميرود تا سال ۲۰۲۵ به كمتر از ۵۲۰ متر مربع تنزل يابد.
• سرانه اراضي كشاورزي ايران در سال ۱۳۳۵ حدود ۵۵۰۰ متر مربع بود كه در حال حاضر به ۲۷۰۰ متر مربع رسيده است و پيش بيني ميشود در سال ۲۰۲۵ به ۲۲۰۰ متر مربع تقليل يابد.
آل ياسين سخنان خود را با نمايش اين نمودار هشداردهنده به پايان برد؛ نموداري كه نشان ميدهد از حدود سال ۱۹۸۸ ميلادي به بعد، كرهي زمين به آستانهي تحمل بومشناختي (اكولوژيكي) خود رسيده و هماكنون شمار جمعيت ساكن در كرهي زمين حدود ۲۰ درصد بيشتر از ظرفيت پذيرش بومشناختي آن است؛ رخدادي كه به خودي خود ميتواند آثار وخيم خشكساليهاي دورهاي در ايران زمين را چند برابر كند. همانگونه كه خشكسالي اخير چنين كرده و خسارتهاي ريالي حاصل از آن از مرز ۱۳ ميليارد دلار (بيش از ۵ برابر مجموع خسارت وارد شده در خشكسالي سه ساله ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۰) گذشته است. هرچند، نبايد فراموش كرد كه به قول عباس كشاورز، مجموعهاي از بيتدبيريهاي مديريتي هم در اين بحران مؤثر بوده است؛ موضوعي كه به آن خواهم پرداخت.
آيا تصاوير امين نظري، عكاس خبرگزاري ايسنا را از روند كمآب شدن بستر پرآبترين رودخانهي كشور – كارون- در اهواز ديدهايد؟! آيا باور ميكرديد كه زماني بستر عريض و پرآب كارون به چنين روز فلاكتباري بيافتد؟
حيرت نگارنده از شتاب خشكشدن بستر كارون هنگامي دوچندان ميشود كه اين تصاوير را با تصاويري كه در تاريخ ۲۶ خرداد ماه سال جاري از همين رودخانه در اهواز گرفته است، مقايسه ميكند! نگاه كنيد كه در طول كمتر از دو ماه تا چه اندازه از حجم آب كارون كاسته شده است و اين بيم ميرود تا شايد براي نخستين بار در طول حيات اين رودخانهي خروشان، مردمان اهواز چشمشان به جمال تمام خشكيدهي بستر پهنپيكر كارون آشنا شود!
روز گذشته در اوّلين نشست تخصصي خشكسالي شركت كردم و تقريباً تمامي سخنرانان از خسارت بيسابقهي خشكسالي امسال كه فقط در بخش كشاورزي به بيش از ۱۳ ميليارد دلار برآورد شده است، ابراز حيرت ميكردند. بخصوص وقتي به ياد آوريم كه در دورهي سه ساله و شديد خشكسالي ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۰، مجموع خسارت وارد آمده از مرز دو و نيم ميليارد دلار گذر نكرد. و باز اگر به اين نكتهي ظريف دقت كنيم كه سال آبي گذشته، در اغلب مناطق كشور يك سال مطلوب به شمار ميرفت كه اصطلاحاً از آن با عنوان «ترسالي» ياد ميكنند.
ابعاد فاجعه و زيانهاي مادي خشكسالي امسال، هنگامي روشنتر ميشود كه بدانيم: خسارتهاي درازمدت حاصل از خشك شدن شتابان اغلب رودخانهها، تالابها و درياچههاي كشور را در اين محاسبه منظور نكردهايم!
در پستهاي آينده از اين همايش و جستارهاي مطرح شده در آن بيشتر خواهم نوشت.

به همت جامعهي مهندسين مشاور ايران، از ساعت 8:30 صبح فردا، 22 مردادماه 1387، نشستي تخصصي با حضور جمعي از متخصصان كشور در حوزهي كشاورزي، آب و محيط زيست برگزار ميشود.
يادمان باشد:
خشكسالي، طبيعيترين و عينيترين شناسهاي است كه ميتواند در كشوري با ميانگين بارندگي كمتر از 250 ميليمتر در سال و تبخير و تعرق بالاي 2 هزار ميليمتر در سال رخ دهد؛ كشوري كه افزون بر 7/89 درصد از وسعتش در قلمرو سرزمينهاي خشك قرار گرفته و در كمربند تابش خورشيدي (عرض جغرافيايي 35 درجهي شمالي) مستقر شده است.
با اين وجود و به رغم چنين حقايق انكارناپذيري، چرا همچنان كابوس خسارتهاي خشكسالي در نظام مديريت كشور دست بالا را داشته و بيشترين ضررهاي مادي و معنوي را به زيرساختهاي بخش كشاورزي و دام وارد ميسازد؟ و چرا هنوز كه هنوز است، نتوانستهايم اين واقعيت و قانون طبيعي را شناخته و چيدمان توسعهي خويش را با لحاظ توانمنديهاي بومشناختي سرزمين مادري از نو تعريف و به اجرا درآوريم؟

از جمله سخنرانان نشست فردا ميتوان به دکتر علي محمد نوريان، دکتر فريد اجلالي، عليرضا دايمي، مهندس احمد آل ياسين، دکتر محمدرضا عسکري، مهندس ناصر مقدسي، مهندس محمد حسين شريعتمدار، مهندس عباس کشاورز، مهندس نگهدار اسکندري، مهندس کيامرز قاسمي زانيالي و مهندس شهرام کاشاني اشاره كرد.
براي كسب اطلاعات بيشتر ميتوانيد به درگاه جامعهي مهندسين مشاور ايران مراجعه فرماييد.

شايد باوركردنش اندكي دشوار باشد، امّا حقيقت اين است كه آدمزمينيها دستكم سالي 450 ميليارد متر مكعب فاضلاب وارد اندوختههاي آبي كرهي زمين ميكنند؛ معضلي كه به خودي خود ميتواند – يا ميتوانست - كيفيت و استمرار حيات در يگانه سيارهي قابل زيست را به شكل معناداري كاهش دهد. امّا خوشبختانه چندسالي است كه طبيعت، راهي آسان پيش پاي انسانها قرار داده تا با استفاده از اين شگرد، پسابهاي حاصل از فعاليتهاي كشاورزي، صنعتي و سكونتگاهي خويش را دوباره بازپالايي كرده و به چرخهي حيات بازگردانند.
آيا ميدانيد اين شگرد ارزشمند را بايد مديون كدام بخش از طبيعت دانست؟!

روز گذشته، سيد حسين آقا ميري در همايش مديران كل محيط زيست در مشهد، سخنان جالب و آمارهاي تأملبرانگيز تلخ و شيريني را ارايه داد كه اگر فقط 10 درصد آنها نيز واقعي و قابل تحقق باشد، ميتوان به جهشي خيرهكننده در مديريت محيط زيست كشور اميدوار بود.
او گفت: مردمان شريف خراسان رضوي سالانه فقط 1400 تن كاغذ را دور ميريزند كه معادل انهدام 600 اصله درخت تنومند است. در حالي كه ميتوان 14 ميليارد تومان درآمد از محل بازيافت کاغذ (4 ميليارد تومان)، بازيافت پلاستيک (8 ميليارد تومان) و توليد کمپوست (2 ميليارد تومان) عايد شهروندان عزيز خراسان رضوي كرد!
آقاميري به اين هم اكتفا نكرد و از وجود 20 سد بزرگ در استان كه عملاً بدون استفاده مانده، پرده برداشت! وي با اشاره به اينکه با هر هزار تن زباله ميتوان 36 مگاوات برق توليد کرد، افزود: با توجه به ميزان زباله توليدي در استان ميتوان 20 هزار مگاوات برق توليد کرد که مساوي با توليد برق 20 سد بزرگ است.
اين مديركل عزيز و شريف محيط زيست، حرفها و هشدارهاي بيشتري هم زده كه تمامي آن را ميتوانيد در درگاه خبرگزاري ايسنا بخوانيد.
بسيار مشتاقم روزي را ببينم كه اين حسابهاي سادهي دو دو تا چهار تا، عملاً در چيدمان توسعهي كشور نمود يابد، تا ديگر از خود نپرسيم، چرا كشوري كه كمتر از يك درصد جمعيت جهان را دارد و اندكي بيش از يك درصد خشكيهاي زمين را در قلمرو خويش قرار داده است، بايد دهمين كشور توليدكنندهي پسماند باشد؟ آن هم كشوري كه به هيچ وجه نميتوان آن را برخوردار از استاندارهاي نخستين يك كشور صنعتي برشمرد.
اميدوارم كه خود آقاميري، بيش از هر كس ديگري، پيگير اجابت سخنان مهمش باشد و اگر براي دعاي باران به كوهستانها رفته است، حتماً با خود چتر برده باشد. چرا كه شوربختانه اغلب مديران ما در طول چند دههي گذشته نشان دادهاند كه معمولاً فراموش ميكنند با خود چتر همراه ببرند؛ چرا كه مطمئن هستند: قرار نيست باراني ببارد!

اگر حتا مروري اجمالي بر برخي رخدادها و مناسبتهاي زيستمحيطي در طول چند ماه آغازين از سال 1387 بياندازيم، درخواهيم يافت كه نوعي عنايت بيشتر و توجه افزونتر همراه با علاقهمندي درخورتر را ميتوان در بين هموطنان نسبت به گرايههاي محيط زيست مشاهده كرد. برگزاري دهها مناسبت زيستمحيطي از جمله آيينهاي نكوداشت روز زمين، روز جهاني مقابله با بيابانزايي در تهران و اغلب مراكز استان، همايش ضد سد، همايش «چالشها و راهبردهاي زيستمحيطي كلان شهر تهران»، تقدير از برترينهاي سبز در دنياي اينترنت و رسانه و اعطاي جايزه اميد، اختصاص برنامهاي مشخص و زنده به مرور و تحليل مهمترين ...

و سرانجام، ياسر انصاري كجوري گوي سبقت را ربود!
اگر امروز سري به نشاني اينترنتي «كانون عالی گسترش فضای سبز و حفظ محیط زیست ایران» زده باشيد، درخواهيد يافت كه تحوّلي ميمون و خجسته در اين پايگاه اطلاعرساني سبز رخ داده است؛ تحوّلي كه در جريان برگزاري نخستين همايش تخصصي «چالشها و راهبردهاي زيستمحيطي كلان شهر تهران» در تاريخ دوّم مردادماه سال جاري، نويدش را دبيركل سختكوش كانون، جناب ياسر انصاري كجوري به نگارنده داده بود.
همان طور كه مشاهده ميكنيد، آن تحوّل چيزي نيست جز آغاز به كار پايگاه خبري فضاي سبز و محيط زيست ايران؛ تارنمايي كه كمبود ان مدتهاست در فضاي رسانهاي كشور احساس ميشود و اميدوارم اين بار، اين پايگاه سبز به سرنوشت اسلاف مرحومش چون قلم سبز ايران، چشمان سبز ايران و ... دچار نشود و باز اميدوارم، حضور اين تارنما، تلنگري باشد بر ناصر كرمي و شهريار عيوضزاده تا دستي به سر و روي «خبرگزاري مستقل محیط زیست ايران» بكشند و آن را آن چيزي كنند كه وعدهاش را سه ماه پيش به نگارنده داده بودند! همچنين اين رخداد، ميتواند تحرك بيشتري در بچههاي عاشق اصفهاني ايجاد كند تا پایگاه اطلاع رسانی محیط زیست (زیستا) را با كيفيت و كميتي رقابتيتر عرضه دارند.
دست و قلم همهي دوستاني كه به اعتلاي فرهنگ محيط زيست ايرانيان كمك ميكنند، پرتوانتر باد.
حدود سه ماه از فاجعهي باورنكردني تخريب كلوتهاي يگانهي شهداد به بهانهي اجراي رزمايشي استاني ميگذرد. در اين مدّت، ميليونها چشم با حيرت و غم تمام در ايران و جهان نظارهگر اخبار و تصاوير متعددي بودند كه از اين رويداد منحصربهفرد به سراسر جهان مخابره شده و از طريق اينترنت در دسترس عموم قرار گرفته است. دهها تومار و نامهي اعتراضي به وسيلهي طرفداران ميراث طبيعي كشور خطاب به عاليترين مقامات مسئول در استان كرمان و پايتخت كشور نگاشته شده و اغلب روزنامههاي پرشمارگان مملكت به اين موضوع پرداختند.
با اين وجود، ظاهراً به جز صدور بخشنامهاي محدود از سوي ستاد كل ارتش كه براساس آن هرگونه عمليات نظامي و مانور در پاركهاي ملّي ممنوع و در مناطق حفاظتشده نيز منوط به استعلام و نظرخواهي از سازمان محيط زيست شده است؛ هيچ پژواك شايستهي ديگري شنيده يا خوانده نشد.
البته هرچند كه همين بخشنامه نيز نارسا بوده و امكان عمليات نظامي در مناطق حفاظتشده را به صورت مشروط فراهم كرده است؛ موضوع غمانگيزتر آن است كه چون شهر افسانهاي لوت، در شمار مناطق حفاظتشده چهارگانهي سازمان حفاظت محيط زيست قرار ندارد، ظاهراً مشكلي هم براي انجام رزمايش و بوجود آمدن چنين تخريبهايي نداشته است! به ويژه آنكه ديگر سازمان متوّلي فرهنگي كشور، يعني سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري – كه به گفتهي دكتر دلاور نجفي، مسئوليت حراست از اين مناطق متوجه آنان است - آنقدر وظايف مهمتري چون حفاظت از پاسارگاد و تخت جمشيد! دارد كه ديگر مجالي براي رسيدگي به دلايل اصابت چند راكت خمپاره يا گلوله توپ به بزرگترين و افسانهترين كلوتهاي جهان در لوت ندارد!
اين يادداشت را با ذكر نقل قولي از ژنرال انگليسي، سرپرسى سايكس در مورد كلوتهاي لوت به پايان ميبرم، او مينويسد: «آثار شهر كلوتها از غرايب طبيعت است، حين عبور از بين اين نقاط مخروب، شخص تصور مىكند از وسط قلعهها و قصرهاى جن و پريان مىگذرد. اين ابنيهاى كه طبقه طبقه روى هم بنا شده و گويا اشخاصى وراى بنى بشر در ساختمان آن دخيل بودهاند، اشكال عبادتگاهها، اهرام، برجها و قعلههاى بزرگى را در نظر انسان مجسم مىكنند و بدون اغراق از مشاهدهي آنها شخص به خود مىلرزد.»
و امروز شوربختانه بايد اعتراف كرد: باز هم به خود ميلرزيم؛ امّا نه از مشاهدهي آنها، كه از تماشاي تخريب نابخردانهي اين ميراثهاي طبيعي ارزشمند و يگانه.
باور كنيد، دست خودم نيست، امّا با مشاهدهي اين همه كوتهنظري و سبكمغزي، به ياد تخريب رژيم خونريز و قرون وسطايي طالبان در افغانستان افتادم و بلايي كه بر سر مجسمههاي غولپيكر بودا در باميان آورد!
مباد كه ديگر چنين صحنههايي را ببينيم. مباد ...

چهارشنبه گذشته، همكار عزيزم – خسرو ثاقبطالبي – خبر جالبي را برايم نقل كرد؛ اينكه يك شكارچي پرندگان تصميم گرفته تا براي هميشه، شكار را كنار گذاشته و تفنگش را بفروشد. موضوع وقتي برايم جالبتر شد كه دريافتم، آن شكارچي يك هموطن بوده و زماني حيرتم افزونتر شد كه دريافتم، محمّد درويش در اين جريان نقشي اساسي برعهده داشته است!
درواقع، پس از اجراي برنامهي هفتهي گذشته در «روز از نو» كه در آن كوشيدم – با اشاره به داستان مارمولكها - به آموزههايي از دنياي زيبا و عبرتانگيز حيوانات بپردازم، يكي از بينندگان برنامه كه گويا يك شكارچي پرندگان بوده، با دستاندركاران برنامه – در روز سه شنبه، 15 مرداد - تماس گرفته و طي ارسال پيامكي از ديار هستي! اعلام ميدارد: پس از مشاهدهي گفتگوي آقاي درويش و دكتر نوروزي، تصميم گرفته تا براي هميشه شكار پرندگان را كنار بگذارد و به اسلحهاش استراحت مطلق دهد!
لازم به گفتن نيست كه از شنيدن و درك چنين بازخوردي بسيار خوشحال شدم.
اميد كه طريقت دوستي با حيوانات در بين ايرانيان بيش از پيش رواج يابد. در همين باره، مينو صابري، گزارشي خواندني تهيه كرده كه بسيار مفيد و روشنگرانه است.
همچنين ايسنا نيز از مراسم ازدواج پيرترين مارمولك جهان با 111 سال سن خبر داده؛ مارمولكي كه از عروس 70 سالهاش، 41 سال بزرگتر است!
با آرزوي آن كه همهي ما در طول حياتمان توفيق درك چنين پيامكهايي را داشته باشيم.
انشاالله
چرا در سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كسي سخني نميگويد و همه سكوت كردهاند؟ چرا مقامات وزارت نيرو مهر خاموشي بر لب زده و واكنشي نشان نميدهند؟ بالاخره يك نفر در اين مملكت بايد بداند كه آيا گزارش منتشر شده در روزنامه اعتماد يا عكسهاي انتشار يافته در تارنماي سرزمين جاويد حقيقت دارد يا خير؟ و آيا يكي از ديرينهترين و مشهورترين كهنزادبومهاي وطن در پاسارگاد در حال تخريب و فروپاشي است يا همهي اين حرفها و ادعاها مشتي دروغ و اتهام بيربط از سوي عدهاي افراد مشكوك و مسألهدار است!
راستي! چگونه ميتوان تعبير مثبتي از اين همه بيتفاوتي به افكار عمومي يافت و ارايه داد؟ چگونه ميتوان در پي اين همه خار، از گلي سخن گفت كه ردپايش را نميبينيم و بوي عطرانگيزش مدتهاست كه مشاممان را نمينوازد؟!
ديروز – پنج شنبه، 17 مرداد 87 – بيانيهاي با امضاي 19 حزب و تشكل سياسي كشور منتشر شد كه در آن براي نخستينبار – تا آنجايي كه به خاطر ميآورم – موضوع اصلي و گرانيگاه بنيادي بيانيه، نه به حوزهي سياست ربطي داشت، نه اقتصاد، نه فرهنگ و نه مذهب. هرچند شايد اين بيانيه بيشترين ارتباط را با كيفيت زندگي ايرانيان و تمامي زيستمندان ساكن در ايرانزمين داشته باشد و از اين منظر هم بتوان آن را بيانيهاي سياسي خواند و هم اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و ...
چرا كه اين بار رهبران و نمايندگان «حزب آزادي، حزب اتحاد ملّي ايران، حزب ارادهي ملّت ايران، حزب اسلامي رفاه كارگران، حزب اعتماد ملّي، حزب پاك ايران، حزب ترقي ايران، حزب جامعهي مدني استان همدان، حزب فرزندان ايران، حزب مردم، حزب وحدت ملّي، كانون مهستان، كانون دانشجويان و دانشآموختگان استان ايلام، كانون فارغالتحصيلان و دانشآموختگان استان آذربايجان غربي، كانون همبستگي دانشجويان و فارغالتحصيلان، مجمع فرهنگيان ايران اسلامي، مجمع دانشجويان و دانشآموختگان استان گلستان، سازمان رهروان فردا و جمعيت اسلامي وكلاي دادگستري» بر پاي بيانيهاي مهر تأييد زده بودند كه آشكارا در آن نگراني شديد تشكل متبوعشان از روند شتابان تخريب محيط زيست و اُفت ناپايداري سرزمين مادري بيان شده بود.
و اين ميتواند يك شناسهي مثبت و اقدامي اميدبخش براي طرفداران محيط زيست در كشور باشد. به خصوص اگر بياد آوريم در طول تاريخ مدوّن يكصدسالهي اخير ايران، تاكنون هيچ شخصيت حقيقي يا تشكل حزبي نتوانسته با شعار طرفداري از محيط زيست، دستكم يكي از كرسيهاي نمايندگي مجلس در صحن بهارستان را تصاحب كند.
از اين رو انتظار ميرود تا دوستان سبزانديش، به شايستهترين شكل ممكن در انعكاس اين رويداد كمنظير تاريخي در حوزهي محيط زيست كشور اقدام كنند.
اميد كه بيش از اين، شاهد حضور مؤثر احزاب سياسي در مباحث زيستمحيطي باشيم تا ديگر نشنويم يا نخوانيم كه نمايندهي فلان حزب سياسي با حيرت كامل بپرسد: مگر بين گرمايش زمين و انتخابات هم رابطهاي وجود دارد؟!
در همين باره:
- بیانیه احزاب در دفاع از محیط زیست و لزوم پیگیری اصل پنجاهم قانون اساسی - سپهر سليمي
- بیانیه اعتراضی احزاب درباره تخریب محیط زیست در ایران - شاهين سپنتا
- بيانيه احزاب در دفاع از محيط زيست و لزوم پيگيري اصل پنجاهم قانون اساسي - برنا امیرزاده
- احزاب سياسي خواستار پيگيري وضعيت محيط زيست شدند - روزنامه اعتماد
- احزاب سیاسی نگران یك موضوع ظاهرا غیر سیاسی - کارگزاران
- احزاب در دفاع از محیط زیست بهپاخواستند - کارگزاران
چندي پيش (ششم مرداد 87) در همين تارنما خبري مصور را منتشر كردم كه گواهي ميداد در اوج بحران خشكسالي و كمبود شديد علوفه در عرصههاي مرتعي و زراعي و حوزهي صنعت دام كشور، كاميونهاي غولپيكر مشغول تخليه بار سبز خود براي صدور به آن سوي خليج فارس هستند.
خوشبختانه نظير اين خبر را – دو روز بعد (8 مرداد) با همان عكس در سايت علمي، خبري دام و طيور ايران، موسوم به پي نيوز هم مشاهده كردم و از شدت شباهت موجود بين مطلب منتشر شده و عكس حاوي آن با يادداشت مهار بيابانزايي دچار حيرت شدم!
شما هم ببينيد؛ اگر حيرت نكرديد!

راستي! چرا حتا در يك سايت علمي (به ادعاي دستاندركاران آن)، كمينهي اصول و موازين وفاداري به مرجع خبر و تحليل رعايت نميشود؟
به هر حال، باز هم ممنون كه اين خبر را انعكاس دادند، هرچند آن مرجعي كه انتظار داشتم در مقام پاسخگويي برآيد – ظاهراً - همچنان خاموش مانده است!
دوست و همكار عزيزم، آقاي مهندس شاهرخ جباري از كارشناسان باتجربهي شوراي عالي جنگل، مرتع و خاك سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور، بر طبق قولي كه داده بودند، نقدي مشروح و فني را - در ۴ بخش و يك مقدمه - در مورد يكي از ساختههاي فرهاد ورهرام برايم ارسال داشتهاند تا در معرض ديد و نظر خوانندگان گرامي «مهار بيابانزايي» قرار دهم. ضمن سپاس از ايشان و آرزوي تعامل بيشتر هنرمندان و كارشناسان حوزهي منابع طبيعي و محيط زيست، توجه شما را – بدون هيچ قضاوتي - به نقد شاهرخ جباري جلب ميكنم. هرچند نميتوان از دقت نظر و اهميتي كه يك كارشناس فني به موضوع يك مستند علمي معطوف داشته است، به راحتي گذشت و از آن تقدير نكرد. به خصوص وقتي درمييابيم كه نظير چنين كاري در حوزهي متبوع بسيار نادر است ...

تابستان كه از نيمه درميگذرد، ايرانيان ميتوانند با نگاه به ورقهاي آشناي تقويم خورشيدي خويش دريابند كه هفدهمين روز از دوّمين ماه گرمترين فصل سال، به نكوداشت اصحاب اصلي ركن چهارم دموكراسي، يعني خبرنگاران اختصاص يافته است؛ خبرنگاراني كه شايد به جرأت بتوان ادعا كرد: يكي از ناپايدارترين اشتغالها را در اغلب نقاط جهان - به ويژه جمهوري اسلامي ايران - به خود اختصاص دادهاند. و اين خود ناسازهاي حيرتآور در سرزمين مادري است! چگونه است كه حكومت ميپذيرد در نكوداشت گروهي از شهروندان خويش مراسمي برپاداشته و برگي از مناسبتهاي روزشمار رسمي خود را به آناني اختصاص دهد كه بيش از هر گروه اجتماعي ديگر مورد تعرض قرار گرفته و كابوس بيكاري چون بختكي شوم، همواره آنان را آزار داده است؟!
ياد جملهي مشهور ...
امروز از مجري طرح راهاندازي نيروگاه خورشيدي فارس، به عنوان طرح نمونه كشور در حضور عاليترين مقام كشور – آيتالله خامنهاي - قدرداني شده و پيمان كنعان اين فرصت را مييابد تا دغدغههاي سازمان متبوع خويش را به مؤثرترين فرد نظام منتقل كند. اين ميتواند فرصتي تاريخي براي طرفداران محيط زيست در ايران باشد؛ چرا كه اگر انرژي خورشيد و ديگر انواع انرژيهاي نو بتوانند مورد عنايت دولتمردان كشور قرار گيرند و – دستكم – از توجهي همپاي انرژي اتمي بهرهمند شوند؛ آنگاه ميتوان به چشماندازي پاك، آباد و مرفه از ايران در آيندهاي نه چندان دور اميدوار بود؛ ايراني كه نهتنها براي تأمين انرژي خود به هيچ كشوري وابسته نخواهد بود، بلكه در شمار مهمترين صادركنندگان انرژي جهان قرار خواهد گرفت ...
«اي كاش ميتوانستيد خورشيد و باد را بيشتر با پوست خود ملاقات ميكرديد، نه با جامهتان ... دَم ِ گرم حيات در پرتو خورشيد است و دست زندگي بر باد.»
جبران خليل جبران
نامش مهديه كردبچه است. اگر چه فقط 28 سال دارد، امّا آنقدر به گياهان، طبيعت و هموطنان سختكوش كشاورزش عشق داشته است تا به پاس خدمات ارزشمندش در حوزهي ترويج كشاورزي، به عنوان مددكار نمونهي وزارت جهاد كشاورزي در سال 1387 معرفي شود. مدرك كارشناسياش را در رشتهي توليدات گياهي از دانشگاه شاهرود اخذ كرده و ميخواهد تا در رشتهي علفهاي هرز ادامه تحصيل دهد. او كارش را شبيه پرستاري ميداند؛ منتها پرستاري و مراقبت از گياهان! وقتي الهه ستوده – خبرنگار روزنامه ايران - از او ميپرسد كه انرژي ادامهي كار را از كجا بدست ميآوري؟ ميگويد: «گياهان به من انرژى مثبت مىدهند. با شادابى و طراوتى كه آنها به من مىدهند، مىتوانم همچنان با انرژى به كارم ادامه دهم و به ديگران هم شور زندگى بخشم.»
بايد قدر كردبچه و كردبچهها را بدانيم و آرزو كنيم عرصهي كشاورزي اين بوم و بر، بيش از اينها از مواهب حضور چنين مددكاران مروّج و عاشقي بهرهمند باشد و بتواند بين قوانين طبيعت و نيازهاي مشروع آدمي پلي بخردانه و سزاوارانه برقرار سازد.
درود بر انسانهايي كه ميتوانند از گياهان انرژي مثبت گرفته و شور زندگي بگسترانند ...
همچنان بر باور ديرين خود استوار هستم و يقين دارم كه در طبيعت، نه «علف هرز» وجود دارد و نه «جاندار زيانكار». هر زيستمندي كه مادر طبيعت اجازهي ظهور و حضورش را فراهم آورده، به يقين دربردارندهي حكمت و معرفتي بزرگ و ارزشمند است؛ حكمتي كه اگر آستانهي دانش آدمي به او اجازه دهد، درخواهد يافت كه تا چه اندازه همان علف – به ظاهر هرز – يا جاندار – به ظاهر – زيانكار در مسير تكوين و تكامل زنجيرهي حيات، نقشي بنيادي برعهده دارد.
براي مهديه كردبچه، آرزوي برآورده شدن آرزوهايش را دارم و اميدوارم كه امثال مهديه در حوزهي كشاورزي، منابع طبيعي و محيط زيست ايران بيش از پيش اجازهي نمود و حضور يابند.
گفتگوي خواندني و متفاوت او را در شمارهي 3990 روزنامه ايران – صفحه 16- ميتوانيد بخوانيد تا در واپسين پرسش از مهديه، دريابيد كه وي چه آرزويي دارد؟!
مطابق معمول چند ماه گذشته، هفت صبح فردا – 14 مرداد – در برنامهي روز از نو، موضوع محيطزيست را ميكوشم تا به كمك دكتر محمّدرضا نوروزي به ميان مخاطب عام برده و از منظري كاربرديتر به مرور و تحليل مهمترين رويدادهاي محيط زيست ايران و جهان در هفتهي گذشته بپردازيم.
شايد يكي از مهمترين خبرهاي محيط زيست، تحرك شتاباني باشد كه در حوزهي سرمايهگذاري در بخش انرژيهاي نو، به ويژه انرژي خورشيدي رخ داده است. به نحوي كه نه فقط آمريكا و اروپا كه افغانستان هم با اشتياق فراوان ميكوشد تا كمبود شديد كارمايهي الكتريستهي خود را از محل نصب پانلهاي خورشيدي در باميان جبران كند. خوشبختانه در سفري كه اخيراً به استان كرمان داشتم، دريافتم كه نگاه اغلب مسئولين و مردم (مديران بخش خصوصي) به اين موضوع مثبت بوده و آمادهي سرمايهگذاري در اين بخش هستند، به ويژه آنكه استان كرمان از يك سو، داراي بيشترين استعداد دريافت انرژي تابشي خورشيد در كشور است و از سوي ديگر، قطع مرتب برق، امان مردم و مسئولين را در سطح استان بريده و كلافه كرده است.

از اين رو، از پيمان كنعان – مدير كل دفتر انرژي خورشيدي سانا - هم دعوت كردهام تا فردا خود را به ساختمان الوند رسانده و با حضور در استوديو سبز «روز از نو»، به موضوع انرژي خورشيدي و امكانات و چالشهاي ايران در اين بخش با جديت بيشتري بپردازد.
گفتني آنكه «روز از نو» همه هفته در روزهاي دوشنبه همچنان به موضوع محيط زيست خواهد پرداخت. بنابراين، چنانچه مسألهي قابل طرحي در اين حوزه سراغ داريد، خوشحال ميشوم تا آن را – پس از بررسي - به رسانهي ملّي بكشانم.

ديروز خبري را بر روي درگاه برخي رسانههاي مجازي ديدم كه سخت حيرتآور، بسيار تأسفبار و شديداً نااميدكننده بود! اينكه : چرا بايد سازمان حفاظت محيط زيست، بر سر راه توسعه انرژيهاي نو در كشور مانع تراشي كند؟!
مگر نه اين است كه اين سازمان، مطابق قانون بايد ضامن و پاسدار اجراي درست اصل 50 قانون اساسي ايران باشد؟ مگر نه اين است كه ترويج و كاربست بيشتر انرژيهاي نو ميتواند به كاهش آلودگي هوا، خاك و آب ناشي از مصرف بي رويه سوختهاي فسيلي منجر شود؟ و مگر نه اين است كه يكي از اهرمهاي جدي كاهندهي انتشار گازهاي گلخانهاي، همانا كمك به تغيير الگوي مصرف انرژي و غلبهي رويكرد استحصال و بهرهوري از انرژي خورشيدي، بادي، زمين گرمايي و ... به جاي سوختهاي نفتي و چوبي است؟!
پس اين همه كارشكني و سنگاندازي براي چيست؟ چرا نبايد سازمان حفاظت محيط زيست، خود پيشگام سرمايهگذاري و توليد انرژيهاي سبز باشد؟ و چرا بايد اين سازمان به جاي دادن مشوقهاي اقتصادي و تسهيل سرمايهگذاري در اين حوزه، عملاً كارها را هم متوقف كرده و آن اندك سرمايهگذاران علاقهمند را نيز نااميد سازد. آن هم به بهانهي شرمآور «عدم وجود قانون در این خصوص و نیز عدم آشنایی با مقولهي انرژيهاي نو»!
باور كنيد اين حق ما نيست!
اين حق ما نيست كه در كشوري زندگي كنيم كه داراي چنين مواهب استثنايي در حوزه انرژيهاي نو باشد و آنگاه به جاي تسهيل سرمايهگذاري در اين حوزه، فرصتها را به بدترين شيوهي ممكن بسوزانيم و بر طبل حركتهاي لاكپشتي بكوبيم.
اين حق ما نيست كه داوطلبين سرمايهگذاري در اين بخش را از خود رانده و آنها را به سوي حوزههايي برانيم كه به جز تقويت فرهنگ دلالي، سودي دربرنخواهد داشت.
كافي است بدانيم:
- توان قابل استحصال انرژي بادي در ايران – دست كم – 15 هزار مگاوات است؛ چرا بايد فقط يك درصد از اين توان مورد استحصال قرار گرفته باشد؟! اين حق ما نيست!
- وقتي فقط 3 دهم درصد از انرژي دريافتي صحراي آفريقا ميتواند كل نياز انرژي قاره اروپا را تأمين كند و از همين رو، اتحاديه اروپا با يك دورخيز 50 ميليارد يورويي كوشيده است تا اين توان بالقوه را هر چه سريعتر بالفعل سازد؛ چرا ما از استحصال انرژي دريافتي كشور در حد يك درصد خاك ايران هم غفلت كردهايم؟ مگر نه اين است كه ايران بعد از آفريقا و عربستان، داراي بالاترين مزيت در حوزه انرژي تابشي خورشيد است؟ پس چرا بايد همچنان كابوس خاموشي در تابستان و قطع گاز در زمستان، ايرانيان را بيازارد؟ اين حق ما نيست!
- به گزارش Financial Times ، تنها در آمريكا، حجم سرمايهگذاري در بخش انرژي خورشيدي از 20 ميليارد دلار در سال 2007 به 90 ميليارد دلار تا سال 2010 افزايش خواهد يافت و ميزان مصرف سيليكون (ماده اوليه پانلهاي خورشيدي) از 40 هزار تن در سال 2007 به 120 هزار تن در سال 2010 و 400 هزار تن در سال 2015 ميرسد. به نحوي كه دست كم 69 درصد نيازهاي برق آمريكا – با همين شرايط موجود و حتا عدم تصويب طرح ال گور- تا سال 2050 از انرژي خورشيدي تأمين خواهد شد. پس چگونه است كه اغلب مديران ما هنوز در خواب خرگوشي به سربرده و بر روند توسعه لاكپشتي انرژي نو، شوكي معنيدار وارد نساخته و تحركي جدي نميآفرينند؟ اين حق ما نيست كه كماكان در سوگ فرصتسوزيهاي پرشمار وطن ناله سردهيم!

اينها را گفتم تا هشدار دهم: اگر ميخواهيم پيش از آنكه صحراي آريزونا يا سن خوزه كاليفرنيا، يا بيابان ساحل در شمال آفريقا يا رب الخالي در عربستان سعودي، جاي خليج فارس را به عنوان گرانيگاه تبادل انرژي جهان گرفته، اقدامي عاجل و مؤثر صورت داده و از بهاي گران نفت، بيشترين سود ممكن را ببريم؛ بايد قدر فرصتها را بدانيم و بخشي قابل توجه از درآمدهاي نفني را به سوي سرمايهگذاري و پژوهش در بخش انرژيهاي سبز هدايت كنيم.
اين حق ماست كه از درآمد سرانهاي بيش از 20 هزار دلار در سال برخوردار باشيم؛ وقتي در كشوري زندگي ميكنيم كه هر هكتار از خاكش، 22 برابر ميانگين ارزش هر هكتار از خاك كره زمين، قيمت دارد؛ وقتي در سرزميني زيست ميكنيم كه صاحب بيشترين مواهب و منابع انرژي در حوزه سوختهاي فسيلي و سبز است و وقتي در مملكتي حضور داريم كه از نظر نسبت جمعيت جوان و تحصيلكرده، در منطقه سرآمد است.
مؤخره:
هماكنون در منطقه آزاد تجاري سيرجان به سر مي برم و گفتگوي مفيدي با آقاي مهندس محمّد آبياري، مديرعامل كارخانه روغن نباتي FRICO - در مورد استعداد بالاي منطقه سيرجان در استحصال انرژي خورشيدي - داشتم و از او پرسيدم: چرا نميكوشد تا دستكم بخشي از نياز انرژي كارخانه معظم خويش را از طريق سلولهاي فتوولتائيك و نصب پانلهاي خورشيدي تأمين كند؟ بخصوص آنكه هماكنون نيز بيش از 500 ميليون تومان در سال بايد براي هزينههاي برق كارخانه پرداخت كند (آن هم در شرايطي كه قيمت برق با تخفيف در مناطق آزاد تجاري محاسبه ميشود).
اين مدير جوان و موفق، به شدت از اين موضوع استقبال كرد و گفت: نهايت تلاشش را خواهد كرد تا از اين مزيت ارزشمند در كارخانه متبوعش بهرهمند شود. به ويژه آنكه ظاهراً كارخانه FRICO در شمار كارخانههاي سبز كشور ردهبندي ميشود؛ كارخانههايي كه بيشترين هماهنگي را با طبيعت در دستور خود قرار دادهاند. بعدازظهر ديروز – 9 مرداد 87 - موضوع را تلفني با پيمان كنعان، مدير دفتر انرژي خورشيدي سانا در ميان نهاده و ايشان نيز قول هرگونه همراهي و مساعدت وزارت متبوع خويش را در اين خصوص اعلام داشتند.
بسيار اميدوارم كه مسئولين سازمان حفاظت محيط زيست و همچنين بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران نيز، با عنايت به اهميت موضوع، نهايت تلاش خود را براي سادهتر و كوتاهتر كردن موانع قانوني و بروكراتيك حاكم بر سرمايهگذاري در اين حوزه مصروف دارند. وزارت صنايع و معادن نيز ميتواند با كمك وزارت بازرگاني و اقتصاد و امور دارايي كشور، به عنوان يك حركت پيشگام فرهنگي، تسهيلات لازم را براي مناطق آزاد تجاري كشور در اين حوزه اختصاص دهند؛ مناطقي كه با توجه به وجود معافيتهاي بازرگاني، ميتوانند به مراتب با قيمتي ارزانتر از مواهب انرژي خورشيدي بهرهمند شوند.
و اين، كمترين حق ماست ...