شرایط ایده آل مدیریتی در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کدام است؟

    رویایی‌ترین شرایطی که پیش از انقلاب بر عرصه طبیعت ایران حاکم بود، برمی‌گردد به دوره‌ای که اسکندر فیروز در رأس سازمانی مقتدر به نام محیط زیست قرار داشت و ناصر گلسرخی هم در رأس وزارتخانه‌ای به نام منابع طبیعی. به نظر می‌رسد اینک نیز دوستداران محیط زیست و فعالان حوزه‌ی منابع طبیعی کشور باید خواستار تشکیل وزارتخانه‌ای قدرتمند به نام منابع طبیعی شده که سازمان‌هایی چون هواشناسی، شیلات و نقشه برداری به علاوه سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کنونی را شامل شود. در عین حال، سازمان حفاظت محیط زیست با تقویت اقتدار خود در بدنه‌ی دولت، باید همچنان به وظایف نظارتی و حاکمیتی خود ادامه دهد. بدین‌ترتیب، وزن گرایه‌های محیط زیستی در وزن‌کشی‌های درون کابینه هم به نفع محیط زیست و منابع طبیعی سنگین‌تر خواهد شد، چرا که در اغلب موارد، متولیان این دو نهاد راهبردی، نظراتی مشابه را پیگیری می‌کنند که به نفع پایداری بوم‌شناختی کشور است.

راه سعادت کدام است؟

    به امید روزی که تلاش دوستداران محیط زیست در ایران نتیجه داده و ما شاهد معرفی وزارتخانه‌ای جدید به نام وزارت منابع طبیعی باشیم.
آمین.

سقوط آزاد در سرمایه‌های اجتماعی! چرا؟

    دهم دی ماه 1393، زمانی که تمامی فرمانداران مراکز استان در یزد گردهم جمع شده بودند، مرتضی میرباقری - قائم مقام وزیر کشور در امور اجتماعی و فرهنگی – با لحنی آرام اما هشداردهنده خطاب به31 فرماندار حاضر یادآوری کرد: وضعیت سرمایه اجتماعی در کشور نگران کننده است. وی با اشاره به وجود سالانه نزدیک به 14 میلیون پرونده قضایی در محافل قضایی، یادآور شد که چنین حجم عظیمی از پرونده‌های باز برای جامعه‌ای که از 22 میلیون خانوار تشکیل شده و حدود سه میلیون خانوار هم، زنان سرپرستی خانواده را برعهده دارند؛ بسیار تأسف‌بار است. چرا که نشان می‌دهد تقریبا از هر سه خانواده، دو خانواده درگیر دادگاه و محاکم قضایی هستند و حاصل آن، 600 هزار زندانی جدید در سال است! در آن گردهمایی که موسوم به نشست تخصصی ملّی مشارکت‌های نهادمند اجتماعی بود، میرباقری آمارهای تکاندهنده‌تر دیگری هم مطرح کرد که جملگی حکایت از افول شاخص‌های مرتبط با سرمایه اجتماعی؛ یعنی پایه چهارم ثبات و پایداری هر حکومتی داشت. از این رو، از فرمانداران کلان‌شهرهای ایران خواست تا با کاهش نگاه‌های امنیتی و تسهیل‌کردن شرایط، زمینه را برای بازگرداندن نشاط به فعالیت‌های مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد فراهم سازند. توصیه‌ای که بی‌شک سازمان حفاظت محیط زیست برای تحققش در طول دو سال گذشته جانانه کوشیده است. از همین رو، سه شنبه گذشته در ادامه سلسله سخنرانی‌های علمی ماهانه‌ای که دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست برگزار می‌کند، بحث سرمایه‌های اجتماعی در ایران در دستور کار قرار گرفت و با حضور دکتر سلیمان پاک‌سرشت، در تالار سرو پردیسان، فرازها و فرودهای این موضوع مهم واکاوی شد.

سلیمان پاک سرشت


    سلیمان پاک‌سرشت که اخیراً مجموعه پژوهش‌های دامنه‌دارش در این حوزه را در کتابی با عنوان: «سرمایه اجتماعی در ایران؛ وضعیت، چالش‌ها و راهبردها» منتشر کرده است؛ به آمارهای تکاندهنده‌ای از اُفول سرمایه‌های اجتماعی در کشور اشاره کرد و متذکر شد که اگر حاکمیت، به سرعت در اندیشه‌ی آسیب‌شناسی دلایل این رخداد خطرناک برنیاید، ممکن است شالوده‌ی انسجام جامعه‌ی ایرانی از هم بپاشد.

تازه ترین آمارهای مربوط به سال 1394

    به عنوان مثال، در برابر این پرسش که میزان اعتماد شما به محاکم دادگستری و دادگاه چقدر است؟ فقط 16 درصد از ایرانیان مورد پرسش میزان اعتمادشان را زیاد یا خیلی زیاد توصیف کرده‌اند. در مورد نیروی انتظامی، این میزان: 20.6 درصد؛ آموزش و پرورش: 30.4 درصد و صدا و سیما: 29:8 درصد بیان شده که آشکارا نگران‌کننده است. به ویژه اگر بدانیم که آمارهای اشاره شده مربوط به سال 1384 است و به گفته‌ی دکتر پاک‌سرشت که به آمارهای جدید مربوط به سال 1394 دسترسی داشت؛ وضعیت در سال 1394 و در اغلب موارد، بدتر شده که بهتر نشده است! در پژوهشی دیگر که توسط نهادی بین‌المللی با عنوان پیمایش جهانی ارزش‌ها به انجام رسیده، در حالی که 74.2 درصد از مردم نروژ، هموطنان خود را انسان‌هایی قابل اعتماد تشخیص داده‌اند، در ایران این رقم فقط 10.6 درصد بوده! که از بین کشورهای مورد بررسی، فقط دو کشور(مالزی با 8.8 درصد و ترکیه با 4.9 درصد) وضعیتی بدتر از ما داشتند. در مورد باور به رعایت هنجارهای اخلاقی، وضعیت حتی از این هم نگران‌کننده‌تر می‌نمود، چرا که مطابق بررسی‌های انجام شده، فقط 12.9 درصد ایرانیان اعتقاد دارند که میزان گذشت در جامعه امروز ایران زیاد است. در مورد امانتداری، این رقم 16.9 درصد؛ انصاف: 8.9 درصد؛ خیرخواهی و کمک به دیگران: 25.5 درصد؛ صداقت و راستگویی: 8.9 درصد و پایبندی به قول و قرار: 11.6 درصد بوده است. در عوض، 68.2 درصد از پرسش‌شوندگان، میزان دورویی و تظاهر را در ایران زیاد می‌دانند. این رقم برای تقلب و کلاهبرداری: 74.7 درصد و برای تملق و چاپلوسی: 72.8 درصد گزارش شده است. مهم‌تر از همه آنکه فقط 19.8 درصد از ایرانیان باور دارند که در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که مردمانش بر اساس انصاف و رعایت عدالت روزگار می‌گذرانند.

در حال ارایه مطالب در سالن سرو

    در بین مراکز استان‌های کشور هم بهترین وضعیت سرمایه اجتماعی در زاهدان، اهواز و اردبیل و بدترین وضعیت در اصفهان، تبریز و مشهد گزارش شده است. نکته‌ی تأمل‌برانگیز در این بررسی، وضعیت شهرهای مذهبی کشور چون مشهد و قم است که به ترتیب از منظر سرمایه اجتماعی در رتبه‌های پایین جدول، یعنی 27 و 21 قرار گرفته‌اند. همچنین در بین استان‌های کشور، در حالی که بهترین وضعیت، همچنان در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد، اما استان تهران دارای کمترین سطح از سرمایه اجتماعی تعریف شده است که آشکارا نشان از تأثیر نامیمون حاشیه‌نشینی بر این ابر شهر ایران دارد. 
    آنچه که از ارایه‌ی تکاندهنده‌ی سلیمان پاک‌سرشت از افول سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ی امروز ایران زنهاردهنده‌‌تر می‌نماید، دلیل بروز چنین روندهای کاهنده‌ای است؛ اینکه ما کجای راه را اشتباه رفتیم که حاصل سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ای که برخوردار از یک حکومت دینی و متأثر از انقلابی مردمی و داعیه‌دار ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی در منطقه و جهان است، باید اینگونه روند کاهنده و تأسف‌باری را طی کند؟!

سقوط آزاد! چرا؟

    پرسشی که امیدوارم خوانندگان عزیز مهاربیابان‌زایی در فراهم کردن پاسخش به نگارنده کمک کنند. اما تا همینجا هم مشخص است که مدیریت بر جامعه‌ای که فقط ده درصد مردمش، می‌پندارند که می‌توان به یکدیگر اعتماد کرد، چقدر دشوارتر از مردم کشوری مانند نروژ است که حدود سه چهارم آحاد جامعه، هموطنان‌شان را قابل اعتماد توصیف می‌کنند. به راستی آیا مردان و زنانی که در این مملکت مسئولیت می‌پذیرند، متوجه این واقعیت تأمل‌براگیز هستند؟!

    فارغ از همه‌ی موارد مأیوس‌کننده، از یک نکته امیدوارکننده نباید گذشت؛ اینکه به رقم لکنت‌های فراوان و شواهد ناامیدکننده در افول سرمایه‌های اجتماعی در ایران، بازگشت نشاط و فعالیت محسوس شبکه‌ها و تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی در طول دو سال گذشته، بسیار امیدوارکننده و نشانه‌ی کار بزرگ معصومه ابتکار و تیم همراهش در پردیسان بوده است؛ روندی که البته هنوز تا رسیدن به بلوغ کامل، راه درازی درپیش دارد و همه باید بکوشیم تا اعتماد ایجاد شده و شکوفایی مجدد سرمایه‌های اجتماعی در حوزه محیط زیست، مجدداً تجربه‌ی تلخ دولت‌های نهم و دهم را تکرار نکند.
    آمین.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد ماجرای مدارس جم می‌شود!

    در بین ازدحام کم‌سابقه‌ی وظایف و مسئولیت‌های متعددی که معصومه ابتکار این روزها برعهده دارد. روز گذشته خود را به مشهد رساند تا شخصاً در آیین کلنگ‌زنی از نخستین هنرستان جمشرکت کرده و بدین‌ترتیب، اعتقاد خود را به تأسیس مدارس جم (جامع محیط زیستی) نشان دهد.
    این شاید خوش‌ترین خبر برای عبدالحسین وهابزاده، بهمن عظیمی، محمّد درویش، شادی دیبایی و همه‌ی ایرانیانی است که آرزوی واقعی‌شان، برخورداری نظام آموزش و پرورش کشور از مفاهیم، آموزه‌ها و هنجارهای محیط زیستی در پرورش دانش‌آموزان ایرانی است.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد میدان می شود!


    وقتی در مشهد و در حضور استاندار، مدیرکل آموزش و پرورش و دیگر شخصیت‌های بلندپایه معصومه ابتکار می‌تواند کلنگ نخستین هنرستان جم را بر اساس منشور مدارس جم بر زمین بزند و آشکارا تأکید کند که تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش امروز نماد عینی یافت؛ بنابراین در هر شهر و روستای دیگری از وطن هم باید علاقه‌مندان بتوانند مدارس جم را راه‌اندازی کرده و با شتابی درخورتر، نسلی را پرورش دهیم که نگاهش به مواهب طبیعی، همچون نگاهش به ارزش‌های غیرقابل معامله‌ی زندگیش باشد.

منشور مدارس جم

    امیدوارم، مدیران عالی‌رتبه وزارت آموزش و پرورش، به ویژه آقای دکتر حمیدی (معاون تربیت بدنی) و دکتر ضیاالدینی (مدیرکل دفتر سلامت) با تعقیب این خبر، روند راه‌اندازی مدارس جامع محیط زیستی را در گستره‌ی ایران تسریع بخشند. دولت تدبیر و امید وارد سال سوم فعالیت خود شده و شاید راه‌اندازی مدارس جم و مدارس طبیعت، یکی از مهم‌ترین تغییرهای بنیادی و دستاوردهای این دولت در مواجهه خردمندانه، ریشه‌ای و فارغ از شعار با روند شتابان تخریب محیط زیست باشد.

آیین راه اندازی هنرستان جم در مشهد در حضور استاندار


    به سهم خود، از معصومه ابتکار و مادر بزرگوارشان که زمینی را در این خصوص اهدا کردند، قدردانی کرده و امیدوارم ایشان با همین جدیت در گفتگو با آقای فانی پیگیر مطالبات همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست باشند که در طول دو سال گذشته برای نگارش دقیق منشور مدارس جم، صدها ساعت کار کارشناسی پرچالش را راهبری و مدیریت کردند و در ده‌ها کارگاه آموزشی و همایش مرتبط برای ظرفیت‌سازی در این خصوص شرکت کرده و به راستی اینک چشم‌انتظار واکنش قاطعانه شما در حمایت از این تلاش شبانه‌روزی هستند.

     برای مطالعه بیشتر:

    - آلبوم تصویری مراسم کلنگ زنی از نخستین هنرستان جم در مشهد

    - یادداشت 28 مرداد سال گذشته نگارنده در باره‌ی آرزوی تحقق هنرستان‌های محیط زیستی

محمد درویش را در تلگرام تعقیب کنید!

درود بر یاران عزیز مهار بیابان‌زایی ...

کانال اطلاع‌رسانی‌ام در تلگرام با نشانی زیر، در دسترس هموطنان عزیزمقرار گرفته است. لطفا علاوه بر عضویت در آن، درویش‌نامه‌ی تلگرامی‌ام  را به دوستانی که طبیعت وطن را دوست دارند، معرفی کنید ...

https://telegram.me/darvishnameh

محمد درویش را در تلگرام تعقیب کنید!

برای بانویی که هنوز می‌تواند محیط زیست ایران را نجات دهد!

بعضی از آدم‌ها ترجمه شده‌اند
 بعضی از آدم‌ها فتوکپی آدم‌های دیگرند
بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی دارند
  بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم‌ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
  و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده کنار گذاشت
   از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم‌ها جریمه.

                                                                           شادروان قیصر امین‌پور

    یکی از مؤلفه‌های نشاندهنده‌ی نشاط و بالندگی در هر سازمانی، به ویژه سازمانی چون محیط زیست که برای حسن انجام مأموریت‌هایش نیاز به ظرفیت‌سازی اطلاعاتی و افزایش آگاهی‌های عمومی دارد، عیار دست به قلم بودن و میزان آمادگی کارشناسان و مدیرانش در پاسخگویی در برابر نمایندگان رکن چهارم دموکراسی (رسانه‌هاست) و خلاصه میزان حضور داوطلبانه در بین مردم است. بر این بنیاد، در شمار اولویت‌های سازمان حفاظت محیط زیست، وضع مشوق‌ها و ارایه‌ی تمهیداتی است که با سهل‌تر شدن شرایط و کاهش نگاه‌های مراقبتی، نه‌تنها اجازه‌ی انتشار دیدگاه‌ها به صورتی آزادانه به تمامی کارشناسان علاقه‌مند داده شود، بلکه محرک‌هایی برای تشویق آنها که سکوت نمی‌کنند و منفعل نمی‌مانند هم در نظر گرفته شود. 
    از همین منظر، حتی دوره‌های آموزشی برای برخی از کارشناسان سازمان به منظور مواجهه‌ی حرفه‌‌ای‌تر با اربابان جراید در همان آغازین روزهای کار معصومه ابتکار تدارک دیده شد. با این وجود، مدرسان این دوره‌ها در گفتگوهای شخصی با نگارنده، آشکارا از واقعیتی تلخ سخن می‌گفتند: اینکه اغلب حاضرین در این دوره‌ها که خود در شمار نیروهای کاربلد سازمان هم محسوب می‌شدند، می‌گفتند: هیچ رغبتی به مواجهه در برابر رسانه‌ها یا نگارش یادداشت‌های تحلیلی/ انتقادی ندارند! چرا که به تجربه دریافته‌اند هر چه ساکت‌تر و بی‌سروصداتر خدمت کنی، کمتر آسیب خواهی دید و مورد عتاب و خطاب قرار خواهی گرفت.

تابلویی که در دفتر کارم از معصومه ابتکار دارم


    در چنین شرایطی است که نگارنده دست همکارانی چون امید باتو را سخت می‌فشارد که برخلاف رود شنا کرده و به رغم غلبه‌ی فضایی که مایل نیست تا سخنی یا مکتوبی گفته یا منتشر شود، جسورانه و صادقانه به انتشار دیدگاه‌های انتقادی‌اش می‌پردازد. این در حالی است که در برخی موارد، اختلاف نظر جدی با امید دارم و به هیچ وجه راهکار انحلال سازمان حفاظت محیط زیست یا ادغامش در یکی از معاونت‌های متعدد وزارت جهاد کشاورزی را به نفع بازگرداندن توان تاب‌آوری به طبیعت وطنی که دوستش داریم، نمی‌دانم. 
    اما ما شاید بیشتر از هر گروه دیگری باید نشان دهیم که عمیقاً به راهبرد اصولی: «زنده باد مخالف من» باور داریم. و از این مهم‌تر باید درنگ کنیم که مگر چه کرده‌ایم که اینک کارشناسان دلسوزی چون امید باتو هم می‌خواهند دیگر با تو و محیط زیست نباشند؟! و عملاً به گزینه‌ای انتحاری می‌اندیشند!
    در چنین شرایطی، شگفتا که پس از انتشار یکی دو خبر و یادداشت از نگارنده در طول هفته گذشته که بازتاب‌های نسبتاً گسترده‌ی درون و برون سازمانی داشت، روز شنبه‌ی گذشته – 11 مهر 1394، بخشنامه‌ای به شماره 32375/94 از سوی مهناز مظاهری اسدی خطاب به چهار مدیرش در معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شد که آشکارا از زحمت نگارنده برای تبیین خطری که موجودیت سازمان متولّی طبیعت ایران را دربرگرفته، کاست!
    در آن ابلاغیه از مدیرانش خواسته بود تا زین‌پس بدون هماهنگی با وی، حق انتشار هیچ یادداشت، گزارش یا خبری را بر روی پرتال سازمان حفاظت محیط زیست ندارند. از مجید فدایی در اداره کل روابط عمومی سازمان هم خواسته بود تا مفاد این بخشنامه را رعایت کند.
    دقت کنید در شرایطی چنین بخشنامه‌ای از سوی عالی‌ترین مقام مسئول در حوزه آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شده که عملاً شمار کارشناسان و مدیرانی که همچنان بی مهابای عواقبش، قلم زده و مصاحبه می‌کنند، به نسبت جمعیت هفت هزارنفری آن، بسیار اندک و در مقام مقایسه، چون بزرگی دیسکاوری در برابر خورشید است!

   سرکار خانم ابتکار که همچنان شما را مادر مهربان تمامی زیستمندان طبیعت وطن می‌دانم!
   آیا خبر از چنین رخدادهایی در مجموعه‌ی تحت امرتان دارید؟ آیا می‌دانید پیام خطرناک و نهفته در چنین بخشنامه‌هایی که از قضا با هماهنگی و توصیه‌ی مشاور رسانه‌ای‌تان، سرکار خانم فریبا ابتهاج تهیه شده، چیست؟ اینکه هر چه کمتر بنویسیم، کمتر مصاحبه کنیم و بیشتر سر درلاک خود فروبریم، کمتر هم در معرض بازخواست قرار گرفته و عافیت را در آغوش خواهیم گرفت.
به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی همان کاری را با سازمان می‌کند که مغول نتوانست با ایران بکند.
    بنده یکبار دیگر در ملاقات تاریخی‌تان با دو بزرگ محیط زیست ایران در دهم بهمن سال 1393، آشکارا یادآوری کردم که مهم‌تر و بزرگ‌تر از فاجعه‌ای که دارد در محیط زیست ما رخ می‌دهد، بلایی است که بر سر سرمایه‌های انسانی این سازمان مهم و راهبردی آمده و از شما خواهش کردم رفع مشکلات جان‌فرسای این عزیزان را در اولویت نخست کاری خود قرار دهید. اینک به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی، همچون شلیک تیر خلاص بر پیکر نیمه جان پردیسان است. بخشنامه‌هایی که ترجمان سخن‌شان این است: دیکته ننویس، تا غلط‌هایت آشکار نشود!
همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی بارها این جمله را از من شنیده‌اند که «محمّد درویش نیامده‌ است تا حال طبیعت ایران را خوب کند. بلکه آمده ‌است تا حال شما را خوب کند.» و بر این باورم که اگر حال همکارانم خوب باشد، آنها بیشترین تلاش ممکن را برای ارایه ‌بهترین خدمات در حوزه آموزش، مشارکت و ضمن خدمت انجام خواهند داد.
    و حقیقت این است که اینک حال انسان‌هایی که باید در صف مقدم مقابله با طبیعت‌ستیزان قدرت‌سالار یا مخربان نادان قرار داشته باشند، اصلاً خوب نیست. و ما به جای آنکه مرهمی بر دردهای این عزیزان باشیم، با وضع مقرارتی پلیسی‌تر و صرف هزینه برای گیت‌های ورود و خروج پرسنل در پردیسان، نمک پاش این دردها شده‌ایم؛ دردهایی که سبب می‌شود دیگر درد طبیعت وطن را کسی حس نکند و همه روز جهانی بدون خودرو را فراموش کنند.

    خانم ابتکار عزیز!
    چرا باید بزرگانی چون بیژن فرهنگ دره‌شوری، عبدالحسین وهاب‌زاده، هنریک مجنونیان و ... با پردیسان قهر کنند؟ چرا برای دلجویی از ایشان خود رأساً وارد نمی‌شوید و اندیشکده بزرگان محیط زیست ایران را بنیان نمی‌نهید؟

نگارنده بر این باور است که 
    اگر مافیای سدسازی و تفکرات سازه‌ای در مدیریت آب و طرح‌های گردشگری در شفارود گیلان، خرسان لردگان، مراش زنجان، تونل سبزکوه، داریان (کانی‌بل)، جنگل ابر، آشوراده و ده‌ها مورد دیگر همچنان بر حلقوم سازمان محیط زیست فشار می‌آورند تا مجوز بگیرند، همانگونه که برای جنایت‌های بزرگی چون گتوند و پل روگذر بر روی دریاچه ارومیه گرفتند؛
    اگر خبر امکان‌سنجی اجرای طرح ویرانگر اتصال خلیج فارس به دریای خزر توسط قرارگاه خاتم‌الانبیا را علاءالدین بروجردی رسانه‌ای می‌کند، آن هم بدون آنکه این طرح مراحل بررسی و اخذ مجوزهای ارزیابی را از سازمان حفاظت محیط زیست طی کرده باشد؛
    اگر وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات دولت تدبیر و امید در 22 شهریور 1393 درخواست سازمان حفاظت محیط زیست برای واگذاری یک شماره سه رقمی (150) برای ارتباط آسان‌تر با مردم را با این بهانه رد می‌کند که محیط زیست در شمار موضوعات حیاتی و اضطراری نیست که نیاز به کد خدماتی سه رقمی داشته باشد! آن هم در شرایطی که حتی شهرداری‌ها، شماره سه رقمی (137) دارند؛
و اگر وزارت آموزش و پرورش با دهن‌کجی کامل از تأسیس مدارس محیط زیستی و مدارس طبیعت همچنان سرباز می‌زند؛
برای این است که ما متحد نیستیم و ظاهراً دست‌هایی هم درکار است که متحد هم نشویم!
    مدام از سوی برخی از همکاران حضرتعالی از مدیرکل دفتر بازرسی گرفته تا مهناز مظاهری اسدی و زهرا جواهریان به بنده گوشزد می‌شود که شما دیگر یک فعال محیط زیستی یا ان جی او ای نیستی! حالا یک مدیر دولتی هستی و نباید آشکارا از لکنت‌ها و نارسایی‌ها با مردم سخن بگویی!
    اما خانم ابتکار عزیز! مگر من و شما در تمام طول این سال‌ها برای بازگرداندن نشاط به سرمایه اجتماعی حوزه محیط زیست تلاش نکردیم؟ مگر ما خود را با افتخار یک فعال محیط زیستی و یک ان جی او ای نمی‌نامیم و به سابقه‌ی خود در این حوزه نمی‌بالیم؟ چرا حال که دوره قدرت شماست، باید محمّد درویش توسط نزدیک‌ترین افراد به شما با چنین صفتی به عنوان یک امتیاز منفی نامیده شود؟ جز آن است که متأسفانه ظاهراً روح احترام واقعی به مردم هنوز در برخی از ارکان عالی‌رتبه‌ی مدیریتی سازمان تحت امرتان هم دمیده نشده است؟! 

    غم‌انگیز است که در بالادست‌های پردیسان ، مرا یک ان جی او ایی دردسرساز می‌دانند و در بین برخی از کارمندان معترض سازمان با صفت «مدیر وارداتی» از محمد درویش یاد می‌کنند که حقوق‌های آنچنانی و حق مأموریت گزاف می‌گیرد و درد مردم محروم را نمی‌فهمد. و شما خود می‌دانید که بنده نه حق مأموریتی گرفته‌ام و نه اضافه‌کاری! وقتی به پردیسان آمدم، مستأجر آیارتمانی در سعادت‌آباد بودم و اینک در زیرزمینی 60 متری در مرزداران اجاره‌نشین هستم و مجبور شدم اتومبیل شخصی‌ام (پژوه 206) را هم برای تأمین هزینه تحصیل فرزندم بفروشم.

و البته با این وجود، خود را کماکان بیشتر از دیروز، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌دانم، چون به کاری مشغولم که عشق زندگیم است ...

    خانم ابتکار عزیز:
   بنده در گفتگوی مفصلی که با شما در 22 مردادماه سال جاری پس از سفر به اردبیل داشتم، اعلام کردم که برای یک سازمان پویا، دست‌کم باید سرانه یک میلیون تومان در حوزه آموزش پرسنلش هزینه کرد. یعنی فقط ما نیاز به هفت میلیارد تومان اعتبار برای انجام آموزش‌های دقیق و کاربردی پرسنل سازمان حفاظت محیط زیست داریم، تا بتوانیم در برابر موج فزاینده‌ی ‌درخواست‌های توسعه، خردمندانه‌ترین گزینه‌ها را به نحوی ارایه دهیم که نه طبیعت ایران آسیب ببیند و نه کشور از رشد اقتصادی و توسعه‌ی درخور و واقعی محروم ماند. در حالی که کل بودجه معاونت آموزش و پژوهش به دشواری به این رقم می‌رسد. در این میان، دو سال است که با تصویب نمایندگان مجلس، قرار بوده مبلغ ناچیز 500 میلیون تومان اختصاصاً به حوزه مشارکت مردمی اختصاص یابد که این امر هم محقق نشده است. بنده می‌دانم که دولت مشکل دارد، اما دیگر نه به اندازه تأمین 500 میلیون تومان! پس اشکال کار در کجاست؟

    سخن آخر آنکه
    هنگامی که در 25 آبان 1392 از محمّد درویش دعوت به همکاری کردید، گفتم که من یک فعال محیط زیستی هستم و نمی‌خواهم این صفتم را ... این عشقم را فدای یک پست دولتی کنم. شما فرمودید که تو همان محمّد درویش باش و به من هم کمک کن تا وضعیت نابسامان محیط زیست کشور بهبود یابد. همچنان بر آن عهد هستم. اما چنانچه بر این باورید که دیگر کمکی از دست محمّد درویش ساخته نیست و یا مشکلاتی که می‌آفریند بیشتر از سودهای ماندنش در پردیسان است، بدون کمترین آزردگی و با رضایت کامل حاضرم پردیسان را ترک کنم و همچنان با افتخار به دوران همکاری‌ام با بانوی دوست‌داشتنی محیط زیست وطن ببالم.

خوشا به حال درختی که سبز می‌شکند
که مرگ برگ نیارزد به درد زرد شدن

تفاوت رفتار محیط زیستی سه مرد کابینه یازدهم!

    ماجرا برمی‌گردد به روزی که پس از هفت سال، مجدداً شورای عالی محیط زیست در سیزدهمین روز از آبان 1392 به ریاست رییس جمهور دولت تدبیر و امید تشکیل جلسه داد. معصومه ابتکار پس از پایان آن جلسه نسبتاً طولانی، با لبخند همیشگی‌اش به میان خبرنگاران آمد تا با امید و رضایت از نخستین مصوبه‌ی بسیار مهم شورا خبر دهد؛ اینکه مقرر شد تا در همه‌ی وزارتخانه‌ها، دفتری با عنوان دفتر محیط زیست دایر شود؛ اقدامی که در صورت تحقق می‌توانست زاویه‌ی بین محیط زیست و گرایه‌های اقتصادی را به کمینه کاهش دهد.

ظریف، فانی و گودرزی! چرا این همه تفاوت؟!

    نخستین مردی که به این مصوبه لبیک گفت: دوست‌داشتنی‌ترین وزیر دولت یازدهم، یعنی محمدجواد ظریف بود؛ مردی که به رغم دغدغه‌ها و مسئولیت‌های فراوان و نیز کمردرد شدیدش در آن مقطع، باز هم محیط زیست را فراموش نکرد و منتظر مجوز سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور هم نشد و دستور داد تا در اسفندماه همان سال، نام اداره کل سازمان‌های اقتصادی، تخصصی و بین‌المللی وزارت خارجه، به اداره کل محیط زیست و توسعه پایدار تغییر کرده و فعالیت‌های محیط زیستی را در دستور کار قرار دهد. به دنبال آن ماجرا، در دوازدهم اسفند 1392، مهم‌ترین تفاهم‌نامه‌ی تاریخ سازمان حفاظت محیط زیست با بزرگترین وزارتخانه کشور که به تنهایی نیمی از کارمندان دولت را مدیریت می‌کند، یعنی وزارت آموزش و پرورش به امضا رسید؛ تفاهم‌نامه‌ای که بر بنیاد آن مقرر شد تا بیش از 56 هزار معلم آموزش و پرورش از آموزش‌های محیط زیستی برخوردار شده و مدارس محیط زیستی در کشور راه‌اندازی شوند. با این وجود و شگفتا که پس از نزدیک به 20 ماه از آن تاریخ، نه‌تنها همچنان وزارتخانه علی اصغر فانی در برابر راه‌اندازی مدارس محیط زیستی آشکارا مقاومت می‌کند، بلکه حتی حاضر به تأسیس دفتر محیط زیست هم در آن وزارتخانه راهبردی نیست! چرا؟
    مقاومت علی اصغر فانی آنجا شگفت‌‌آورتر می‌شود که بدانیم دلیل ایشان در ممانعت از راه‌اندازی دفتر محیط زیست، مخالفت سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور بوده است! همان سازمانی که مغز برنامه‌ریز دولتی است که به حق ادعا می‌کند در طول تاریخ تأسیس دولت مدرن در ایران، کابینه یازدهم، یگانه کابینه محیط زیستی ایران بوده است.
    و اینجاست که محمود گودرزی، بهانه را از علی اصغر فانی گرفت و در هفتمین روز از خرداد 1394، همزمان با مراسم امضای تفاهم‌نامه بین ایشان و معصومه ابتکار، خبر ازتأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در وزارت ورزش و جوانان داد؛ تفاهم‌نامه‌ای که تا امروز بیشترین توفیق در اجرای آن بدست آمده و علاوه بر اینکه حدود 20 فدراسیون به صف دوستداران محیط زیست پیوسته‌اند، 4 اداره کل تربیت‌بدنی هم در استان‌های البرز، تهران، کرمانشاه و همدان با محیط زیست هم‌قسم شده و نماد خود را یکی از گونه‌های جانوری ارزشمند طبیعت ایران تعیین کردند؛ جریانی که شتابناک در حال پیگیری است و تقریباً هفته‌ای نیست که دکتر رضا شجیع، مدیر جوان اما سختکوش و با انگیزه‌ی دفتر محیط زیست و توسعه پایدار وزارت ورزش و جوانان، خبر از یک اقدام محیط زیستی جدید در وزارت متبوع خود ندهد.
    اینک این پرسش جدی مطرح است که چرا ظریف و گودرزی می‌توانند، اما فانی نمی‌تواند؟ آیا واقعاً او نمی‌تواند یا نمی‌خواهد! کافی است نگاهی به سخنان پرشمار این مقام ارشد دولتی در طول دو سال گذشته بیاندازیم و سهم موضوعات محیط زیستی را در آنها رصد کنیم! اصلاً چرا راه دور رویم! لطفاً نگاهی به گزارش ایشان در باره‌ی برنامه‌های وزارت متبوعش در حضور حسن روحانی در نخستین روز از مهرماه سال جاری بیاندازیم تا دریابیم که محیط زیست هیج جایی در سخنان ایشان ندارد!
    چه دلیلی از این بالاتر که سال تحصیلی 95-1394 هم شروع شد، اما عملاً هیچ مدرسه محیط زیستی یا مدرسه طبیعت با مجوز وزارت آموزش و پرورش رونمایی نشد.

    سخن آخر آنکه
   از معصومه ابتکار می‌خواهم تا به این موضوع رسیدگی کرده و شفاف به مردم توضیح دهد که این یک بام و دوهوا در محیط زیستی‌ترین دولت ایران به چه معنی است؟ چرا همچنان اغلب وزارتخانه‌های کشور از تأسیس این دفتر سرباز می‌زنند و چرا مدارس محیط زیستی راه نمی‌افتد؟! اصولاً چرا باید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که خود برخوردار از دفتر محیط زیست است، آشکارا بگوید: نیازی به تأسیس چنین دفتری در دیگر وزارتخانه‌ها نیست؟!
    در باره‌ی ناسازه‌های دولت تدبیر و امید نسبت به اجابت آموزه‌های محیط زیستی، بیشتر خواهم نوشت ...

پیام نهفته در محل نصب تابلوی زنگ مهر!

 تفاوت!  

صبح امروز در نخستین روز از مهرماه 94 به همراه معصومه ابتکار در دبیرستان دخترانه فرزانگان حاضر شدم تا مراسم رسمی آغاز سال تحصیلی 95-1394 با اصابت چکش نمادین بر صفحه‌ای فلزی در یک دبیرستان محیط زیستی شکل بگیرد. رییس سازمان حفاظت محیط زیست در سخنانی کوتاه به علاقه‌مندی شدید سازمان متبوعش در ارایه‌ی آموزش‌های محیط زیستی به مدارس اشاره کرد و ابراز امیدواری به عمل آورد تا تعداد مدارس محیط زیستی در سراسر کشور به سرعت افزایش یابد.

معصومه ابتکار در فرزانگان

    همزمان وزیر آموزش و پرورش هم در دبستانی پسرانه به همراه رییس‌جمهور در شرق تهران حضور یافت که البته نه فقط محیط زیستی نبود، بلکه در بین سخنان نسبتاً طولانی‌اش، به همه چیز اشاره کرد جز طرح‌های وزارت متبوعش برای گسترش آموزش‌های محیط زیستی! چرا؟ علی اصغر فانی به موضوعاتی چون توزیع شیر رایگان در مدارس، عدم دخالت معلمان در انتخابات مجلس آینده، گسترش 12 درصدی مدارس غیرانتفاعی، ایجاد سه زنگ جدید برای مطالعه و کتابخوانی، گفتگو و انشاء و حتی سرنوشت رتبه‌بندی معلمان و مشکلات معیشتی ایشان اشاره کرد، اما از برنامه‌های محیط زیستی وزارتش هیچ نگفت!

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2015-09-23 09:16:44Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

    هرچند که به رغم این ندیدن‌ها، نگارنده با امید و قدرت پیگیر اجرای تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش خواهد بود، اما رخداد امروز آشکارا نشان می‌دهد که نفوذ برنامه‌های محیط زیستی در بزرگترین و کندترین وزارتخانه کشور دشوارتر از آن چیزی است که فکر می‌کردم! واقعیتی که عدم رغبت آشکار مسئولین آموزش و پرورش در تأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در طول دو سال گذشته خود مؤید آن است، در حالیکه وزارت ورزش و جوانان چنین دفتری را به رغم مخالفت سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور در طول 4 ماه گذشته تأسیس کرد.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه فرمایید

    نکته‌ی طنازانه‌ی ماجرا یا شاید تأمل‌برانگیز! مشاهده‌ی محلی بود که برای زنگ مهر در مدرسه فرزانگان تعبیه کرده بودند؛ مدرسه‌ای که تیزهوش‌ترین دختران پایتخت را جذب می‌کند و لابد از کادری مجرب‌تر هم برخوردار است؛ تابلویی بزرگ هم در مقابل مدرسه وجود داشت که با افتخار از تعداد پذیرفته‌شدگان کنکور سراسری این مجتمع آموزشی سخن می‌گفت و مؤید همین واقعیت است. با این وجود اگر محل نصب بسیار نامناسب آن صفحه‌ی فلزی را با محل نصب دقیق و خردمندانه‌ی همتایش در دبستان باقرالعلوم مقایسه کنید، درمی‌یابیم که نباید با خوش‌خیالی و امیدی پیش‌برنده به درک شتابان نتایج ملموس آموزش‌های محیط زیستی در مدارس دلخوش داشت.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه کنید!

    غم‌انگیزتر از همه آنکه وقتی خانم ابتکار از دانش‌آموزان حاضر پرسید که چند نفر از شما پاسخی بر پرسش مهر سال گذشته رییس جمهور در باره بحران آب، ارایه کردید؟ فقط یک نفر دست خود را برد بالا!
    فکر می‌کنم کافی باشد! نه؟

محیط زیست را که حفظ کنیم؛ خشونت را مهار کرده‌ایم!

امروز - 30 شهریور 1394 برابر با 21 سپتامبر 2015 - سی و چهارمین باری است که مردمان گیتی در 234 کشور موجود در کره زمین، روز جهانی صلح را گرامی می‌دارند. به همین مناسبت، روزنامه اعتماد ویژه‌نامه‌ای را منتشر کرده که در صفحه هفت آن، از منظر محیط زیست به صلح جهانی پرداخته‌ام:

در گرامیداشت روز جهانی صلح

 

سرزمینی که در آن قوانین طبیعت حرمت دارد، 
خشونت‌‌طلبی مشتری ندارد!


    در سال 2005 میلادی، همزمان با آغاز جشن‌های نکوداشت شصتمین سالگرد سازمان ملل متحد، کتابی از سوی کوفی عنان – دبیرکل وقت سازمان ملل - منتشر شد که در آن به شصت دلیل وجودی این مهم‌ترین نهاد بین‌المللی می‌پرداخت؛ سازمانی که بر بنیاد حفاظت از صلح جهانی و امنیت مردمان کره زمین سامان یافته بود و در بین آن شصت دلیل، دست کم 17 دلیل وجود داشت که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به محیط زیست مربوط می‌شد. ساده‌تر آنکه مدیران ارشد سازمان ملل متحد براین باورند که اگر می‌خواهند برای تحکیم صلح بین‌الملل نمره قبولی بگیرند، باید نخست بکوشند تا تعادل بوم‌شناختی (اکولوژیکی) زمین را حفظ کنند. در حقیقت، چنانچه بیابان‌زایی مهار شود؛ روند افت سطح آب در سفره‌های زیرزمینی متوقف گردد؛ خودسوزی و نشست زمین رخ ندهد؛ به پاکتراشان جنگل اجازه فعالیت ندهند؛ تالاب‌ها و دریاچه‌ها پیوسته آب نروند؛ از کمیت و کیفیت زیگونگی (تنوع زیستی) کاسته نشود؛ حرمت حیات بر زیستمندان گیاهی و جانوری محفوظ مانده و بر وسعت کانون‌های بحرانی فرسایش آبی و بادی افزوده نگردد؛ آنگاه می‌توان امیدوار بود که مردم پیگیرانه زندگی را تعقیب کنند و تن به پیروی کورکورانه از جریان‌های خشونت‌طلبانه‌ای چون داعش، بوکوحرام، القاعده، طالبان و ... نمی‌دهند. 
    کافی است نگاهی اجمالی به ابعاد ناامنی‌های اجتماعی، تنش‌های اقتصادی و تزلزل نظام‌های سیاسی در دوران معاصر بیاندازیم تا دریابیم تا چه اندازه با افزایش بدهکاری بوم‌شناختی یک سرزمین، احتمال ورشکستگی سیاسی دولت حاکم بر آن قلمرو سیاسی هم افزایش می‌یابد. وضعیت امروز در اغلب کشورهای آفریقایی و غرب آسیا آشکارا پندار پیش‌گفته را تأیید می‌کند. با بررسی روند بی‌ثباتی سیاسی و جنگ‌های داخلی اکنون جهان، از یمن گرفته تا افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، سودان، لیبی، مصر، نیجریه و ... درمی‌یابیم که چگونه راه تحکیم صلح بین‌الملل از تلاش دولت‌ها و ملت‌ها برای پاسداری از محیط زیست‌شان می‌گذرد.
    اینک در شرایطی جهانیان برای سی و چهارمین بار روز جهانی صلح را در 21 سپتامبر (30 شهریور) گرامی می‌دارند که وضعیت صلح جهانی، امنیت زیستن و آرامش و رضایت 7.3 میلیارد اهالی کره زمین به مراتب کمتر از 5 میلیارد ساکنان آن روزگار زمین است! چرا؟
    پاسخ به این پرسش، البته واقعیت تلخ و شرم‌آوری را برای بشر مغرور و مسلح به قدرت فناوری‌های مدرن فاش می‌سازد؛ پاسخی که تحلیل شایسته و بی‌غرض آن شاید بتواند این روند قهقرایی را در زمین متوقف سازد.
    در سال ۱۹۷۸ میلادی، یعنی سه سال پیش از مطرح شدن ایده‌ی برگزاری روز جهانی صلح در سازمان ملل متحد، کتابی منتشر شد به نام «دشمن هفتم»، که حاوی پیشگویی تلخی بود؛ پیشگویی تلخی که امروز بدل به حقیقتی غم‌انگیز شده است. آن حقیقت که 37 سال پیش توسط رانالد هیگینز – Ronald Higgins- صاحب کتاب فوق، به رشته‌ی تحریر درآمد، چنین است : «بیست و پنج سال آینده برای صدها میلیون انسان، مرگ از گرسنگی به بار خواهد آورد و برای بقیه‌ی ما، سختی، ناامنی یا جنگ.»
    با نگاهی به روزگار امروز زمین درمی‌یابیم: دیگر این فقط مردمان فقیر آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا نیستند که هیچ منظر روشنی از آینده در برابرشان وجود ندارد، بلکه ابعاد ناامنی، جنگ و تخریب محیط زیست کار را به جایی رسانده که کابوسی به نام مهاجرت خواب آرام را از اهالی قاره سبز (اروپا)، استرالیا و آمریکای شمالی هم ربوده است. 
    راست آن است که شاید هیچ گاه چون امروز، یعنی در میانه‌ی دومین دهه از سده‌ی بیست‌ و یکم میلادی، چهره‌ی جهان از غم آوارگی‌ها، نسل‌کشی‌ها، تجاوزها، عملیات انتحاری و جنگ‌های داخلی در عراق، افغانستان، سوریه، فلسطین، سودان، مصر، لیبی، پاکستان، کشمیر، ترکیه، یمن، تونس، بحرین، هائیتی، روآندا، بورکینافاسو، سومالی، مجارستان و پاره‌هایی دیگر از زیستگاه‌هایش، چنین افسرده و چروکیده نبوده است؛ ۱٫۵ میلیارد فقیر گرسنه، ۱۳٫۵ میلیون آواره‌ی جنگی و ده‌ها هزار کشته، دستاورد خجلت‌بار تمدّن بشری در سپیده‌دم سوّمین هزاره‌ی پس از میلاد مسیح(ع) است؛ تمدّنی که از آغاز شکوفایی‌اش در پنج هزار سال پیش تاکنون، وارث ۱۴ هزار جنگ و قتل عام چهار میلیارد انسان بوده و هم‌اکنون نیز به طور متوسط شاهد ۲۰ جنگ مسلحانه در روز است؛ تمدنی که شهروندان پسامدرن آن، هر ۴۰ ثانیه و به صورتی داوطلبانه زنگ خودکشی را به صدا در‌آورده و خود را به آن سوی انفجار بزرگ می‌رسانند! غافل از این که اخیراً ثابت شده که شاید اصلاً انفجار بزرگی هم در کار نبوده است!! از طرفی بحران‌های ‌محیط‌زیستی، هیچ زمان چون امروز، مرگ‌آفرین و بنیان‌کن نشان نداده و هیچ‌گاه اُفول اندوخته‌های طبیعی و ذخیره‌گاه‌های ژنتیک جهان تا بدین‌ حد، شتاب نگرفته بودند؛ کافی است نگاهی به دسته گل بی پی در خلیج مکزیکو بیاندازیم، سونامی‌های مرگبار در اندونزی و یا فوکوشیمای ژاپن را مرور کنیم و یا به بزرگترین فاجعه‌ی قرن در رخداد سیل پاکستان دقت کنیم؛ سرزمینی که تحمل این همه آدم را دیگر ندارد. افزون بر آن، دست‌کم سالی یکصد میلیاردتن مواد آلوده‌کننده در هوا، آب و زمین پخش می‌شوند و آخرین برآوردها حکایت از آن دارد که بیش از ۵ میلیارد هکتار از سرزمین‌های جهان، یعنی عرصه‌ای به وسعت ۵ برابر کشور پهناور کانادا، از جریان‌های بیابان‌زایی آسیب‌ دیده و دچار اُفت توان تولید شده‌اند و هم‌اکنون با شتابی معادل ۵۰ میلیون هکتار در سال (۵ برابر مساحت استان اصفهان)، بر وسعت سرزمین‌های متأثر از بیابان‌زایی در جهان افزوده می‌شود؛ رویدادهایی که خود به شکلی دیگر سیمای زمین را فرتوت‌تر از آنچه که هست، نشان خواهند داد.
    چگونه است که در پی ایجاد ارتباط با موجودات احتمالی آن سوی منظومه‌ی شمسی برمی‌آییم و خواستار درک جهانی با فاصله‌ی ۱۴ میلیارد سال نوری از خویش هستیم، امّا در مهارِ روند شتابناک پیدایش و شیوع امراض جدید و ناشناخته، عاجز مانده و تنها نظاره‌گرِ این حقیقت تلخ باشیم که مرگ و میرِ ناشی از ابتلا به ویروس HIV در طول دهه‌ی گذشته ۶ برابر رشد کند؟ اصلاً مگر می‌توان تولّد ۶۰ میلیون انسان بیگناه حامل این ویروس مرگ‌آفرین را در زمانه‌ی حاضر نادیده گرفت؛ انسان‌هایی که این بخت را داشتند تا ۳ هزار سال پس از افلاطون به دنیا آیند و سزاوارتر آن بود که از موهبت رفاهی سود جویند که می‌توانست تمدّن برایشان به ارمغان آورد، نه سمّی که در جانشان دمیده شد! و مگر می‌شود از شنیدن این خبر اندوهگین نشد: ((در صورت ادامه‌ی روند کنونی، تا پایان قرنی که در آن هستیم؛ نسل بیش از نیمی از ۱۷۵۰۰۰۰ (یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار) گونه‌ی زیستمندی که اینک در جهان یافت می‌شوند، برای همیشه نابود خواهند شد)).
    چنین دریافت‌هایی نشان می‌دهند، تا چه اندازه پیش‌بینی هیگینز به واقعیت نزدیک بوده است. امّا چگونه؟ چگونه شهروندی از کره‌ی خاک که چون بقیه‌ی شهروندان، به شدّت در بند زمان اسیر است، توانسته چنان دقیق از آینده خبر دهد؟ آیا او انسانی فرازمینی یا نابغه بوده است؟!
    حقیقت آن است که پیش‌بینی هیگینز، آنچنان هم کار دشواری نبود و شاید از همین رو بود که رهبران جهان به صرافت نامگذاری روزی به نام صلح جهانی رسیدند!
    کافی است مروری بر روندهای مرگبار حاکم بر زمین کنیم که چگونه مردمان امروز گیتی به اندازه‌ی کره‌ای به بزرگی یک و نیم برابر زمین، دچار جنون مصرف شده‌اند. آشکار است که با چنین وضعیتی، امنیت دوام نمی‌آورد و ناپایداری دقیقاً از جایی شروع می‌شود که بیابان‌زایی تشدید شده و جنگ آب راه می‌افتد؛ یعنی در سرزمین‌هایی که مردمانش دیگر چیزی برای از دست‌دادن ندارند و چنین مردمانی البته که به راحتی می‌توانند به دینامیت‌هایی متحرک در هیبت بوکوحرام تا داعش بدل شوند و تلخی بی‌پایان زندگی‌شان را با یک نمایش خون‌آلود و تراژیک پایان دهند.

   فرجام سخن
    هرچند در ایران و به مدد پول نفت، هنوز شدت ناآرامی‌های اجتماعی و تنش‌های سیاسی قابل قیاس با اغلب کشورهای مستقر در خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی نیست؛ اما اگر رهبران ایران طنین زنگ‌هایی که حکایت از شتاب بی‌سابقه‌ی بیابان‌زایی است، جدی نگیرند، آنگاه فاجعه و مصیبت ممکن است خیلی زودتر از آنچه فکر می‌کنیم فلات ایران را هم درنوردد. خشک شدن اغلب دریاچه‌ها و تالاب‌های کشور از ارومیه گرفته تا گاوخونی، بختگان، مهارلو، پریشان، هامون، حله، هورالعظیم، کافتر، طشک و ارژن؛ همچنین افزایش محسوس چشمه‌های تولید گرد و خاک، وقوع فروچاله‌ها و تشدید نشست زمین و نابودی 18 میلیون بلوط و 10 میلیون نفر نخل گواه آن است که اگر به سرعت و با شتاب چیدمان توسعه بر بنیاد مزیت‌های واقعی این سرزمین تغییر نکند، آنگاه تنش‌های اجتماعی و ماجراهای تلخی چون ارومیه در آذربایجان، ورزنه در شرق اصفهان، گلاب دو و سبزکوه در چهار محال بختیاری، گتوند در خوزستان و خانه کت در استان فارس در سراسر وطن گسترش خواهد یافت و پیش‌تر از همه صلح و امنیت را دست‌یافتنی‌تر می‌کند.
    بازگرداندن نشاط به سرمایه اجتماعی، کوچک‌ساختن واقعی دولت و تفویض اختیارات به مردم و شریک کردن حقیقی ایشان در قدرت، شاید یگانه راهکاری است که سبب می‌شود پایداری تمدن ایرانی همچنان بر این خاک تداوم یابد؛ پایداری‌ای که شرط نخست آن تحقق پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) است و امیدوارم به دولتی که خود را یگانه دولت محیط زیستی ایران نامیده است، این اجازه و فرصت داده شود تا شتابان در مسیر تحقق راهبردهای پیش‌گفته حرکت کند.
    انشاالله.

پهلوان محیط زیستی کیست؟

    شامگاه دیروز - 26 مرداد 1394 - مراسم باشکوهی در تالار شهدای محیط زیست پارک طبیعت پردیسان برگزار شد؛ مراسمی که با پشتیبانی مالی و  همت مدیران طبیعت دوست وزارت ورزش و جوانان برگزار و به میزبانی سازمان حفاظت محیط زیست به سامان رسید و طی آن تندیس بوم پاد - نگهبان سرزمین - به گروهی از پهلوانان طبیعت در حوزه ورزش، سینما، عکس، سمن، خبرنگار، مستندساز، کارشناس، هنرپیشه، خواننده، برنامه‌ساز، مجری و اهداء شد. در ادامه متن سخنرانی‌ام در این جشن باشکوه و کم‌نظیر ارایه شده است؛ سخنانی که کوشید تا تصویر شفاف‌تری از پهلوانی در حوزه محیط زیست ارایه دهد.

    یادمان باشد که اگر مردان سبزاندیشی چون دکتر مولایی (مدیرکل دفتر سلامت وزارت ورزش و جوانان)، دکتر احمدی (معاون وزارت ورزش و جوانان در حوزه آموزش)، دکتر رضا شجیع (مدیرکل جوان و خوشفکر دفتر محیط زیست و توسعه پایدار آن وزارتخانه) و محمود گودرزی، مقام عالی وزارت در آن جایگاه وجود نداشت، شاید امروز وزارت ورزش و جوانان در بین همه‌ی کشورهای موجود در کره زمین، از منظر حمایت از آموزه‌های محیط زیستی در رآس قرار نمی‌گرفت. چرا که تا امروز این تنها نام ایران است که نشان داده تمامی 50 فدراسیون ورزشی‌اش به همراه 31 اداره کل تربیت‌بدنی در یکایک استان‌هایش، تمام قد از گرایه‌های محیط زیستی حمایت کرده‌ و می‌کنند. 

مراسم تجلیل از پهلوانان محیط زیستی

خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی، عشق، اسارت، قهر و آشتی،
همه بی معنا بود
(فریدون مشیری)

درخواست تشویق وزیر ورزش

    سلام بر پهلوانان حوزه‌های ورزش، هنر، ادبیات، سینما، رسانه و محیط زیست؛ سلام بر پهلوانانی که می‌دانند: هیچ درختی در پاییز ناامید نمی‌شود؛ و مانند یک عقاب سرطلایی در سبزکوه دریافته‌اند که آسمان بدون زاغ بور، خلوت است ...
پهلوانی، عیاری است برای سنجش خود را ندیدن؛ خط کشی است که نشان می‌دهد تا کجا می‌توان آدمی را با جاذبه‌های مسحورکننده‌ی مادی محک زد، به نحوی که نه حقیقتی را انکار کند، نه حقی را پایمال و نه وجودش را از خشم و انتقام و کینه، نسبت به هیچ زیستمندی در سرزمینش آکنده سازد.
همانگونه که عیار دانایی در فهم و شعور است و ربطی به مدرک تحصیلی ندارد؛ عیار پهلوانی هم در منش فرد نهفته است و ربطی به سترگی بازوانش ندارد.
پهلوان‌ها به استقبال زندگی سخت می‌روند؛ زیرا باور دارند که دریای بی‌تلاطم، ناخدای قهرمان نمی‌سازد.
آنها عاشق بی‌منت همه‌ی زیستمندان عالم هستند؛ در پیشگاه‌شان، هیچ روینده‌ای، علف هرز و هیچ جنبنده‌ای جاندار زیانکار نیست.
آنها این حقیقت را زندگی کرده‌اند که
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست ؛ که هر چیزی به جای خویش نیکوست

    از طبیعت مردان و زنان ایرانی که بپرسی: چرا نگاهت گره گیر چشم نجیب گیاه است؟ پاسخ ابوسعید ابوالخیر را تکرار می‌کنند که:

 گــــوینــد چـــرا تو دل بدیشان دادی ؛ والله کــــه من ندادم ایشـــــان بردند

رامبد جوان؛ یکی از پهلوانان

    خواستم بگویم: امروز و اینجا در تالار زیبایی که به نام شهدای طبیعت ایران نامیده می‌شود؛ به نام آن یکصد و سی محیط‌بان و جنگلبانی که عاشقانه و شجاعانه رفتند تا ما و فرزندان‌مان بتوانیم در سرزمینی زندگی کنیم که همچنان به کوه‌های رنگی‌اش: سفید کوه، سبزکوه، سیاه کوه و زردکوه می‌نازد و همچنان امپراطورش را، سمندرش را در دره شهبازان چون نگهبان آب می‌ستاید و حرمت می‌نهد؛ جمع شده‌ایم تا ضمن احترام و ادای دین بر یاد آن پهلوانانی که امروز نیستند، چون شهید یحیی شاهکوه محلی، شهید ناصر پیروی، شهید عبدالله یاری و شهید غلامرضا جعفری؛ بکوشیم آن گروه از ایرانیانی که هستند و هوشمندانه توانسته‌اند با برقراری پیوند بین ارزش‌های پهلوانی و آموزه‌های محیط زیستی، اندکی جهانی را که تحویل گرفته‌اند، بهتر تحویل دهند؛ را تجلیلی سزاوارانه کنیم.
هم آنهایی که بی شک فریدون‌های فرخ زمان هستند؛ فریدون‌هایی که بر بنیاد داد و دهش روزگار را می‌گذرانند و باور ندارند که آدم‌های خوب، لاجرم باید از جنس فرشته باشند ...

فریدون فرخ فرشته نبود ؛ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی ؛ تو داد و دهش کن، فریدون تویی

    خلاصه اینکه به قول قیصر امین پور عزیز:
آدم‌هايى هستند در زندگي‌تان؛ که
چگالى وجودشان بالاست...
يادت نمي‌رود
"هستن هايشان را"
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک مي‌کنند، اينها روى دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
اين آدم‌ها را، بايد قدر بدانى...
وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى
بى امضايى که شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است...

اسلامی و جوکار

    پس امروز گرامی می‌داریم: آن گروه از ورزشکاران، هنرمندان، نویسندگان، خبرنگاران و فرهیختگانی که با رفتارشان نشان می‌دهند: همانگونه که قدر پدر، مادر، عشق، ایران و خداوند را می‌دانیم و حرمت می‌نهیم؛ در پیشگاه همه‌ی سرخدارها، بلوط‌ها و دارتالاب‌های وطن هم باید کلاه از سر برداریم و نشان دهیم: سرزمینی که در آن مجالی برای خرامیدن یوزپلنگ‌ها و جبیرها و مرال‌ها نداشته باشد؛ سرزمینی که آسمانش خالی از پرواز میش‌مرغ‌ها، هوبره‌ها، سیاه‌خروس‌ها و دلیجه‌ها باشد و سرزمینی که در آن ردی از شب‌پره‌های روزپرواز نتوان گرفت؛ سرزمینی نیست که پذیرای شایسته‌ی 78 میلیون ایرانی باشد.
آنها بی‌شک پهلوانان نام‌آور و فراموش‌نشدنی این بوم و بر مقدس هستند و خواهند بود و خواهند ماند.
آمین.

«آب» مي تواند عامل هم افزايي منطقه باشد

    گفتگویم با سعید برآبادی در روزنامه شرق امروز - 25 مرداد 1394، پیرامون همسایه شرقی و شیوه‌های تعامل با او در حوزه محیط زیست در ادامه آمده است ...

    افغانستان و ايران، دو کشور همسايه و پر از اشتراکات تاريخي سال هاست که به خاطر هيرمند، با مشکلات مشترکي دست وپنجه نرم مي کنند؛ آيا مي توان در سالگرد يکي از بزرگ ترين اتفاقات سياسي کشور همسايه، يعني استقلال کشورشان اميدوار بود که سايه بحران آب از روابط ميان ايران و افغانستان برود؟ با محمد درويش، مديرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمي سازمان حفاظت محيط زيست، سخن گفته ايم: 

افغانستان، آب و ایران!


به عنوان يک ايراني فعال در حوزه محيط زيست چه سابقه آشنايي اي با کشور افغانستان داريد؟ 
تا به امروز فقط به خاطر تالاب هامون و مسئله حقابه هيرمند اين کشور را مي شناختم. اما متاسفانه شناختي که ما نسبت به اين کشور داشتيم به خاطر شرايطي که تا چندسال پيش بر آن حاکم بوده، ناقص بوده است. کمتر آماري در زمينه محيط زيست و منابع آبي و حياتي اين کشور منتشر شده و موضوع محيط زيست به طورکلي براي شهروندان اين کشور آن قدر جدي نبوده است که بخواهند در فضاهاي مجازي، خصوصا وبلاگ ها و سايت ها به آن اشاره خاصي داشته باشند. البته خود دولت افغانستان هم در طول اين سال ها به دليل مسائل امنيتي به موضوع محيط زيست کمتر پرداخته تا جايي که من به عنوان يک ايراني همواره فکر مي کردم، کشور افغانستان به دليل توسعه نيافتگي توانسته محيط زيستش را بکر نگه دارد اما واقعيت چيز ديگري است. 

پس از تحولات سياسي اين کشور، نيمه تاريک محيط زيست در افغانستان هويدا شد؟ 
بله، برخلاف تصور من، متاسفانه در کشور افغانستان به دليل فقر بيش ازحد مردم، گزارش هاي زيادي وجود دارد که از تخريب محيط زيست مي گويد؛ ميزان بالاي تخريب جنگل ها، چراي بي رويه و خشک سالي شديد که آسيب شديدي به چراگاه هاي اين کشور وارد کرده به حدي است که اين کشور هم در زمينه محيط زيست و حيات وحش در وضعيت مناسبي قرار ندارد يا لااقل آن قدر که تصور مي کرديم، بکر نيست. 

يکي از موارد کدورت ميان ايران و افغانستان آب هيرمند است. فکر مي کنيد چطور مي شود در عين همبستگي، اين مسئله به نتيجه روشني برسد؟ 
بدون تعارف هاي رايج، به نظرم بايد ميان ايران و افغانستان يک نگاه مشترک بر سر مسئله آب به وجود بيايد تا شاهد نتيجه روشني باشيم. مثلامي توانيم براي کشور افغانستان، خدماتي تعريف کنيم و در ازاي آن از افغانستان بخواهيم که اجازه دهد، جريان مستمر در رودخانه هيرمند جاري باشد تا به هامون برسد. واقعيت اين است که اگر شرايط هيرمند در يک بازه زماني کوتاه مدت همچون شرايط فعلي باشد، شاهد بدل شدن منطقه به يک چشمه گردوخاک بزرگ خواهيم بود که ديگر نمي شود براي آن کاري کرد. 

يعني دل بستن به معاهدات بين المللي که تابه حال وجود داشته، نمي تواند زمينه ساز باشد؟ 
اگر بخواهيم صرفا به کنوانسيون هاي جهاني اکتفا کنيم، واقعيت اين است که طرف مقابل مي تواند از دادن حقابه به ما شانه خالي کند. راه جايگزين، ورود به يک تعامل برد- برد است مثلااعطاي برق و دريافت آب از افغانستان باشد. 

بخشي از جمعيت ايران و افغانستان، محلي ها و همسايگان رودخانه هيرمند هستند که از دل اين کشور آمده و تا هامون امتداد مي يابد. فرهنگ شهروندان براي نجات اين تالاب، آماده است؟ 
بايد قبول کنيم که مناطق مجاور هيرمند، چه در ايران و چه در افغانستان جزء محروم ترين مناطق هر دو کشور است که شاخص هاي اصلي در آن رشد نکرده و جوامع محلي متاسفانه با مشکلات زيادي دست وپنجه نرم مي کنند، براي نمونه کافي است دقت کنيم که فقط در استان سيستان وبلوچستان ما شاهديم که بيش از ٩٠ درصد مردم، عضو کميته امداد هستند و همين موضوع سبب شده که مشکل فقر، معيشت و ناامني نگذارد شاخص هاي توسعه رشد مناسبي داشته باشد و طبعا مردم هم چندان براي دفاع از محيط زيست اين منطقه آموزش نديده اند. به اينها، خشک شدن منطقه و شدت بادهاي ١٢٠روزه را هم بيفزاييد. البته در افغانستان وضع از اين هم بدتر است. 

نقش دولت ها در اين زمينه چيست؟ 
دولت ها بايد در قالب توان افزايي جوامع محلي آگاهي ها را در اين زمينه افزايش دهند تا جايي که «آب» مي تواند به جاي جدايي ميان دو ملت، عامل، هم افزايي مردم اين منطقه فراتر از مرزهاي جغرافيايي شود. واقعيت اين است که اگر انبار غله هامون زنده شود، بخشي از عوايد آن نصيب کشور افغانستان و مردمش هم خواهد شد و شايد از همين منظر بتوانيم اميدوار باشيم که دولت افغانستان اقدام به ساخت سدهاي بيشتر بر مسير هيرمند نکند. 

اخيرا هم در افغانستان سد تازه اي افتتاح شد که آنها را شاد کرد اما به نظر مي رسد براي محيط زيست جنوب شرقي ايران، خساراتي را در پي داشته باشد. 
خب، ما نمي توانيم در برابر اين اقدام به صورت قهري وارد شويم. اما واقعيت اين است که چنين نوع نگاهي مي تواند به زودي خطر جنگ آب در منطقه را افزايش دهد. اين نگاهي است که هم اينک، دولت ترکيه داشته و مانع شده که ٣٨ ميليارد مترمکعب آب به سمت بين النهرين برود و نتيجه اش، توفان هاي گردوخاک شده است. اگرچه در اين زمينه، استدلال اين است که «وقتي ديگران موضوعي را رعايت نمي کنند، چرا ما رعايت کنيم؟» اما ما مي توانيم اين نگاه آزمندانه که در منطقه حاکم شده است را با همکاري کشور افغانستان تغيير بدهيم؛ مي توانيم در يک تعامل افق تازه اي از تعاملات محيط زيستي را در آسياي جنوب غربي حاکم کنيم که عوايدش تمام کشورهاي اين منطقه را به سمت توسعه پايدار ببرد.

ریاضتِ ملی برای آب

    یکی از فرجام‌های حکمرانی خوب، بهبود یا افزایش کیفیت زندگی مردم است. این بهبود کیفیت را می‌توان با شاخص‌هایی مثل کاهش افسردگی و خودکشی، افزایش رضایتمندی نسبت به حاکمیت، ارتقای سطح مشارکت در تصمیم‌گیری‌ها و اعتماد به حاکمیت سنجید. بر اساس همین مؤلفه‌ها می‌توان گفت اگر پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیکی) کشور در وضعیت مطلوبی قرار گرفته و روند حرکت آن به سمت شرایط بهینه باشد، مردم قطعاً به لحاظ جسمی و روحی سالم‌تر خواهند بود؛ چنان که تجربه جهانی نیز نشان داده و ثابت کرده است که برخورداری صحیح از مواهب گیاهی و جانوری موجب بهبود وضعیت جسمی و روحی آحاد جامعه می‌شود. اگر منابع آب و خاک سالم باشند، مواد غذایی تولیدشده از آنها نیز کیفیت بهتری خواهد داشت و در نتیجه مردم نیز رفاه بیشتری خواهند داشت. در چنین شرایطی است که ارتباط میان مردم و حاکمیت نیز بهتر خواهد شد، ثبات اقتصادی افزایش خواهد یافت، امنیت اقتصادی برقرار خواهد شد، ریسک سرمایه‌گذاری کاهش پیدا خواهد کرد و نهایتاً رشد اقتصادی و توسعه همه‌جانبه و پایدار به ارمغان می‌آید. از سوی دیگر نیز تجربه نشان داده است محیط‌زیست معمولاً در جوامعی به یک دغدغه و مطالبه عمومی تبدیل می‌شود که شهروندان آن واجد حداقلی از رفاه باشند. آموزه‌ها و انگیزه‌های زیست‌محیطی در جامعه‌ای که مرفه‌تر است، افزایش می‌یابد و در نتیجه رفاه اقتصادی و توجه به مسائل محیط‌زیست، ارتباطی دوجانبه دارند و همدیگر را تکمیل و تقویت می‌کنند.

ریاضت ملی برای آب

جایگاه آب در میان ارکان چهارگانه
بر این اساس می‌توان گفت توسعه پایدار در گرو توجه به محیط‌زیست است و کیفیت محیط‌زیست نیز با چهار مولفه سنجیده می‌شود: آب، خاک، هوا و تنوع زیستی. هر آینه که این چهار مولفه از وضعیت مطلوبی برخوردار باشند، می‌توان نتیجه گرفت که کیفیت زندگی زیستمندان آن جامعه در شرایط نسبتاً خوبی است. در میان این چهار مولفه، هوا حائز بیشترین اهمیت است. برای زنده ماندن در یک روز، نیاز انسان به هوا چندین برابر آب و به آب چند مرتبه بیش از غذاست. پس اگر هوا دستخوش آلودگی و مشکل شود، با شتاب زیادی تعداد انبوهی از شهروندان درگیر بیماری خواهند شد. در مرتبه بعدی، امنیت آب و غذا قرار دارد. شاخص امنیت غذایی کیفیت منابع آب و خاک است. در بحث خاک، می‌توان گفت موقعیت استقرار ایران در عرض جغرافیایی 30، 40 درجه شمالی باعث می‌شود به حفظ پایداری خاک توجهی ویژه داشته باشیم. شکل‌گیری هر سانتیمتر مکعب خاک در کشور نیازمند 800 سال زمان است. با وجود این، نرخ فرسایش خاک در ایران سه برابر متوسط آسیاست. حتی اگر برای برطرف کردن محدودیت‌های آبی بتوان به راهکارهایی مثل شیرین کردن آب در سواحل دریای عمان متوسل شد، برای از دست رفتن خاک هیچ راه‌حلی وجود ندارد. اما همین حفظ خاک نیز تا حدی وابسته به محافظت از منابع آبی است؛ منابع آبی که بر اساس آمارها در وضعیت بسیاری بدی هستند. همان‌طور که گفته شد، ایران در کمربند جغرافیایی خشک جهان قرار دارد. با وجود این، در مقایسه با دیگر کشورهایی که در شرق یا غرب ما واقع هستند، وضعیت منابع آب در دسترس ما به مراتب بهتر است. کل ریزش‌های آسمانی ایران حدود 400 میلیارد مترمکعب است که 100 تا 120 میلیارد مترمکعب از آن قابل استحصال است. در نتیجه این حجم از منابع آب، ایران از 180 رودخانه دائمی برخوردار است. عراق، اردن، سرزمین‌های اشغالی، مصر، صحرای سینا و صحرای گبی در چین، هیچ‌کدام وضعیتی به خوبی ایران ندارند. مناطق کوهستانی با ارتفاع بالاتر از چهار هزار متر در ایران قابل‌توجه است و این باعث می‌شود ما در تمامی فصول سال برف و یخچال‌های دائمی داشته باشیم. دماوند، سبلان، خاش و تفت و دیگر قله‌های ایران، نگین‌هایی هستند که منابع آب فراوانی را برای ما به ارمغان آورده‌اند. وضعیت فعلی منابع آبی بیشتر به دلیل بارگذاری اشتباه جمعیت و عدم تناسب طراحی توسعه با توانمندی‌های اکولوژیکی سرزمین است. حرکت کشور به جای تقویت زیرساخت‌های تولید انرژی‌های نو و کاهش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک، به سمت کشاورزی از نوع سنتی و با هدف کشت ارقام پرمصرف بوده است. در کنار این امر، صنایع پرمصرف نیز توسعه یافته‌اند و در نتیجه آن حدود 85 درصد از منابع آبی تجدیدپذیر کشور به مصرف می‌رسند. سطح سفره‌های آب زیرزمینی در 60 دشت اصلی به میزان بیش از دو متر افت کرده است و نشست زمین در آبی‌بیگلو، خان‌میرزا، قره‌داغ، کرمان، سمنان، معین‌آباد و کف بستر مهارلو و پریشان اتفاق افتاد. اغلب تالاب‌های داخلی خشک شده‌اند و از بین رفته‌اند. بسیاری از تالاب‌های گلستان، مازندران و گیلان یا تالاب‌های مستقر در حاشیه خلیج‌فارس و دریای عمان، خشک شده‌اند یا با وضعیت ناگواری دست‌وپنجه نرم می‌کنند. تالاب‌های شادگان، حله، میناب، آلماگل، آلاگل، آجی‌گل، گمیشان، انزلی و بوجاق وضعیت خوبی ندارند. در این میان، دریاچه ارومیه نمادی از وضعیتی است که بر سر منابع آبی کشور آمده. برآوردهای سازمان زمین‌شناسی نشان می‌دهد وضعیت این دریاچه طی دست‌کم 25 تا 40 هزار سال گذشته بی‌سابقه بوده است. همین نشان می‌دهد هیچ فرآیند یا چرخه اقلیمی موجب بروز خشکسالی در این دریاچه نبوده؛ بلکه بارگذاری‌های اشتباه و مدیریت ناسازگار با قوانین طبیعت سبب این بحران بوده که مشابه آن را در جلگه خوزستان، حوضه‌های آبریز زاینده‌رود و کُر و سیوند و پایاب هامون و جازموریان نیز شاهد هستیم.
فقط در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه حدود 100 هزار چاه غیرمجاز وجود دارد. به این رقم، 72 سد احداث‌شده بر رودخانه‌های منطقه را نیز باید افزود. با چنین آمارهایی، جایی برای گرفتن انگشت اتهام به سوی آسمان وجود ندارد و نمی‌توان مقصر اصلی را تغییر اقلیم یا خشکسالی یا کاهش ریزش‌های آسمانی یا گرما دانست. اولین عامل تخریب طبیعت ایران، منابع آب و به ویژه حوزه دریاچه ارومیه، انسان است. چرای بی‌رویه دام‌ها، احداث پل میان‌گذر و فرآیندهای منجر به افت سطح آب‌های زیرزمینی از جمله دامداری‌های صنعتی برای تولید گوشت قرمز و زراعت محصولات پرمصرفی همچون سیب و چغندرقند از جمله رفتارهای انسانی بوده که وضعیت فعلی دریاچه ارومیه را نتیجه داده است. برای احیای دریاچه ارومیه، راهکارهایی مطرح شده که یکی از آنها طرح بهکاشت است که بر اساس آن طی یک دوره پنج‌ساله، محصولات پرمصرفی مثل «سیب» جای «انگور» را نگیرد و «چغندرقند» جایگزین «گندم» نشود. دولت برنامه دارد به تدریج حقابه کشاورزان و دامداران را بخرد تا بتواند در یک دوره 10، ‌15ساله کاربری اراضی را به وضعیت سابق بازگرداند. با کمک تشکل‌های مردم‌نهاد، کلاس‌های آموزشی در سه استان کردستان، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی در حال شکل گرفتن است تا رفتار جوامع محلی و از جمله زنان و کودکان به گونه‌ای تغییر کند که آسیب کمتری به محیط‌زیست وارد شود.

از کشاورزی تا صنعت
بخش کشاورزی به دلیل عدم ارتقای نرم‌افزاری و فقر فنی و تکنیکی، سهم عمده‌ای در بحران آب دارد. مشکلات کشاورزی باعث شده 30 درصد از محصولات این بخش، که کشاورزان برای تولید آنها مشقت فراوانی را نیز متحمل می‌شوند، به ضایعات تبدیل شود. نیاز آبی این 30 درصد از محصولات کشاورزی، حدود 27 میلیارد مترمکعب است. به عبارت دیگر به دلیل فقر نرم‌افزاری بخش کشاورزی، سالانه 27 میلیارد مترمکعب از منابع ارزشمند آب از دست می‌رود. در عین حال راندمان آبیاری بخش کشاورزی کمتر از 35 درصد است و خود این سبب می‌شود سهم عمده‌ای از آب، عملاً به مصرف تولید نرسد. با وجود این، به دلایل اجتماعی و اقتصادی از جمله مساله معیشت و اشتغال در بخش کشاورزی، اصلاح این بخش نیازمند توجه ویژه و بهره‌گیری از تجربیات جهانی است. ایران، اولین کشوری نیست که با بحران بخش کشاورزی روبه‌رو شده و برای حل این بحران نیز از پتانسیل‌هایی برخوردار است. 200 هزار فارغ‌التحصیل بیکاری رشته کشاورزی در ایران وجود دارد. سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی یک نهاد تخصصی در این زمینه به شمار می‌رود که استفاده درخوری از آن صورت نمی‌گیرد. راه‌حل نهایی مشکلات بخش کشاورزی، حرکت به سمت افزایش دانش کاربران و ذی‌نفعان این بخش است. همزمان با این امر، سرمایه‌گذاری باید افزایش یابد و به جای کشت‌های سنتی و غرقابی، از کشت‌های گلخانه‌ای استفاده شود. جهت‌گیری تولید در بخش کشاورزی باید به سمت محصولات کشاورزی و صنایع تکمیلی باشد و روند نوسازی در بخش کشاورزی در پیش گرفته شود.
در کنار حل بحران آب در بخش کشاورزی، نباید از مصرف آب در صنایع نیز غافل شد. اگرچه برخی آمارها از سهم نسبتاً اندک بخش صنعت از کل مصرف آب کشور حکایت می‌کنند، در مواردی سهم این بخش از مصرف آب بسیار بالا و قابل‌توجه است. در نتیجه این آمارها محل مناقشه قرار دارند و نهادهای متولی باید در این زمینه بررسی بیشتری انجام دهند. به عنوان مثال، در حوزه آبخیز زاینده‌رود اعلام شده که از آورد طبیعی سالانه 800 میلیون مترمکعبی این رود، حدود 360 میلیون مترمکعب حقابه بخش صنعت است. کمابیش مشابه همین وضعیت را می‌توان در نواحی که صنایع آب‌بَر همچون فولاد، لاستیک‌سازی، سفال‌پزی و کاشی‌سازی مستقر هستند، مشاهده کرد. در نتیجه نمی‌توان سهم صنایع پرمصرف را نادیده گرفت. شاهد دیگر آنکه هر جا چنین صنایعی مستقر بوده‌اند، با پدیده‌هایی مثل نشست زمین و افت سطح آب زیرزمینی روبه‌رو هستیم. با وجود این، به نظر می‌رسد توجه کافی به مصرف آب در این بخش صورت نمی‌گیرد و تنها در اردکان، 23 مجوز استقرار صنایع فولاد داده شده است. به دلیل نبود آب کافی، طرح‌های انتقال آب عمان و شیرین‌سازی آن نیز مطرح شده است که خودِ آن شاهدی از نیاز بالای صنایع به آب است.

سناریوی ریاضت ملی
مواجهه مناسب با مساله بحران آب، بدون مشارکت همگانی ممکن نیست. پذیرش لزوم حضور مردم در این فرآیند، مستلزم این است که دولت نه در مقام گفتار و شعار، که در عملکردها نشان دهد با بحران مواجه هستیم. به عنوان مثال، وقتی دولت از مردم دعوت می‌کند تا صرفه‌جویی در مصرف آب را در پیش گیرند، خود باید پیشگام صرفه‌جویی باشد. با وجود این، به عنوان مثال در بحث نظارت بر پایان کار ساختمان‌ها، هنوز بدون نصب کنتور جداگانه آب برای هر یک از واحدها، مجوز پایان کار داده می‌شود. مصرف اشتراکی آب در آپارتمان‌ها، یکی از علل افزایش بی‌رویه مصرف آب است. مشابه همین مصرف بی‌رویه در محیط‌های عمومی، پادگان‌ها و ادارات نیز به کرات رویت می‌شود که دولت هیچ تمهیدی برای کنترل آن در نظر نگرفته است. شهرداری‌ها با گسترش چمن‌کاری و کاشت گونه‌های گیاهی پرمصرف، در عمل به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی اصلاً بحران آبی وجود ندارد و در نتیجه باور عمومی برای صرفه‌جویی در مصرف آب ایجاد نمی‌شود. دولت اعلام می‌کند که یک‌سوم آب شرب مصرفی، به دلیل مستعمل بودن لوله‌های آب عملاً به دست مصرف‌کننده واقعی نمی‌رسد. سوال این است که چرا دولت برای مرمت این سیستم‌های فرسوده، به اندازه کافی هزینه نمی‌کند و اجازه می‌دهد بعضی از نهادها بدون کنتور از آب استفاده کنند؟ سوال کلیدی دیگر این است که چرا هزینه واقعی آب از مشترکان پرمصرف اخذ نمی‌شود؟ افرادی که بیش از میزان نُرم آب مصرف می‌کنند، باید با یک جریمه مالی مواجه شوند تا به صرافت استفاده بهینه بیفتند. البته این کل داستان نیست؛ بلکه وقتی مردم می‌بینند بخش‌های بزرگی مثل کشاورزی و صنعت بسیاری از استانداردهای مصرف آب را رعایت نمی‌کنند، می‌پرسند چرا تمام راه‌حل‌ها به شش درصد آب مصرفی خانوارها ختم می‌شود.
بحث مهم دیگر، لزوم شکل‌گیری سرمایه اجتماعی در حوزه تشکل‌های مرتبط با محیط‌زیست و آب است. دولت باید اجازه بدهد چنین سرمایه اجتماعی شکل بگیرد. از آنجا که مردم به این تشکل‌ها اعتماد دارند، می‌توانند بهتر به راه‌حل‌ها و توصیه‌ها عمل کنند. دولت باید اجازه بدهد نخبگان آزادانه از مشکلات و معضلات محیط‌زیست و آب بگویند و مورد رجوع مردم قرار گیرند تا در نهایت تغییری اساسی روی دهد. مردم باید دست به ریاضت ملی بزنند و این ریاضت زمانی اتفاق می‌افتد که نخبگان اثرگذار، این ریاضت ملی را رهبری کنند. متاسفانه رویه جاری در کشور باعث شده طبقه اثرگذار و مورد رجوع مردم شکل نگیرد و در نهایت نتوانیم از مشارکت واقعی مردم در مقابله با بحران آب بهره ببریم. نمونه بارز بهره‌گیری از سرمایه اجتماعی در مقابله با بحران آب را می‌توان در شکل‌گیری پویش‌های صرفه‌جویی طی سال‌های اخیر دید. اگرچه برخی معتقدند از آنجا که سهم مصرف آب خانگی از کل مصرف آب اندک است، شاید چنین پویش‌هایی نتوانند تاثیر قابل‌توجهی برجای بگذارند، واقعیت این است که پویش‌ها کارکردهای اساسی دیگری دارند. شکل‌گیری پویش‌ها باعث ظرفیت‌سازی اطلاعاتی در حوزه محیط‌زیست می‌شود و حساسیت مردم را در قبال این حوزه افزایش می‌دهد. مدیران و سیاستگذاران نیز در نهایت بخشی از همین مردم هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از پویش‌ها تاثیر می‌پذیرند. در عین حال پویش‌ها بی‌نیاز از آسیب‌شناسی نیستند. پویش‌ها باید بر مبنای بهره‌گیری از موازین و آموزه‌های علمی حرکت کنند و از نظرات متخصصان هر حوزه بهره بگیرند. دستورالعمل و شیوه‌نامه پویش‌ها باید متناسب با موازین علمی باشد تا احیاناً دستاویز زیر سوال رفتن اصل حرکت آنها قرار نگیرد.
علاوه بر پویش‌های مردمی، طرح‌های دیگری نیز برای مدیریت مصرف آب مطرح شده است که از جمله آنها می‌توان به «داناب» یا طرح ملی دانش‌آموزی نجات آب اشاره کرد که تجمیع آن با طرح «محیط‌یار» در قالب مدارس جم (مدارس جامع محیط‌زیست) در دستور کار قرار دارد. هدف از چنین طرح‌هایی این است که نسلی پرورش یابد که محیط‌زیست و آب برایش یک ارزش غیرقابل معاوضه باشد. حضور این نسل می‌تواند کشور را از روند آسیب به محیط‌زیست دور کند. طرح «هم‌یار» نیز برای ارائه گزارش‌های به‌روز از تخلفات و تخریب‌های محیط‌زیست توسط مردم در دستور کار قرار دارد.
قانون، رکن دیگری است که در مقوله مواجهه مناسب با بحران آب باید مورد توجه باشد. متاسفانه قانونگذار به قدر کافی به مساله کم‌آبی ایران توجه نداشته است و بعضاً قوانینی وجود دارند که موجب تشدید بحران آب شده‌اند. از جمله در سال 1389 قانونی تصویب شد که بر اساس آن دولت موظف بود به هر فردی که تا سال 1385 چاه حفر کرده بود، مجوز دهد. همان زمان فعالان محیط‌زیست این انتقاد را مطرح کردند که چنین قانونی می‌تواند مشوق حفر چاه‌های غیرمجاز باشد؛ چراکه صاحب چاه می‌تواند امیدوار باشد روزی کار او نیز مورد تایید دولت قرار گیرد. همین اتفاق افتاد و طی سال‌های 1394-1389 حدود 200 هزار حلقه چاه غیرمجاز حفر شد. یکی از دلایل این اتفاق، وجود قوانینی از این دست است. ریشه قوانین مذکور را نیز شاید بتوان در مطالبات مردم از نمایندگان محلی و تلاش این نمایندگان برای حفظ پایگاه رای خود در حوزه‌های انتخابیه طی دوره‌های آتی انتخابات دانست. هنوز قوانین بازدارنده‌ای که منجر به توقف جدی و مجازات متخلفان در مصرف آب شود، به تصویب نرسیده است. همین مساله سبب شده است کماکان تاراج‌گران آب دست بالا را داشته باشند. مسببان آلودگی آب و مصرف‌کنندگان بی‌رویه، باید جریمه اقدامات خود را بپردازند.

معمای پرآبی
اگرچه بحران آب در ایران می‌تواند تلنگری برای توجهی ویژه به مدیریت آب باشد، آمارها نشان می‌دهند بسیاری از کشورهایی که به این موضوع حساسیت نشان می‌دهند، اتفاقاً از سرانه آب بالایی برخوردارند. بیشترین سرانه آب دنیا مربوط به کشورهایی مثل اتریش، نروژ، سوئد، دانمارک و کانادا است. در عین حال بیشترین میزان صرفه‌جویی و مدیریت مصرف سرانه آب را نیز در همین کشورها شاهد هستیم. مهم‌ترین قوانین بازدارنده و جریمه‌های سنگین مربوط به کشورهای مذکور است؛ کشورهایی که پیش‌بینی می‌شود حتی طی دوره‌های 300-200‌ساله آینده نیز با کمبود آب مواجه نشوند. این نشان‌دهنده وجود یک ارزش اخلاقی است که در برخی جوامع دیگر به رسمیت شناخته نمی‌شود. در نقطه مقابل، مناطق کم‌آبی را داریم که شاید به اندازه کشورهای مذکور به مقوله آب توجه نکنند و در بسیاری موارد سطح توسعه‌یافتگی پایینی نیز دارند و بعضاً از خشونت‌های داخلی و منطقه‌ای نیز رنج می‌برند. کم‌آبی، می‌تواند ریشه بسیاری از خشونت‌ها باشد؛ چنان که به عنوان مثال خاورمیانه درگیر شدیدترین بحران آبی است و بسیاری از گروه‌های تروریستی در آن جولان می‌دهند. گروه‌هایی مثل بوکوحرام، داعش، القاعده و طالبان در همین منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفته‌اند که ردپای آنها را در سوریه، عراق، افغانستان و پاکستان می‌توان به وضوح مشاهده کرد. این شاید همان «جنگ آب» باشد. اگر کمبود آب از حد معینی فراتر رود، قطعاً مهاجرت، درگیری و جنگ و خونریزی را نتیجه خواهد داد. این هشداری است برای همه که اگر چیدمان توسعه را به سرعت و شدت تغییر ندهیم، زیرساخت‌های استحصال انرژی‌های نو را فراهم نکنیم و به سمت توریسم پایدار در حوزه تاریخ، فرهنگ و طبیعت نرویم، ممکن است با عواقب اجتماعی و امنیتی خاصی مواجه شویم. 

این یادداشت در شماره 140 هفته نامه تجارت فردا - 10 مرداد - منتشر شده است.

در ستایش نهم مرداد 1305 ؛ روز اسکندر فیروز!

    تقدیم به مردی که همواره در ذهن دوستداران طبیعت ایران جاری است ...

    89 سال از آن روز می‌گذرد؛ روزی که شهر خاطره‌انگیز شیراز، صاحب فرزندی شد که خود نگین فیروزگون خاطرات محیط زیست ایران است.
    از اسکندر فیروز می‌گویم، مردی که بی‌نیاز از القاب و شجره‌ی خانوادگی و طبقه‌ی اجتماعی و مناصب حکومتی است. انسان شریفی که یکان یکان از روزهای زندگیش به عشق زندگی، ایران و طبیعت گذشت.
    

اسکندر فیروز - یکم مرداد 1394 - کلاک کرج

    و البته ایرانش به توان دو بود! زیرا او نه فقط عاشق خاک پاک ایران بود که مادر فرزندانش هم ایران بود؛ زنی خردمند، صبور و عاشق که آرزوی هر مردی است تا به واسطه‌ی برخورداری از چنین همسری در کنارش، بتواند ردپای ژرف‌تری از خود در دنیای آدم‌زمینی‌ها باقی گذارد ...
    امروز، روز تولد اوست؛ بنیانگذار سازمان حفاظت محیط زیست؛ بنیانگذار نخستین و مهم‌ترین کنوانسیون جهانی محیط زیستی در ایران – کنوانسیون 1349 در رامسر - و الهام‌بخش اندیشه‌ی توسعه‌ پایدار در کنفرانس 1972 سران جهان در استکهلم سوئد. نویسنده‌ی 9 کتاب وزین در حوزه محیط زیست ایران و جهان. مردی که دو دانشمند بنام دنیا، یعنی پروفسور فرد هرینگتون و دکتر درک اسکات با افتخار از او خواستند تا مقدمه‌ای بر کتاب‌های‌شان بنویسد.

با ایران علاء؛ همسرش

    فیروز، 48 سال پیش تفنگ شکاری‌اش را برای همیشه با دوربین عکاسی مبادله کرد و پنج سال پس از آن تاریخ، در مقام قائم‌مقام دبیرکل اجلاس استکهلم، بسیار کوشید تا پنج ژوئن، به عنوان روز جهانی محیط زیست نامگذاری شود.
    اصلاً کسی چه می‌داند! شاید عشق بی حد و حصرش به طبیعت و به ویژه به حافظان طبیعت، محیط‌بانان شجاع و سلحشور وطن، سبب شده تا روز جهانی محیط بان هم بر روز میلادش نشسته و 31 جولای را نه فقط در ایران که در جهان هم گرامی دارند. آیا نباید خاطره‌ی این روز را همه‌ی 78 میلیون ایرانی بتوانند در تقویم‌های فارسی رهگیری کنند؟ آیا این آرزو، درخواست بزرگی است؟

فیروز؛ امید جوانان دوستدار محیط زیست در ایران ...

    با این وجود، بزرگی اسکندر فیروز برای اینها نیست! اسکندر بزرگ است، چون در بزنگاهی که می‌توانست جامه‌ی عافیت برتن کرده و مثل خیلی‌ها که به این مملکت پشت کرده و رفتند، برود ... اما او نرفت، باقی ماند و هزینه‌اش را هم با شجاعت پرداخت کرد تا نامش در کنار بزرگان وطن تا همیشه تاریخ جاودان بماند و همچنان جوانان فراوانی با عشق به او و دانش ارزشمندش، بکوشند تا امانت فیروز را – طبیعت ایران را - به آیندگان برسانند و تا آنجا که نفس و درایت دارند، از زخم‌هایش بکاهند و بر توان تاب‌آوری‌ این آب و خاک مقدس بیافزایند.

دوستش دارم این مرد بزرگ و دوست داشتنی را ...

می‌ماند یک درود ...

    درودی هزار ساله از یک ایرانی آزاده به فرزند برومندش؛ وقار جامعه‌ی امروز ایران
    درودی از فردوسی به فیروز ...

ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

چرا جایگاه محیط زیست آنی نیست که باید باشد؟

خوشا به حال درختی که سبز می‌شکند
که مرگ برگ، نیارزد به درد زرد شدن

دشمن فرضی را رها کرده و به مقابل آینه برویم!   

    در نظام برنامه‌ریزی کشور، همچنان محیط زیست چرخ پنجم هم نیست! چرا؟
   سخنان تاریخی قدرتمندترین مقام در جمهوری اسلامی ایران را در هفدهم اسفند 1393 بیاد آورید. چنین دفاع جانانه‌ای از محیط زیست در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی هرگز از سوی هیچ مقام ارشد حکومتی سابقه نداشته است. حتی به جرأت می‌گویم: در سال‌های پیش از بهمن 1357 نیز، نظیر چنین سخنانی را هیچ رهبری در ایران تاکنون برزبان نرانده بود. با این وجود، هنگامی که هفته گذشته، سیاست‌های کلی برنامه ششم توسط معظم‌اله اعلام و ابلاغ شد، هیچ ردی از محیط زیست، جنگل و خاک در بین هشت فصل و هشتاد بند موجود نبود! چرا؟
    هرچند این موضوع می‌تواند در جای خود مورد بررسی و تحلیل فنی‌تر قرار گیرد (و نگارنده هم در دو یادداشت کوتاه دیگر به این موضوع پرداخته است)؛ امّا رخداد شگفت‌آور آن بود که هیچ توضیحی از سوی سازمان‌های متولّی محیط زیست و منابع طبیعی در این خصوص تا این لحظه ارایه نشده است! چرا؟
    شگفت‌آورتر آنکه هیچ یک از تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی یا هیچیک از نهادهای علمی/پژوهشی حوزه محیط زیست و منابع طبیعی، جز سکوت، واکنش دیگری نشان ندادند! چرا؟
    به موردی دیگر اشاره می‌کنم:
    یکی از نخستین مصوبه‌های اولین نشست شورای عالی محیط زیست در سال 1392، تصویب شکل‌گیری دفتر محیط زیست و توسعه پایدار زیر نظر عالی‌ترین مقام در سازمان یا هر یک از وزارتخانه‌های کشور بود؛ مصوبه‌ای که به رغم تأیید رییس جمهور، عملاً تا این لحظه یا اجرایی نشده و یا در معدود مواردی که اجرا شده - مثل وزارت امور خارجه – با تغییر نام دفتری دیگر شکل گرفته و یا مانند وزارت ورزش و جوانان با مانعی به نام سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور مواجه شده است. شگفتا که سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دولتی اجازه‌ی تأسیس چنین دفاتری را نمی‌دهد که رییس آن دولت در سخنرانی 17 خرداد 1394، دولت متبوعش را یک دولت محیط زیستی خواند! و باز شگفت‌آورتر آنکه تا این لحظه هیچ اعتراضی از سوی فعالین و متخصصان حوزه محیط زیست به این بی‌تفاوتی محض نسبت به عدم اجرای مصوبه‌ی شورای عالی محیط زیست صورت نگرفته است! چرا؟
    نگارنده اگر بخواهد به این سیاهه بیافزاید، شوربختانه باید اعتراف کند که تمام شدنی نیست! فقط کافی است اشاره کنم که در طول دو سال اخیر، برخی از وزرا، نمایندگان مجلس یا استاندارهایی که خود را محیط زیستی معرفی کرده‌اند، عملاً در برابر ملاحظات اقتصادی یا اجتماعی حوزه متبوع خویش، موازین محیط زیستی را بی هیچ احساس گناهی ذبح کرده‌اند.
    این‌ها را نوشتم تا در پیشگاه تاریخ ثبت بماند که اگر روزی، مورخی با کنار هم گذاشتن سخنان حماسی اغلب مدیران ارشد کشور و نیز پویش‌ها و خطابه‌های شورانگیز فعالین و متخصصان محیط زیستی در دفاع از طبیعت وطن، با این پرسش حیرت‌انگیز روبرو شد که «پس چرا روند قهقرایی توان تاب‌آوری اغلب بوم‌سازگان (اکوسیستم) های حیاتی ایران، اینگونه به صفر نزدیک شد و شمار بزرگی از سکونتگاه‌های متروکه بر سرزمین ایران باقی ماند؟»، بیش از حد به سی پی یوی رایانه‌اش فشار نیاورد که چرا تحلیل ناسازه‌وار ارایه می‌دهد!! 
    زیرا آنچه بر سر محیط زیست وطن می‌آید، فرجام تفکری است که می‌پندارد: مرگ برگ، می‌ارزد به درد زرد شدن!
    همین و تمام.

هفت گامی که دولت باید بردارد تا مردم باور کنند: آب کم است!

    چند سالی است که از تریبون‌های گوناگون مدام می‌شنویم و می‌خوانیم که کفگیر اندوخته‌های ابی استراتژیک کشور به ته دیگ خورده و شمارش معکوس برای جابه جایی‌های بزرگ مهاجرتی آغاز شده است. تقریباً همه به این پویش یا کارزار بزرگ پیوسته و از رهبری نظام تا رییس جمهور و دیگر رؤسای قوا گرفته تا نخبگان و طبقه‌ی الیت کشور از مردم می‌خواهند تا در مصرف آب صرفه‌جویی کرده و قدر این کالای گرانسنگ را بیش از پیش بدانند.
با این وجود، هرگز آنگونه که سزاوار است، آن همراهی و حمایتی را که باید در قدردانستن بیشتر آب بدانیم و ببینیم، در اغلب موارد؛ نه می‌دانیم و نه می‌بینیم! چرا؟
   یادداشت پیش رو در پاسخ به این پرسش شکل گرفته و می‌کوشد تا نشان دهد: شرط شکوفایی سرمایه اجتماعی در حوزه‌ی مسئولیت‌های شهروندی برای پاسداری شایسته‌تر از اندوخته‌های آبی کشور، آن است که دولت در مرحله‌ی نخست، هفت گام مهم را بردارد؛ چه، بر اساس یک ضرب‌المثل مشهور: اگر کارهای کوچک را به خوبی انجام دهید، کارهای بزرگ خود به خود به جایی که باید برسند، می‌رسند.

هفت گام تا رستگاری آب ...

 

 

ادامه نوشته

بیابان‌زایی آرامش را از سرزمین می‌رباید!

 

    بیش از دو دهه‌ی پیش نتایج پژوهش‌هایی در آفریقا و توسط دانشمندانی وابسته به برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد -UNEP –منتشر شد که تأیید می‌کرد: هم بیابان‌زایی می‌تواند ابعاد خشکسالی را تشدید کند و هم خشکسالی می‌تواند بر شتاب بیابان‌زایی بیافزاید. یعنی اگر در جایی بیابان‌زایی اتفاق بیفتد و انسان به خاطر عملکردها و فشارهای بیش از حدی که روی زمین می‌گذارد، سبب گسترش فرآیند تخریب زمین شود، برتعداد و شدت دوره‌های خشکسالی نیز ممکن است افزوده شود؛ رخدادی که خود بر ابعاد کمی و کیفی بیابان‌زایی می‌افزاید و باید بپذیریم که این تأثیر متقابل نامیمون، به طرز بی‌رحمانه‌ای زندگی انسان‌ها را تهدید می‌کند.

بیابان زایی و خنجری از پشت!

    ماجرای پیش گفته، حالا به طرز بی‌سابقه‌ای دارد نشان‌زدهای خود را در ایران نشان می‌دهد. تشدید بیابان‌زایی و خشکسالی ممتد، به دلیل توسعه سدسازی و طرح‌های اشتباه انتقال آب بین حوضه‌ای، استقرار مدیریت‌نشده صنایع، تأکید بر کشاورزی غیراصولی و پر‌مصرف و… روند بیابانی ‌شدن ایران را سرعت بخشیده است.
واقعیت این است که حالا دیگر بیابان‌زایی فقط پیشروی ماسه‌ها و خشکی کاریز‌ها نیست، بلکه افت حاصلخیزی خاک و افزایش مهاجرت و همین‌طور افزایش شاخص بزهکاری و روند فزاینده افسردگی و ناامنی از تبعات جدید بیابان‌زایی است. ظهور جنبش‌های تروریستی مانند داعش در عراق و سوریه، بوکوحرام، انصار بیت‌المقدس در صحرای سینا، جیش‌الاسلام در لیبی و… به درستی می‌تواند گسترش بیابان‌زایی در جهان را هولناک‌تر کند. مردمی که با هجوم بیابان چیزی برای از دست دادن نداشته باشند، از جریانات این‌چنینی متأثر می‌شوند و به خود بمب می‌بندند و جهان را به طرز غم‌انگیزی خون‌آلود‌تر می‌کنند.
در ایران وضعیت به شکل دیگری در حال گسترش است. منابع آب زیر‌زمینی ما دارد تمام می‌شود. آلودگی هوا تشدید و زیگونگی در ایران دچار تخریب بی‌سابقه‌ای شده است. همین تشدید فشارهای انسانی و خشکسالی در کنار تغییر اقلیم، در کشور نمود بیشتری پیدا کرده است. به جای اینکه در ۱۰۰ سال ۷۶ صدم درجه سلسیوس افزایش دما داشته باشیم، این رقم را دست کم تا دو برابر برای ایران پیش‌بینی کرده‌اند. حوضه‌ی آبخیز دریاچه ارومیه به طرز آشکاری با افزایش دما مواجه شده است و افزایش دما سبب شده تا میزان تبخیر هم بیشتر شود و ریزش‌های آسمانی مثل قبل کارکرد خود را نداشته و اغلب به صورت باران و نه برف ببارد.
    ایران البته متاثر از جهان گرمایی است. تغییر اقلیم در ایران در کنار خشکسالی مدیریتی، دارد روند ناکارایی سرزمینی را تشدید می‌کند. نمود این وضعیت را می‌توان در نابودی ۱۸ میلیون اصله بلوط در غرب کشور دید که آرام‌آرام خشکیدند. فشار بیش از حد حضور دام، کشت زیراشکوب جنگل، گلا ‌زنی، آتش‌سوزی، ورود ریزگردها و… از جمله مواردی است که در مناطق غرب و جنوب غرب کشور، به نوعی فقدان مدیریت بوم‌سازگانی را نشان می‌دهد. در همین شرایط، تاثیرات تغییر اقلیم را می‌توان در خشکی سرشاخه اصلی سفید‌رود در شمال یا سیوند در جنوب کشور دید. خشکی رود پر‌آب سفید‌رود در اردیبهشت‌ماه نشان می‌دهد چگونه ایران نیز در فرآیند جهان‌گرمایی و تغییر اقلیمی گرفتار شده است. با این حال باید به ساخت ۷۲ سد روی حوضه آبخیز ارومیه نیز اشاره کرد. آمار رسمی نشان می‌دهد ساخت این سدها، نظام آب‌شناختی حوضه را بر هم زده است. بنابراین همین خشکی فزاینده دارد تخریب سرزمین ایران را تشدید می‌کند. شوربختانه اگر همین حالا هم ۷۲ سد آبخیز ارومیه را برداریم، نمی‌توانیم امیدوار باشیم که شرایط به حالت قبل برگردد. چرا که وضعیت ارومیه مثل کارخانه‌ای است که به خاطر رعایت نکردن اصول ایمنی انگشتان کارگرانش زیر دستگاه‌ها قطع شده و حالا مدیر با تجهیز کارخانه، می‌خواهد زیان ایجاد‌شده را جبران کند، غافل از اینکه هرگز انگشتان کارگران به حالت اول باز نمی‌گردد و کارخانه مجبور است با کارگران بی‌انگشت کار کند. خشک شدن هامون، گاوخونی، زاینده‌رود، پریشان، بختگان، طشک و… همه انگشتان قطع‌شده طبیعت ایران هستند.
چند روز پیش در جوار تالاب‌های سه‌گانه آلاگل، آجی‌گل و آلماگل در پایاب رودخانه اترک بودم. طبق برنامه‌ریزی‌های انجام‌شده قرار بوده پنج سد در این منطقه ساخته شود و با وضعیتی که وجود دارد، این تالاب‌ها در معرض خشکیدگی شدید قرار دارند و ۶۰ تا ۷۰ درصد کیفیت این رودخانه از دست رفته که با آغاز سد‌سازی باید برای همیشه آنها را خشکیده فرض کرد، چرا که مسیر این تالاب‌ها به سمت تالاب گمیشان پیش می‌رود، ولی حالا این تالاب هم یک کیلومتر عقب نشسته است.
وقتی چنین هجمه سنگینی به منابع آبی کشور صورت می‌گیرد، ظرفیت گرمایی در مناطق کاهش پیدا می‌کند و تفاوت دمایی شب و روز افزایش پیدا می‌کند. این وضعیت نشانه بیابانی شدن کشور است. این تفاوت دما باعث می‌شود، کمتر موجود زنده‌ای در بیابان دوام بیاورد و آرام‌آرام مردم مجبور می‌شوند از مناطق زیستی خود مهاجرت کنند و این بیابان‌زایی تشدید می‌شود. باید پذیرفت که خطر بیابانی شدن در قلمرو سرزمینی بین ۳۰ تا ۴۰ درجه عرض شمالی، همیشه وجود داشته است. کشورهای ایران، عراق، سوریه، اردن، فلسطین اشغالی، پاکستان و بخش‌هایی از هند و چین همه در معرض این ماجرا هستند و اگر نابخردی مدیریتی باعث تشدید تخریب‌های محیط زیست شود، دیگر خسارت زیستی در این سرزمین‌ها غیر‌قابل جبران است.
خلاصه اینکه دو دلیل اصلی برای شیوع بحران «تشدید روند کاهنده کارایی سرزمین» یا همان بیابان‌زایی در ایران وجود دارد. یکی اینکه چیدمان توسعه در کشور متناسب با توانمندی‌های بوم‌شناختی سرزمین نیست و دیگر اینکه کشور ما در عرض ۳۰ تا ۴۰ درجه نیمکره شمالی قرار گرفته است و اینجا جایی است که به آن کمربند خشک جهان گفته می‌شود و نباید انتظار درآمد اقتصادی بالایی از منابع آب و خاک داشت. این کشورها نباید به منابع آب و خاکشان بیش از حد وابسته باشند، بلکه باید هر طور شده به سمت کاهش وابستگی معیشتی به این منابع حرکت کنند.
واقعیت این است که خطر بیابانی شدن ایران بسیار زیاد است. نزدیک به یک‌سوم سکونتگاه‌های روستایی در کشور خالی از سکنه شده است. اتفاقی که در ۱۹۶۰ در منطقه ساحل (صحرای آفریقا) افتاد. در ایران خیلی بی‌سر و صدا روستاها در حال خالی شدن و شهرها در حال فربه‌تر شدن هستند. شهرهایی مثل میبد و اردکان یزد در کمتر از یکی دو دهه، جمعیت‌شان چندین برابر افزایش یافته و مثلاً جمعیت اردکان از ۲۰ هزار به ۸۰ هزار نفر رسیده است. به نحوی که حالا در اردکان و میبد کمبود کارگر وجود دارد. معضل حاشیه‌نشینی، فساد و بزهکاری و… در یکی از سالم‌ترین بافت‌های جغرافیایی ایران در حال گسترش است و متاسفانه شبکه غرور‌آفرین کاریزها در این منطقه در حال فروپاشی است و یزد با بحرانی تاریخی و بی‌سابقه مواجه شده است.
راست آن است که ترویج توسعه ناپایدار، به ویژه در بخش کشاورزی، سبب شده ۸۵ درصد از اندوخته آبی خود را از دست بدهیم و نرخ بیابان‌زایی به یک درصد مصرف کشور در سال برسد و ما به عنوان کشوری با بالاترین نرخ فرسایش خاک در جهان مطرح شویم. نرخ فرسایش خاک در ایران سه برابر متوسط آسیاست و همه این مسایل سبب شده تا بر اساس آمارهای منتشر‌شده از سوی معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، تنوع زیستی ما در بدترین شرایط خود قرار گیرد و تقریباً ۹۰ درصد از ذخیره جانوری مؤثر را در طول نیم‌قرن از دست داده‌ایم و این وضعیت خطرناکی است.
بدترین شرایط بیابان‌زایی در کشور ما را استان فارس با بیلان سطح آبخوان منفی ۲٫۴ میلیارد متر مکعب دارد؛ زیرا این استان در مقایسه با استان یزد که منطقه‌ای بیابانی محسوب می‌شود و تراز منفی آن ۳۰۰ میلیون مترمکعب است وضعیت وخیمی داشته و این آمار نشان می‌دهد روند یا شتاب بیابان‌زایی در فارس، چند برابر یزد است و همین دلیلی است تا بفهمیم چرا همه تالاب‌ها و دریاچه‌های این استان از دست رفته است. بعد از فارس نیز استان‌های آذربایجان غربی و شرقی به علت از دست دادن دریاچه ارومیه و استان‌های اصفهان، تهران، خوزستان و در نهایت خراسان رضوی وضعیت بحرانی دارند. البته استان‌های کرمان و یزد هم همیشه جزو مناطق بیابانی و شکننده بوده‌اند.
باید در چیدمان توسعه تغییر ایجاد شود و این تغییر در گام نخست محتاج تغییر در شیوه‌ی نگریستن ما به مفهوم توسعه است.
گفتگویم در این باره را با عنوان: «ظهور تروریسم در توفان گرد و غبار» در شماره ۱۳۴ هفته‌نامه تجارت فردا – ۲۳ خرداد ۱۳۹۴- می‌توانید مطالعه فرمایید.

درج نظر

گام مثبت دولت يازدهم كه با تأخير برداشته شد!


سرمقاله امروز شرق


    تهران به كلافي سردرگرم و درهم تنيده از مشكلات، چالش‌ها و بحران‌هاي محيط زيستي، اجتماعي، فرهنگي، بهداشتي و ... بدل شده است. اين در حالي است كه ميزان سرمايه‌گذاري، انباشت نيروي انساني متخصص و توجه ملّي به بزرگترين كلان‌شهر كشور، هرگز قابل مقايسه با هيچ سكونتگاه كوچك و بزرگ ديگري در ايران نبوده است. بروز پديده‌ي بسيار خطرناك نشست زمين به ميزان 36 سانتي‌متر در سال در جنوب پايتخت، رشد فزاينده‌ي شاخص‌هاي آلاينده‌ي هوا، قتل سالانه‌ي 200 ميليارد دقيقه از عمر شهروندان تهراني به وسيله‌ي قاتلي به نام ترافيك؛ افت كيفيت آب شرب و كابوس جيره‌بندي آن، تنها بخشي از مشكلات فزاينده‌ي اين «غول‌شهر» ايراني است كه از منظر بدهكاري بوم‌شناختي (اكولوژيكي)، ورشكسته‌ترين سكونتگاه كشور هم محسوب مي‌شود ...

ادامه نوشته

فرصتی درخور برای ارتباط بهتر سمن‌های محیط زیستی ایران با هم

    فقط 99 روز مانده به یک رخداد خوش برای کنشگران محیط زیست در ایران

    همواره یکی از آرزوهایم این بوده که تمامی کنشگران محیط زیست و منابع طبیعی در ایران برخوردار از یک درگاه مجازی اختصاصی باشند. اینک به نظر می‌رسد که فقط 99 روز مانده تا تحقق این آرزو ...

ادامه نوشته

دیپلماسی محیط زیستی؛ راه نجات هامون و سیستان

    حال هامون خوب نیست؛ درست مثل حال بختگان که انگار بخت از او قهر کرده یا حال پریشان که مانند دیگر زیستمندان ساکن در اطرافش، به شدت پریشان حال شده و یا ارومیه که امیدش شاید به آخرین برف سفید در زمستان 92 باشد ... با این تفاوت که احتمال درک برف توسط هامون، به مراتب کمتر از ارومیه است؛ با این وجود، امکان احیای دوباره‌ی این پهن‌پیکرترین آبگیر خاوری وطن، بسیار بیشتر از ارومیه است! چرا؟

    برایتان می‌گویم ...

ادامه نوشته

آرش نورآقایی:  آیا کسی هست که من ممکن است مزاحمش بشوم؟!

     آخرین عبارت‌های آرش‌نورآقایی در آخرین یادداشتش که ساعتی پیش بر روی تارنمایش منتشر کرد، دلم را لرزاند و امیدوارم دل آقای محمد علی اینانلو را هم لرزانده باشد و ایشان آنقدر شهامت و صداقت داشته باشند که بلافاصله طی یادداشتی، سخنان شگفت‌انگیزشان در برنامه 90 دیشب را پس گرفته و اجازه ندهند تا شهرت و منیت بار دیگر امید و صداقت را این بار در حوزه‌ی محیط زیست شکار کند.

    همین و تمام.

درج نظر

فقط 157 روز انتظار برای تحقق یک ناممکن!

سرانجام یوز ایرانی بر سینه‌ی فوتبالیست‌های وطن نقش بست ...
    دیشب در تالار زیبای هتل المپیک تهران، شبی بیادماندنی برای دوستداران محیط زیست ایران رقم خورد؛ شبی که هرگز هیچ ایرانی طبیعت‌دوستی فراموش نخواهد کرد؛ شبی که یک غیر ممکن، ممکن شد و یوز ایرانی توانست به پیراهن تیم ملی راه یابد ...

    157 روز پیش - یعنی در ششمین روز از شهریور 1392 - زمانی که برای نخستین بار، در همین خبرآن‌لاین از ایده‌ی حضور نماد یوز ایرانی بر روی پیراهن اعضای تیم ملّی فوتبال ایران در جام جهانی 2014 برزیل سخن گفتم و از آرزویی که آرش نورآقایی عزیز طی گفتگویی در تیرماه 1392 با نگارنده در این خصوص مطرح کرده بود، بسیاری با لبخند و تمسخر و ... واکنش نشان داده و حتی با استناد به برخی قوانین فیفا اعلام کردند که چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد. اما ما بار دیگر ثابت کردیم که می‌توان غیرممکن را ممکن کرد! نمی‌توان؟

نماد یوز بر روی پیرهن تیم ملی

    ممنون از آرش نورآقایی و تیم سختکوش و یکدلش که جانانه برای تحقق این آرزو بسیار کوشیدند ...
    ممنون از معصومه ابتکار که با ملاقاتش با سپ بلاتر، گام بلندی در راه تحقق این آرزو برداشت ...
    ممنون از بروبچه‌های انجمن یوزپلنگ ایرانی و میراث پارسیان و دیگر تشکل‌هایی که بیش از توان‌شان تلاش کردند و هرگز ناامید نشدند ...
    ممنون از بروبچه‌های پروژه بین‌المللی یوزپلنگ آسیایی و کمیته طبیعت‌گردی سازمان میراث فرهنگی ...

    ممنون از استاد علیرضا (پیمان) آسانلو و دیگر هنرمندانی که در طراحی نماد یوز سخاوتمندانه هنرنمایی کردند ...
    ممنون از آن گروه از خبرنگاران رسانه‌ها که پوشش خبری سزاوارانه‌ای را در طول این 157 روز رقم زدند ...
    و ممنون از کودکان دانش‌آموزی که مرا و ما را شرمنده کردند ...
به امید موفقیت‌های بیشتر و کامیابی‌های افزون‌تر برای طبیعت ایران و فوتبالیست‌های عزیز هموطنم در آوردگاه برزیل.
    آمین.

    در همین باره از زبان آرش نورآقایی بیشتر بخوانید.

وقتی که نیروی دریایی ارتش از آموزش و پرورش سبقت می‌گیرد!

    دیروز – در آغازین روز از ماه بهمن – شاهد دو رخداد امیدبخش و سبز، یکی در وزارت آموزش و پرورش و دیگری در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی بودم که دریغم می‌آید تا شهد شیرین آن دو را با شما خوانندگان عزیز خبرآن‌لاین به اشتراک ننهم ...

ادامه نوشته

وقتی که خرها به آدم‌ها درس می‌دهند!

    چهارشنبه گذشته - 25 دی 1392 -نویسندگان کتاب‌های درسی مقاطع ابتدایی و متوسطه در وزارت آموزش و پرورش، مهمان سازمان حفاظت محیط زیست بودند تا طی شرکت در یک نشست تخصصی مشترک، بتوان راهکارهای افزایش محتوای محیط زیستی به کتاب‌های درسی را بررسی کرد. در حاشیه‌ی این گردهمایی، یکی از نویسندگان مدعو، خاطره‌ای را شرح داد که سبب شد تا نوشتار پیش رو جان گیرد ...

ادامه نوشته

مدیران فوتبال از دانش‌آموزان دبستان جاوید الگو بگیرند!

    در حالی که هر روز صدایی متفاوت از درون فدراسیون فوتبال به گوش می‌رسد مبنی بر اجرایی شدن یا نشدن حضور نماد یوز ایرانی در جام جهانی، تماشای این نقاشی‌ها یادمان می‌اندازد که انگار کودکان اینجا هم از مدیران دولتی در فدراسیون فوتبال چند گام جلوتر و متحدتر هستند! نیستند؟

ادامه نوشته

بیمه دانا بهانه را از سگ‌های گله می‌گیرد!

    وقتی که بیمه دانا به کمک یوزپلنگ آسیایی می‌آید ...
    و سرانجام، یک نهاد قدرتمند اقتصادی کشور تصمیم گرفت تا گامی عملی برای حفظ آخرین بازمانده‌های گونه‌ی یوزپلنگ آسیایی که فقط در خاک ایران حضور دارند، بردارد. باشد که زین پس صاحبان سگ‌های گله در سمنان و یزد و خراسان شمالی و ... کمتر از توان یوزپلنگ‌گیری ایشان با افتخار یاد کنند ...
ادامه نوشته

یک خبر شگفت‌انگیز! انتشار دومین شماره از فصل نامه دانش‌نامه در ایران

    مگر می‌شود؟

    این نخستین پرسشی بود که امروز با تورق فصلنامه‌ی شگفت‌انگیز و پرمحتوای 192 صفحه‌ای دانش‌نامه ناخودآگاه با خود تکرار کردم! اینکه در جامعه‌ای که درگیر سخت‌ترین بحران‌های اقتصادی است و حتی بسیاری از سازمان‌ها و وزارتخانه‌های ثروتمند هم از خیر انتشار فصلنامه‌ها و ماهنامه‌های خود گذشته‌اند، همچنان می‌توان شاهد انتشار مجله‌ای چنین وزین، علمی و جذاب بود که آخرین یافته‌های دانش بشری را در حوزه‌های گوناگون از فیزیک و کیهان‌شناسی و آی تی گرفته تا تکامل و اکولوژی و محیط زیست بر روی دکه‌های روزنامه‌فروشی شهر ارایه کند ...

ادامه نوشته

در آستانه‌ی یک ملاقات بی‌سابقه با حسن روحانی!

    مرد شماره‌ی یک کابینه‌ی یازدهم می‌خواهد به زودی ملاقاتی رودررو با نمایندگانی از تمامی سمن‌های موجود در کشور داشته باشد تا از نزدیک در جریان درخواست‌ها و مطالبات ایشان قرار گیرد. در بخش نهادهای مدنی فعال در حوزه‌ی محیط زیست وظیفه‌ی جمع‌آوری نظرات بر عهده‌ی دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست قرار گرفته است. لطفاً همراهی فرمایید ...

ادامه نوشته

آخرین عکس از دهمین پلنگی که در سال 1392 جان خواهد داد!

    دهمین پلنگ ایرانی، دهمین هموطن ما در طول ده ماه گذشته امروز شاید آخرین روز زندگیش را تجربه کند؛ پلنگی که ظاهراً اینک بهترین خدمت به او برای پایان دادن به درد و رنج‌های فزاینده‌اش در طول چند ماه گذشته، تسریع در مرگ است ...

ادامه نوشته

آیا تصاویر خاکسپاری سید حسام حسینی را دیده‌اید؟

    تصاویر خبرگزاری مهر از مراسم وداع و به خاکسپاری پیکر سید حسام حسینی را که می‌بینی، درمی‌یابی که این مدیر طبیعت‌دوست و بازنشسته ، هرگز از کار و تلاش باز ننشسته و یاد و نامش در دل همشهری‌ها و هموطنانش به نیکی یاد شده و خواهد شد ...

ادامه نوشته

از استانداری که گورخرها را مصیبت می‌خواند تا استانداری که پلنگ‌ها را موهبت می‌داند!

برای تکثیر چنین استاندارهایی در ایران چه باید کرد؟
    در 9 ماه گذشته، 9 پلنگ ایرانی، 9 هموطن خود را از دست داده‌ایم؛ همان پلنگ‌هایی که همسایه‌ی پرقدرت شمالی ما میلیون‌ها روبل برای انتقالشان از ایران و زادآوری‌اش هزینه کرد تا بتواند به عنوان پلنگ قفقاز در المپیک زمستانی 2014 از آن به عنوان نماد بازی‌ها رونمایی کند! ما برای حفاظت از این بزرگترین گربه‌سان خود چه کرده‌ایم؟ به نظر می‌رسد قاسم سلیمانی دشتکی می‌خواهد نخستین چراغ را روشن کند ...

    دیروز - نهم دی ماه 1392 - استاندار چهارمحال و بختیاری خود را به ساختمان پردیسان در تهران رساند تا شخصاً آمادگی دستگاه تحت امر خود را برای حفاظت از بزرگترین گربه‌سان کشور - پلنگ ایرانی - اعلام کند؛ اقدام تحسین‌برانگیزی که نشان از فهم بوم‌شناختی (اکولوژیکی) درخور مرد شماره‌ی یک استان چهارمحال و بختیاری دارد. کافی است نگاه طبیعت‌گرانه‌ی وی را با همتای پیشینش در همان استان مقایسه کنیم که چگونه برای مدیران منابع طبیعی منطقه ضرب‌الاجل 20 روزه صادر می‌کرد و ایشان را مورد تهدید علنی قرار می‌داد!

از گورخرهای مصیبت تا پلنگ های موهبت چقدر راه است؟

    به راستی چه اتفاقی در این مملکت در کمتر از یکسال گذشته به وقوع پیوسته؟ چگونه از استانداری که وجود گورخرها در منطقه حفاظت شده بهرام گور را مصیبت برمی‌شمرد، اینک به استاندارهایی رسیده‌ایم که در سمنان می‌گویند: به جای وارد کردن ضربه به درختان به پای من ضربه بزنید و در بام ایران، خود را ناجی پلنگ ایرانیمعرفی می‌کنند؟
چگونه است که در بهار مازندران، یک استاندار می‌خواست دیرینه‌ترین باغ گیاه‌شناسی کشور را به بهانه‌ی عبور یک جاده‌ی کمربندی، خراشی ژرف دهد، در حالی که جانشینش در پاییز مازندران و در دولت تدبیر و امید، خود را حامی منابع طبیعی و محیط زیست منطقه می‌داند؟
    آیا این نشانه‌ها کافی نیست تا دریابیم و باور کنیم که هیچ زمان چون امروز، توجه به ملاحظات محیط زیستی در نزد دولتمردان ایرانی در چنین جایگاه والایی قرار نداشته است؟
    آیا یادتان هست که سال 1392 را سال بیداری محیط زیستی در ایران نامیدم؟ آن شور و مطالبه‌گری مردمی، باید هم که چنین دولتمردان وفادار به آموزه‌های محیط زیستی را جانشین اسلافی کند که منابع طبیعی و محیط زیستی را سد راه توسعه می‌پنداشتند؛ موجی که دیر یا زود به صحن بهارستان هم خواهد رسید و به زودی درخواهیم یافت که نمایندگان مردم در مجلس نهم - از منظر وفاداری به آموزه‌های محیط زیستی - به هیچ وجه قابل مقایسه با اغلب جانشینان‌شان در مجلس دهم نخواهند بود! خواهند بود؟

درج نظر

امروز در مسجد سلیمان: نفت، تراکتورسازی، علی کریمی و یوزپلنگ آسیایی!

 رأس ساعت 15 امروز - هشتم دی ماه 1392 - قرار است یک رویداد تاریخی/ ورزشی/محیط زیستی بی‌نظیر در شهرستان مسجد سلیمان رخ دهد؛ رویدادی که هزاران دوستدار فوتبال در آن دیار محروم مدتهاست که چشم انتظار وقوعش هستند و برای تحققش بسیار تلاش کرده‌اند ...

ورزشگاه فوتبال مسجد سلیمان در روز شنبه هفتم دی ماه 1392 به استقبال یوزپلنگ آسیایی در ایران رفته است!

ادامه نوشته