برای محمّد درویش و خوشخیالیهایش!
این یادداشت را برای خودم مینویسم تا
یادم باشد خیالِ خوش داشته باشم، اما خوش خیال نباشم!
ماجرا برمیگردد به آن قتل عام باورنکردنی
در محمّدآباد ریگان و قلع و قمع خودخواهانه و شگفتآور درختان در یکی از
آسیبپذیرترین بومسازگانهای بیابانی کشور. یادتان هست؟
البته اگر یادتان نیست، هم مهم نیست! هست؟
زیرا سرانجام پس از آن همه تلاش و جمعآوری مدارکی انکارناپذیر، اینک خبر میرسد که
دادگاه به نفع قلع و قمعکنندهی درختان کهور ریگان رأی داد! حالا پیمان یوسفی آذر میخواهد
از این رأی خبر داشته باشد یا نه؟
مگر فرقی هم در اصل ماجرا میکند؟ مهم این است که محمّد درویش باید یاد
بگیرد که این همه خوش خیال نباشد! هر چند من که گمان نمیکنم این حرفها به
راحتی در مخش فرو رود! شما چی؟ فکر میکنید فرو رود؟!
مؤخره:
در راستای تکمیل تراژدیهای
خوشخیالانهاش، خوشبختانه امروز خبر رسید که مشکل
چاههای غیر مجاز هم حل شد! نشد؟

به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.