بحران بيابانزايي و وظايف ما - واپسین بخش
بار ديگر در ششمين و واپسين بخش از اين مجموعه نوشتار، بر اين حقيقت پاي ميفشارم كه انتخاب 2006 به نام سال جهاني «بيابان و بيابانزايي» را نبايد رخدادي تصادفي يا فانتزي برشمرد ...
چه، در جهان امروز «بيابانزايي» از چنان شناسههاي آشكار و زنهاردهندهاي برخوردار شده كه به هيچ وجه نميتوان در معادلات جغرافياي سياسي در سطوح منطقهاي و فرامنطقهاي آن را ناديده گرفت؛ واقعيتي كه در زيستبوم رنجور و شكنندهي وطن بيش از هر زمان ديگري قابل لمس به نظر ميرسد. به سخني ديگر، شايد هيچ زمان چون امروز بحران بيابانزايي، سعادت و پايداري زيستبوم ايراني و زيستمندان ارزشمندش را نشانه نرفته باشد.
پرسش اصلي اين است: آيا هنگامهي آن فرا نرسيده تا پيدايش و شتاب چنين شناسههای زنهاردهندهای، شور و تپندگی، انگيزندگی و افروزندگی لازم را در روح و جانِ نهضتهای غيردولتی و نهادهای رسمی مهارکنندهي بيابانزايی بيافريند؟ و آيا جوشش چنين پيامهای کاونده و کوبندهای، نخواهد توانست راه خويش را به ژرفای جانِ مخاطبينِ تصميمساز و تصميمگيرش باز کند؟ همان گونه كه در مقياسي كلانتر چنين كرده و نخبگان قدرت سالار جهان را در توجه به خويش به اجماع رسانده است.
به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.