غار چال نخجير ؛ يكي ديگر از دلايل ناداني ما!
براي نخستينبار بود كه چنين احساسي را تجربه ميكردم؛ اينكه در فضاي بكري گام برداري كه دستكم هفتاد ميليون سال از آفرينشش ميگذشت و در تمام طول اين سالهاي بيانتها – به جز چند سال اخير – هيچ انساني نتوانسته بود به حريمش راه يابد و سكوت اهورايي و خاموشي مطلقش را بشكند؛ اتفاقي كه سرانجام در سال 1368 رخ داد و يك گروه از كوهنوردان محلي توانستند به صورتي كاملاً اتفاقي، يكي از عجايب بزرگ زمينشناسي ايران – و شايد جهان – را كشف كنند. رخسارهاي شگفتانگيز متعلق به دوران سوّم زمينشناسي كه هنوز وسعت آن به درستي بر كسي معلوم نشده و كسي نميداند كه دقيقاً اين فراخناي زيرزميني تا كجا گسترده است و درياچهاش چه وسعت و ژرفايي دارد.
از غار «چال نخجير» سخن ميگويم؛ غاري كه در 10 كيلومتري شمال خاوري دليجان، حدفاصل دو سكونتگاه نراق و جاسب (زادگاه دكتر جاسبي، اوّلين و تنها رييس دانشگاه آزاد اسلامي تاكنون!) قرار گرفته و همين موقعيت استقرار طبيعياش و قرار گرفتن در مرز سامانههاي عرفي چند آبادبوم عمده منطقه، سبب شد تا مدتها ادعاي مالكيت دليجانيها، نراقيها و جاسبيها به بحراني لاينحل بدل شود و عملاً كار آمادهسازي، نورپردازي و ساماندهي نهايي اين اثر طبيعي ملّي را با تأخيرهاي چندساله مواجه كند. حتا بحران تا جايي بود كه در انتخاب نام اين غار نيز، كدورتهاي منطقهاي بين مسئولين و مردم شهرهاي اطراف بوجود آمد و هنوز هم كاملاً از بين نرفته است.
در بخش دوّم از اين غارنوردي كمنظير برايتان خواهم گفت كه قهرمانهاي داستانهاي علميتخيلي ژولورن (۱۹۰۵-۱۸۲۸)، در «بيست هزار فرسنگ زير دريا – 1869 ميلادي» چه تجربهي ناهمتايي را از سر گذراندهاند! و البته شايد به نكتهاي مثبت از اين تأخير مديريتي هم اشاره كرده و دست آخر به رابطهي آن با «نادانيمان» پرداختم!
برای درج دیدگاه خویش در مورد این پست می توانید به سایت مهار بیابان زایی مراجعه فرمایید.