دو عکس و دو نگاه از سید مهدی مصباحی!
عکس نخست آزارم می دهد، نگرانم میکند و پژمردهام میسازد ... اما دوّمی روشنم میدارد، بال و پرم میکشد، امیدم میبخشد ...
عکس نخست آزارم می دهد، نگرانم میکند و پژمردهام میسازد ... اما دوّمی روشنم میدارد، بال و پرم میکشد، امیدم میبخشد ...
شبهای بیپایان نخفتم
پیغام انسان را به انسان بازگفتم ...
شادروان فریدون مشیری
تقریباً یک ماه از آغاز پنجمین سال فعالیت این تارنما میگذرد. به همین بهانه از خوانندگان عزیز و باوفای مهار بیابانزایی خواسته بودم تا برایم از نقاط ضعف و قوت این کودک مجازی 4 ساله بنویسند تا نوجوانی و جوانیاش را به مدد این تجربیات سازنده بتواند با سلامتی و شادابی گذرانده و به مرز پختگی برسد.
به باور محمّد درویش، «مهار بیابانزایی» تنها هنگامی میتواند از حضوری مؤثر در دنیای وبلاگستان فارسی برخوردار باشد که بتواند خود را پیوسته در معرض پایش و ارزیابی مخاطبانش قرار داده و قابلیت صیقلپذیریاش را بالا ببرد.
اینک ضمن سپاس از دوستان عزیزی که دعوتم را زمین نیانداخته و اجابت کردند، به انتشار کامل نظرات ایشان میپردازم که از طریق ایمیل یا کامنت دریافت کردم. البته از ذکر نام آن گروه از خوانندگان عزیزی که صرفاً تبریک گفته بودند، صرفنظر شده است.
برای دیدن و خواندن نظرات کامل دوستان کافی است تا بر روی عنوان مطلبشان کلیک شود.
1- فاطمه ظفرنژاد : تقدیر از مهار بیابانزایی برای مقابله با مافیای سدسازی
2- پیام شهابی : کسی هست که همیشه با نوشتههایش به یادم می آورد، نباید نا امید شد!
3- مجتبی پاکپرور : گفتن از محیط زیست در قالب مهار بیابانزایی چیزی شبیه پرداختن به مهارت نجات غریق است ...
4- مرد خاکی : مهار بیابانزایی مردم را به مباحث محیط زیستی علاقهمند کرده است
5- استاد احمد آل یاسین: انشاالله دیگر محیط زیستنوازان نیز به شما تأسی کنند ...
6- استاد هرمز ممیزی: منتظر رتبه نخست هستم!
7- محسن نصیری: وبلاگت مرا امیدوار میکند که محیط زیست دیگر آن مظلوم بی پناه سابق نیست ...
8- صفورا زواران حسینی: نکتهای که تا به حال نگفتهام!
9- اسد افلاکی : کسی که بزرگترین دغدغهاش حفظ محیط زیست است ... بی هیچ منم کردنی!
10- کتایون ربیعی: اولین چیزی که آموختم نام نامی بیابان بود!
11- شقایق ن. : مهار بیابانزایی ساده مینویسد و با مدرک
12- حسام الدین ناصری: امید به گرفتن جشن پنجاهمین سالگرد تولد مهار بیابانزایی
13- persieneyes : وبلاگی که همیشه میخوانم ...
14- گاهنامه طبیعت ایران: وبلاگی زنده و فعال ...
15- لیلا عباسی : آرزو برای تداوم مهار بیابانزایی
16- شاهین سپنتا : پایگاهی پرخواننده و پربار ...
17- محمّد خسروشاهی : شاید موفقترین وبلاگ زیستمحیطی ایران!
18- فرشید فاریابی: نوزادی که نشان داد بخت بلندی دارد ...
19- مهرگان : کیک تولد 4 سالگی کجاست؟!
20- سمیرا : این تولد، تولدی است برای سرسبزیهای ایرانزمین
21- کمالالدین ناصری: مهار بیابانزایی وبلاگ بسیاری از محیط زیستیهاست ...
22- حميدرضا عباسی-كوير : زبان نوشتاري اين وبلاگ فوقالعاده است
23- دکتر محمّد متينيزاده: آرزو میکنم تارنمایت تعطیل بشه!
24- احمد رحماني: مهار بیابانزایی در نوک پیکان روشنگری!
25- دکتر احسان زندي اصفهان: به اميد جشن چهل سالگي اين تارنما
26- محسن زوارزاده : من زمینه نوشتههایت را زرد زرد میبینم
27- آرياسپ: سه روز است که میخواهم اين چند خط را بنويسم!
28- شاهرخ جباری : هم چون آرزوی پایداری جنگلهای میهن ...
29- بديع : اولین بار که وبلاگتان را خواندم، اشکم درآمد ...
30- فریبا والیات: راهی که میدانم مشقت بسیار داشت ...
31- امیر سررشتهداری: در شمار قویترین و جذابترین نوشتارها ...
32- حسین نوروزی: درویش واقعا چه دارد برای دفاع در نزد قاضی عادل؟
در مجموع، مهمترین نقاط قوت و ضعف مهاربیابانزایی از دید این 3۲ نفر عبارت است از:
الف) نقاط قوت:
- جذابیت و گیرایی نوشتار
- سادگی و صمیمت متن
- تداوم، گستردگی و تنوع مطالب ارایه شده
- زبان صریح در مواجهه با طبیعتستیزان دولتسالار (سدسازی، درختان کهنسال و ...)
- پرهیز از روشنفکرمآبی
- ارایهی سفرنامههای جذاب و تصویری
- پاسخگویی به مخاطب
- استفادههای به جا از تاریخ ادبیات شعر و سخن پارسی
- مثبتاندیشی و انتقال امید به مخاطب
- پشتکار و پیگیری موضوعات ارایه شده تا حصول به نتیجه
- اطلاعرسانی مؤثر در حوزه محیط زیست، بیابان و بیابانزایی
- تبدیل شدن به یک منبع اطلاعاتی مهم در حوزه محیط زیست
- دادن امید و انگیزه به دیگران برای وبلاگنویسی
- تقویت اتحاد و همافزایی بین طرفداران محیط زیست در ایران
- حمایت از فراخوانهای سبز و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی
ب) نقاط ضعف:
- انسجام نوشتهها به دلیل انبوهی آنها گاهی تزلزل یافته است. میخواهم بگویم که «کم گوی و گزیده گوی» نه همیشه اما برخی اوقات توصیه به جایی است؛
- در پاسخ به برخی اظهار نظرهای ناموافق گاه عنان از کف رفته است؛
- گاهی هر چند به ندرت کارکرد وبلاگ با محل توزیع جزوات درسی محیط زیست اشتباه شده است.
- عدم توجه کافی به موضوعات مربوط به منابع خاکی کشور
- کم بودن تعداد زیرتیترها در یادداشتهای طولانی
- اصرار بیش از حد بر فارسی نویسی و استفاده از کلمات نامأنوس و غیرمتداول فارسی.
- فزوني مطالب باعث از بين رفتن برخي از اثرات سازنده ميشود.
- رعایت خط قرمزها.
گفتن ندارد که با خواندن نظرات ارزشمند شما دوستان و دریافت موج انرژی مثبتی که از هموطنان نادیدهام، میگیرم توانستهام تا به اینجا برسم. گاه یادداشتی از هموطنی ناشناس از آن سوی آب برایم میرسد که سخت به هیجانم میآورد. پیدا کردن دوستان عزیزی در کانادا، آمریکا، لبنان، سوئد، استرالیا و ... را مدیون همین فضای مجازی پویا و ارزشمند هستم.
در اینجا یکی از نظرات پرمهر هموطنان شریفم را منتشر میکنم:
Baa salaam,Man dar Canada zendegi mikonam
v farsi font nadaaram, b har haal
mikhaastam begam k az site e shoma besyaar khorsand shodam, chon:
1-khatar e khoshksaali kamtar shodeh
2-baa b kaar giri az wagegaan e farsi,besyaar shivaa neveshtid,masalan, BAARESH HAA ye AASEMAANI ra bejaa ye NOZOLAT JAVI k dar akhbaar e Iran migooyand, be kaar bordid, AFARIN, bar shoma, ey kaash sedaa v simaa ye keshvar e maan hamin kaar ra mikard,,,v niz be jaa ye TRADDOD E VASAAEL E NAGHLIEH migoft RAFT O AAMAD KHODRO HA,
Shaad o pirooz baashid,
rooz e khobi daashteh baashid, chonan k man baa khandan e negaaresh e taan daashtam,
Taban,
باز هم از دوستان و خوانندگان گرامی کلبهی مجازی درویش میخواهم تا نگاه انتقادی و پرسشگر خویش را از من دریغ ندارند و کمک کنند تا مهاربیابانزایی همچنان بتواند به جلو گام بردارد.
نقش هستیساز باید نقش بر جا ماندنی
تا چو جان خود جهان هم جاودان دارد تو را
این عکس را همین دوشنبه گذشته (27 اردیبهشت 1388) آقای هادی میزبان، عکاس خبرگزاری فرانسه از باغ وحش بغداد گرفته است. عکسی که نشان میدهد دو نفر از شهروندان عراقی مشغول غذا دادن به یک گراز وحشی در این باغ وحش هستند. امّا شاید خود آقای میزبان هم نمیتوانست حدس بزند که ممکن است این عکس او امروز به تیتر یک بسیاری از وبسایتها و خبرگزاریها و تلویزیونهای معتبر جهان بدل شود! چرا که امروز دیگر نه از آن گراز خبری هست و نه از دو گراز دیگر موجود در باغ وحش بغداد. باغ وحشی که در سال 2003 بیش از 650 رأس از انواع حیوانات را در خود پذیرایی میکرد، اما به فاصله 8 روز پس از اشغال این کشور توسط نیروهای آمریکایی تنها 35 رأس از آن حیوانات باقی ماندند ... و اینک مسئولین باغ وحش اعلام کردهاند که برای مقابله با احتمال شیوع آنفولانزای خوکی، تصمیم به اعدام این سه حیوان بخت برگشته گرفتهاند! این در حالی است که اصولاً در عراق – به مانند اغلب کشورهای اسلامی - هیچ پرورشگاه خوکی وجود ندارد و تاکنون موردی از ابتلای به آنفولانزای خوکی در این کشور گزارش نشده بود ...
کیست که ایرانی باشد و دنا را نشناسد؟ کیست که دلش برای طبیعت وطن بتپد و هنوز نداند که دنا همتایی در این طبیعت ناب ندارد؟ کیست که نداند برای مردمان دنا هنوز بیژن و رستم و رودابه و سیاوش و ... زنده هستند و هنوز زیباترین مکانهایشان را به نام پهلوانان نامی شاهنامهی حکیم جاودان توس مینامند؟ و سرانجام آن که کیست که نداند استفاده از صفت نگین برای «دنا» بیشتر از آن که چیزی به دنا بیافزاید، ارزش «نگین» را بالا برده است ...
وحید نوروزی عزیز خبرم کرد از روایت دردمندانهی مرگ سه انسان بیگناه در رودخانهی قمرود. ماجرایی که خبرگزاری مهر در سیزدهمین روز از اردیبهشت ماه 1388، یعنی 34 روز پس از وقوع سیل قم آن را با عنوان: «ماجرای تلخ جان سپردن سه نفر از کشته شدگان سیل قم» روایت کرده است.
راوی داستان که از قضا خود هم روحانی و هم جانباز انقلاب است - حجتالاسلام علیرضا اسداللهی فرد – صراحتاً تأکید میکند: « ... در حین ورود به قمرود با هیچگونه مانع فیزیکی و انسانی مواجه نشدیم و عبور چند وسیله نقلیه از جمله خودروی پلیس قبل از ما نیز اطمینان بیشتری به ما داده بود تا از این مسیر عبور کنیم. در طول مسیر قمرود تا پل حجتیه نیز با هشدار هیچ شخصی، در هیچ لباسی و از هیچ ارگانی روبهرو نشدیم. هنگامی که ماشین پرایدمان در زیر پل حجتیه خراب شد نیز مأموران شهرداری کنار پل حجتیه بودند اما به ما هیچ تذکری داده نشد که رودخانه را ترک کنید ...» وی ادامه میدهد: « حداقل بعد از نماز صبح روز یازدهم به کسی چیزی گفته نشده بود، یک پلاکاردی یا اطلاعیهای جایی نصب نشده بود. حتی بنده زمانی که در کنار رودخانه بودم از هیچ فردی نشنیدم که احتمال جاری شدن سیل در قمرود وجود دارد، پس مسئولان چگونه اطلاع رسانی کرده بودند؟ »
وحید – که خود یکی از مدیران شهرداری تهران است – در تارنمایش میپرسد: «اگر من جای آن مدیر یا مدیرانی بودم که به دلیل اشتباه روشن باعث میشدم جان چند نفر انسان گرفته شده و میلیاردها تومان خسارت به کشور و شهرم وارد میشد، آیا شبها میتوانستم با خیال راحت سر روی بالش بگذارم؟ آیا میتوانستم از دیدن خندههای پسر کوچولویم لذت ببرم؟ آیا شادی خانوادهام دیگر برایم معنیدار بود؟»
این ها پرسشهای حقی است که ای کاش همهی مدیران این مملکت میتوانستند در خلوت خویش از خود بکنند ... امّا و امّا برخی از همین مدیران - به قول روشنک شهبازی عزیز - «آسوده که می خوابن هیچ، خوابای رنگی هم می بینن !» و تازه تهدید هم میکنند که چرا ماجرا را بال و پر میدهید؟ مگر چه شده است؟ اتفاقی است که افتاده!!
نگاه کنید به کامنت هموطنی به نام شهریار که دلش برای شهردار قم سوخته و خیرخواهانه! برایم نوشته: «اتفاق بوده، این همه به کسی گیر ندین. کمک کنین دیگه اینچنین اتفاقی نیفته. نه در قم – که در- تمام سرزمین ایران عزیزمان. خدا را خوش نمیآد به شهردار قم اینقدر گیر بدین.»
به باور من اتفاقاً اگر فاجعهها در این کشور بارها بازتکرار میشوند؛ اگر خسارت ناشی از اشتباههای متأثر از مدیریت سازهای همواره رو به تزاید است و اگر همچنان و به راحتی میتوان گرد فراموشی را بر روی تلخترین حوادث مرگبار کشور پاشید، بدون آن که آب از آب تکان بخورد؛ دلیلش همین بیتفاوتی من و تو است. اگر تصمیمسازان به وظایف خود درست عمل کنند، اگر رسانهها وظیفه و رسالت رکن چهارم دموکراسی را درست تشخیص داده و مطالبات مردم را پیگیری و انتشار دهند و اگر آنقدر شجاعت، تحمل، درایت و دانایی در مدیریت کشور وجود داشته باشد که به جای توجیه خطاها و تهدید آنانی که خطاها را افشا کرده و میکنند، خود را متنبه سازند، شایسته سالاری را محور قرار داده و از پیشگاه مردم عذرخواهی کنند؛ هرگز و هرگز شاهد تکرار شتابناک چنین حوادثی نخواهیم بود.
سیل 11 فروردین قم تمام شد و همین روزها مراسم چهلمین روز درگذشت بیگناهانی که در این فاجعه جان سپردند هم به پایان خواهد رسید؛ امّا سیل در همان قم و یا شهرهایی چون داراب و شیراز و بندر لنگه و کاشان و همین تهران ممکن است دوباره رخ دهد، آیا عبرت لازم را از تکرار اشتباهات مهندسی در سیل قم گرفتهایم؟
سیل قم ناشی از سیلابی با دوره برگشت 50 ساله بود که توانست، حجم دبی به بزرگی 120 متر مکعب بیافریند. یعنی برابر با دبی همین الان رودخانه زاینده رود اصفهان. در حقارت این رقم همان بس که بدانیم، در هیرمند رخداد دبی 3 هزار متر مکعب بر ثانیه موضوعی عادی است و یا در همین کارون خودمان تا دبی 14 هزار متر مکعب بر ثانیه گزارش و ثبت شده است!
حال چگونه است که سیلی با بزرگی 120 متر مکعب بر ثانیه باید اینگونه جان و مال و آبروی توان مهندسی یک کشور را ببرد؟! کافی است نگاهی به دیوارهها و پادگانههای آبرفتی بستر سیلابی قم رود، پیش از ورود به شهر اندازید تا دریابید که حجم آبی که از این بستر عبور کرده، گاه به بالای 1000 متر مکعب در ثانیه هم رسیده است. اگر سیلی با دوره برگشت یکصد، 200 یا 500 ساله رخ دهد. آنگاه چه باید کرد؟! واقعاً اگر آن موانع فیزیکی و ماشینآلات در زیر پل آهنچی گیر کرده و آب به داخل شهر و حریم صحن حضرت معصومه (ع) روان شده بود، چه باید میکردید؟!
بیاییم طبیعت را بشناسیم و با پیروی از قوانینش بر آن حکومت کنیم. همین!
در همین باره:
- فيلم تكاندهنده از غرق شدن شهروندان بيپناه در سيل قم
- اعتراف به يك خطاي تاريخي؛ مهم تر از سخنان استاندار در باره ضرورت تغيير مسير قم رود!

تیتر عجیبی است، میدانم. امّا وقتی که تا انتهای یادداشت را تعقیب کردید، درخواهید یافت که این مطلب هم یک عنوان محیط زیستی و کاملاً مرتبط با گرایههای «مهار بیابان زایی» است، هم به تهران مربوط میشود و هم استفاده از واژهی «جنایت» شاید نتواند به خوبی حق مطلب را آن گونه که سزاوار مینماید در توصیف آزمندیها و نابخردیهای دیکتاتور خونآشام عراق، بیان دارد! نابخردیهایی که چند سال پس از اعدام وی و سقوط حکومت مستبدانهاش در عراق، همچنان گریبان مردم بیگناه در ایران و عراق و کویت را گرفته و رها نمیسازد.
ماجرا همان طور که پیشتر هم اشاره کردهام، از حفر کانالی موسوم به کانال صدام یا آن گونه که دکتر محمّدباقر صدوق میگوید: «نهر پنجم» در دوران اقتدار صدام حسین و حزب بعث عراق شروع میشود؛ نهری که نهتنها سبب خشکیدگی بخش بزرگی از زمینهای مرطوب و تالابی عراق در هورالعظیم را فراهم آورد، بلکه در نهایت، از تولید کشاورزی منطقه نیز کاست و به پیروزی صدامیان بر ایرانیان هم نتوانست کمکی کند!

امّا همچنان تبعات آن نابخردی عظما دارد جان میگیرد و بذر مرگ و بیماری میافشاند ... آن هم بذر شومی که حالا نشانزدهایش تا مرکز ایران – تهران – هم دیده شده است.
و امروز – ظاهراً - نه فقط مردم خوزستان و بوشهر که شهروندان پایتخت هم از گزند آن در امان نیستند و به گفتهی دکتر ايرج خسرونيا، رئيس انجمن پزشكان متخصص كشور، سبب شده تا مراجعات بيماران تنفسي به درمانگاهها در تهران در طول نخستین ماه از سال 1388 افزايش يابد.
آنها که در روزهای نخستین و تعطیلات نوروزی در تهران بودند، لابد به یاد دارند که در روزی که آسمان تهران – ظاهراً - آلوده نبود و از ازدحام دود خودروهای تهرانی در امان مانده بود، باز هم برج میلاد نبود و دیده نمیشد!
اینک مشخص شده است که پدیده ریزگرد یا Haze که تهرانیها را دچار بیماریهای تنفسی خطرناکی کرده است، ریشه در اراضی باتلاقی عراق دارد؛ پدیدهی شومی که به گفتهی دکتر خسرونيا، از بعد جسماني پيامدهاي سوء بسياري به دنبال دارد، به گونهاي كه شهرونداني كه زمينهی حساسيت و تنگي نفس داشتند به شدت دچار عارضه شده و تعداد مراجعات بيماران به بيمارستانها افزايش يافت. او ميافزايد: گرد وغبار ناشي از پديده Haze كه در تهران با آلايندههاي صنعتي تركيب يافته بود، وارد جريان خون شده و غلظت خون را بالا ميبرد و بسته به زمينههاي بيماري افراد منجر به سكتههاي قلبي، مشكلات تنفسي و آلرژي ميشود.

خوانندهی عزیز مهار بیابانزایی:
این ها را گفتم تا بار دیگر تأکید کنم: عوارض اشتباهات زیستمحیطی و نادیدهانگاشتن قوانین طبیعی در چیدمان توسعه تا چه اندازه میتواند خسارتبار، مرگآفرین و جبرانناپذیر باشد.
به راستی آن میلیاردها دلار خسارتی را که از این طریق، جنگافروزی به نام صدام حسین بر ایرانیان وارد کرده و میکند را چگونه باید محاسبه و جبران کرد؟ آن از ماجرای غمانگیز جیوه و این هم از هجوم ریزگرد به قلب جمهوری اسلامی ایران.
آیا کسی هست که هنوز التزام عملی به انگارههای محیط زیستی را فانتزی دانسته و جدی نگیرد؟! اگر کسی نیست، پس چرا وزن محیط زیست در مباحث انتخاباتی هیچ تنوری را گرم نمیکند؟ و اگر کسی هست، بیایید برای ما هم بگویید تا خون دل کمتر بخوریم و در همان غم نان شناور بمانیم و بس!
مؤخره:
در هنگامی که مشغول نگارش این یادداشت بودم، شعری از هرمز ممیزی عزیز را دریافت کردم که امروز در مؤسسه به دیدنم آمده بود و مرا بسیار شرمنده کرد ... دیدم چقدر حال و هوای این شعر با این یادداشت خاکستری همخوان است:
ما
در كوير
سايه خود را گشوده ايم
انگار
ريشه هاي سبز
درختان باغ زرد
آتش ذخيره به اندام
مي كنند
از كنده دود
به عالم روانه بود
خاكستر دل دلمرده ام
ببين
ققنوس
از ميانه آن سر کشیده است.
در همین باره:

امروز صبح مهمان همكاران عزيزم در مركز تحقيقات حفاظت خاك و آبخيزداري بودم تا در بارهي شروع يك پروژهي مشترك (بررسي، ارزيابي و بهينهسازي روشهاي كاهش و كنترل فرسايش بادي و كاهش خطرات آلودگي ناشي از گرد و غبار آلوده در خوزستان) با ايشان به رايزني بپردازم. ميزبان من دكتر اميرحسين چرخآبي – رييس بخش تحقيقات حفاظت خاك – بود كه از مصيبت پيش آمده در خوزستان بسيار ناراحت و پريشان احوال بود. ايشان، بخشي از نتايج مطالعات خويش را در بارهي پراكنش خطرناك و معنيدار عنصر سمي جيوه در پهناي خوزستان در اختيارم قرار دادند كه بسيار نگرانكننده مينمود. به ويژه وقتي صحبت از تالاب بينالمللي شادگان شد، آشكار گرديد كه پژوهشهاي نام برده و همكارانشان (آ. ر. كلانتري، محمد حسين مهديان و مجید تنها) ثابت ميكند هماكنون اين عنصر خطرناك در بخش عميقتر تالاب به شكلي معنيدار تجمع يافته است.

بر بنياد اين پژوهش و بر مبناي مدل توزيعي DTM ، جهت توزيع مكاني جيوه در استان خوزستان از طرف غرب به طرف شرق است. ميزان نسبي جيوه كل از جهت غرب به شرق در حال كاهش بوده و روندي معنيدار را نشان ميدهد. بدين مفهوم كه وضع موجود آشكارا روند جبهههاي جنگ هشت ساله و جنگهاي دوم و سوم خليج فارس را نمايان ساخته و ميزان نسبي وجود جيوه كل در خاك و رسوبات اين منطقه از شرق به غرب استان خوزستان در حال افزايش است. بنابراين، شايد بتوان نتيجهگيري كرد كه جنگهاي رخداده در اين منطقه در طي سه دههي اخير، علاوه بر تأثير مخرب بر صنايع، اثر بسيار خطرناكتري بر افزايش بارگذاري جيوه بر اراضي شمال غربي خليج فارس نيز داشته است.

حال ميشود تصور كرد كه رخداد خسارتبار افزايش توفانهاي گرد و غبار و نيز احتمال خشكيدگي تالابهاي منطقه كه اينك پر از رسوبات عناصر سمي فلزي و تركيبات خطرناك شيميايي هستند، تا چه اندازه ميتواند بر وخامت تبعات ناشي از آن بر محيط زيست انساني، جانوري و گياهي بيافزايد.
مؤخره:
آنها كه نميدانند جيوه بر زندگي انسان و نبات ميتواند چه پيامدهاي
ناميموني را باقي گذارد، بد نيست تا داستان اين عنصر خطرناك را در موتور
جستجوگر گوگل تعقيب كنند!
در همين باره:
- خانم دكتر جوادي ؛ اشكهايت را ديدم! زخمهاي سرزمينم را ديدي؟
انجمن اعضاي هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع اقدام به برگزاري يك مسابقه براي تبيين و معرفي مهمترين راهبردها و راهكارهاي اجرايي و پژوهشي كشور در حوزه مديريت مصرف در بخش منابع طبيعي و محيط زيست كشور كرده است.
اين انجمن قصد دارد تا نهتنها اقدام به انتشار بهترين مقالات رسيده كند، بلكه جايزهي نفيسي هم براي نفر اوّل اين مسابقه درنظر گرفته است.
اطلاعات بيشتر را ميتوانيد در تارنماي انجمن مطالعه فرماييد.
يك هموطن عزيز و عاشق طبيعت ناب بوشهر در خانهي مجازياش دردمندانه مسئولين متولّي محيط زيست كشور را مخاطب خويش قرار داده تا بلكه فرياد خاموش زيستمندان كرانههاي خليج فارس را بتواند به گوش مركزنشينان برساند.
اميد كه اين فريادهاي دلسوزانه، پژواكي شايسته را بيافريند.
در همين باره:
- سفرنامهي بوشهر ؛ دردناكترين گزارشي كه تاکنون نوشتهام!
كمتر حكومتي را بتوان سراغ گرفت كه در طول 3 دهه از حياتش، چنين پرشمار خود را در معرض قضاوت شهروندان خويش قرار داده و دهها انتخابات ملّي و منطقهاي را سامان داده باشد. اين ميتواند يك مزيت براي هر حكومتي باشد كه خود را داعيهدار مردمسالاري دانسته و از روش انحصاري و مورد حمايت رأيدهندگان خود دفاع ميكند. با اين وجود، كمتر مردمي را هم ميتوان سراغ گرفت كه تا اين حد به ملاحظات و مطالبات خويش در حوزهي منابع طبيعي و محيط زيست بيتفاوت بوده و هرگز هيچ يك از كانديداهاي ورود به مراكز تصميمگيري قدرت را با عيار برنامههاي محيط زيستيشان محك نزده و مورد ارزيابي قرار ندادهاند. چرا؟!
چرا در كشوري كه توجه به طبيعت از ريشهاي بس ديرينه برخوردار است، طرفداران طبيعت اينگونه در موضعي انفعالي قرار گرفته و هرگز نتوانستهاند از گرايههاي به حق خويش در صحنهي معادلات اجتماعي، سياسي و اقتصادي كشور دفاع كنند؟! پرسش اين است كه آيا اگر در تاريخ 30 سالهي جمهوري اسلامي ايران تاكنون كمتر مشاهده شده كه كانديدايي بر روي برنامههاي محيط زيستياش به عنوان يك جاذبهي رأيآور تأكيد كند، اين نقص متوجه بضاعت آن كانديدا است يا متوجه سليقهي نازل مردم و يا اينكه متوجه مسئوليت نخبگان و تحصيلكردگان حوزه منابع طبيعي و محيط زيست است كه نتوانستهاند يا نخواستهاند از ارزشهاي محيط زيستي به درستي دفاع كرده و حقانيت آنها را در سبد اولويتهاي راهبردي مردم و حكومت به اثبات رسانند؟!
اميد كه خوانندگان گرامي اين سطور اندكي از وقت گرانبهاي خود را معطوف اين پرسش كرده و ديدگاههاي خويش را به رشته تحریر درآورند.

تئودور پانايوتو دانشمند نامی و مؤلف کتاب «ابزارهای تحوّل؛ برای فراهمکردن موجبات توسعهی پايدار» در نخستين فصل از کتابش مینویسد: «همهی کشورها، مشتاق توسعهی پايدارند، ولی فقط اندکی روش پيگيری و دستيابی به آن را میدانند و حتا تعداد کمتری برای تحقق آن دست به اقدام مؤثری زدهاند.»
این ادعا – اگر بپذیریم که درست است – نشان از فاجعهای بزرگ در عالیترین سطوح تصمیمگیری جهانی دارد؛ فاجعهای که برای ایران ما در بدترین وضعیت خود است! چرا که فقط 12 کشور در جهان وجود دارند که از نظر ناپایداری محیط زیستی سرزمین، وضعیتی بدتر از ایران را تجربه میکنند.
این که راهکارهای مدیریتی رییس دولت دهم در ایران برای درمان این معضل چیست، میتواند یکی از عیارهای برون رفت از ناپایداری محیط زیستی وطن را در چشمانداز 4 سال آینده بنمایاند ...
در این باره بیشتر خواهم نوشت.
در همین باره:
- بياييم مطالبات خود را از رييس جمهور آينده به اشتراك نهيم
- مطالبات محیط زیستی از رییس جمهور آینده - ۲
- آقای رییس جمهور! محیط زیست عبارت است از برقراری ارتباط - ۳
در نخستین سالها از آغاز دههی 90 میلادی، یکی از عجیبترین فرضیههای زمان ما شکل گرفت؛ پندارینهای موسوم به «نظريه وحدت طلبانهی ارتباط به مثابه بومشناسی» یا "Unitary theory of communication as ecology"؛ فرضیهای که جنجالهای فراوان و پردامنهای در محافل محیط زیستی برپا کرد. بر بنیاد این نظریه، مجموعه پيوندهايي ارگانیک و منطقی بین انسان و ديگر ابعاد زندگی او در حوزهی اقتصاد، اجتماع ، سياست و فناوری با محيطزيست وجود دارد که اگر درست کشف و تبیین شود، میتوان به پایداری محیط زیستی که آن انسان در آن میزید، امیدوار بود. در حقیقت طرفداران این پندارینه بر این باورند که شاخص يک جامعهی فرا صنعتی (Post- industrial) را باید با عیار میزان هارمونی انسان و طبیعت محک زد.
از همین رو، امروزه در بيشترِ کشورهای شمال با تکيه بر این پندارینه، بحث بر سر دستیابی به نوع پيشرفتهای از اقتصاد زیستمحیطی، موسوم به اقتصاد بومشناختی است؛ اقتصادی که شايد بتوان پايههای شکلگيری و پيدايش آن را تا اواسط سدهی هفدهم ميلادی، يعنی زمان آغاز نخستين جدالها و مناقشات کلامی نخبگانی همچون ولتر، روسو (ژان ژاک روسو، جامعه¬شناس مشهور فرانسوی، سردمدارِ نهضت بازگشت به طبيعت در قرون 17 و 18 ميلادی بود)، اولباک، اسپينوزا و اِوِلين (J. Evelyn) بر سر نشانزدهای زيان-آورِ فعاليتهای اقتصادی بر محيطزيست، به عقب برد. مباحثی که فرزانگانِ ديگری چون رابرت هوک، چارلز داروين، ژان باتيست دولامارک، آلفرد راسل والاس و سرانجام ارنست هينريش هگل بنيانگذار دانش بومشناسی در سدههای بعدی آن را دنبال کرده و قوام بخشيدند تا اينکه در اوايل دههی 1920 آرتور پيگو، اقتصاددان شهير انگليسي، پيشنهاد استفاده از «ماليات سبز» را مطرح كرد؛ مالياتى که از نظريهی «توجّه به آلودگی به مثابه يک هزينهی خارجی» - هزينهای که توسط فرد يا افرادی بر گروهی ديگر بدون پرداختن تاوان و خسارت تحميل شود - ريشه گرفته و اندازهی آن برابرِ تفاوت ميان منفعت نهايى خصوصى آلودهكننده و منفعت نهايى اجتماعى بود. در حقيقت اصلیترين توصيهی راهبردی پيگو هنوز هم معتبر است: يك نرخ ماليات زيستمحيطى مؤثر، بايد به طور مستقيم بر انتشار وضع شود و نرخ ماليات بايد در هر واحد نشر يكسان باشد. وجود چنين ماليات زيستمحيطى يكساني، بدين معناست كه صاحبان صنايع آلودهکننده بايد تا جايى نشر آلودگی را كاهش دهند كه هزينهی نهايى كاهش يك واحد آلودگى اضافه، با نرخ ماليات برابر باشد.
اینها را گفتم تا به یاد داوطلبین ورود به ساختمان پاستور بیاندازم که ما تا چه اندازه در این حوزه کمکار بوده و حتا نتوانستیم به تعهدات پیشبینیشدهی خود در برنامه 5 سالهی چهارم (ماده ۶۰) پایبند بمانیم.
امید که رییس جمهور آینده از آن گروه اقتصاددانانی در کابینهی خود استفاده کند که به عینه از ضرورتهای اعمال مبانی اقتصاد بومشناختی و حسابداری سبز آگاه بوده و باور داشته باشند.
در همین باره:
- بياييم مطالبات خود را از رييس جمهور آينده به اشتراك نهيم
در آخرین روزهای ماه جاری همکاران عزیز اصفهانیام در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان همایشی را تدارک دیدهاند که گرانیگاه توجه آن «خشکسالی» است؛ همان ویژگی بارز و موروثی ایران زمین. امّا به رغم به دوش کشیدن بیش از 3 هزار سال تجربه در مواجهه با خشکسالی، همچنان خسارت ناشی از این صفت طبیعی در حال افزایشی معنادار و نگرانکننده در وطن است! چرا؟
پاسخ به این «چرا» شاید مهمترین دغدغهی برگزارکنندگان «دومین همایش ملّی اثرات خشکسالی و راهکارهای مدیریت آن» باشد. همایشی که باید به عینیسازی مفاهیم و واقعیتهای زیر کمک کند:
1. خشکسالی؛ واقعیت سرزمینهای خشک است نه بلای آن.
2. آنچه که خشکسالی را به مصیبت بدل میسازد، نبود باران نیست؛ نادانی است.
3. فقر مدیریتی بیشتر از فقر اقلیمی میتواند وخامت خشکسالی را افزایش دهد.
4. برتری دادن به مدیریت ریسک نسبت به مدیریت بحران؛ مهمترین عامل مهارکنندهی خشکسالی است.
5. آنچه که از خطر خشکسالی میکاهد، چیدمان توسعه بر اساس خواهشهای بومشناختی سرزمین است.
6. خشکسالی تهدیدی است که میتواند به فرصت بدل شود، اگر یادمان باشد که ما در سرزمینی خشک زندگی میکنیم.
7. در جهان امروز وجود یا عدم وجود خشکسالی، دلیلی بر ثروتمندبودن یا فقر کشورهای متأثر از آن به شمار نمیرود.
8. برای غلبه بر خشکسالی باید به پیشگیری بها داد نه به درمان؛ باید مدیریت غیرسازهای را اولویت داد نه مدیریت سازهای را.
9. هر چقدر میزان وابستگی معیشتی به سرزمین کاهش یابد، آسیبپذیری آن نسبت به رخداد خشکسالی نیز کمتر خواهد شد.
10. سرزمینی که در آن خشکسالی موروثی است، باید برای مدیریت هر قطره آب خود برنامه داشته باشد.
11. کشوری که راندمان آبیاری بخش کشاورزیاش کمتر از 35 درصد است، نباید از خشکسالی گلهمند باشد.
12. تبدیل خشکسالی به «بحران» نشانهی فقر مدیریتی حاکم بر سرزمین است.
13. حرکت در مسیر استحصال انرژیهای نو، نشانهی تبدیل «تهدید» خشکسالی به «فرصت» است.
14. آنچه که تمدنها را در طول تاریخ به زوال کشانده است، خشکسالی نیست؛ بلکه آزمندی و نادانی مردمانی است که بر آن تمدنها حکومت میکردند.
15. برای حکومت بر طبیعت، باید از قوانین آن پیروی کرد.
16. هر چه خسارت خشکسالی در کشوری بیشتر باشد، نشاندهندهی کمرنگبودن آموزههای آمایش سرزمین است.
17. مملکتی که کاربریهایش بر بنیاد آمایش سرزمین سامان نیافته باشد، خشکسالی برایش کابوسی جانفرساست.
18. خطر مدیرانی که برای درمان خشکسالی چشم به آسمان دارند؛ بیشتر از خشکسالی است.
سیاههی نام نهادهای مشارکتکننده در این همایش عبارت است از:
ستاد حوادث غیر مترقبه استانداری اصفهان
سازمان جهاد کشاورزی استان اصفهان
مؤسسه تحقیقات خاک و آب
مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور
پایگاه ملی مدیریت خشکسالی کشاورزی کشور
مؤسسه تحقیقات فنی و مهندسی کشاورزی
اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان اصفهان
دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردستان
سازمان پارکها و فضای سبز شهرداری اصفهان
پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری
آرزوی موفقیت برای برگزارکنندگان این همایش ارزشمند دارم.
امروز از طریق کامنت این دوست نادیده، با دنیای مجازی ارزشمندش آشنا شدم و به ویژه گمان برم خواندن این سطور از آخرین یادداشتش میتواند برای همهی ما زنهاردهنده باشد:
«ما فکر می کنیم زمین، که ایران ما باشد، ثابت است و جهان به دور آن می چرخد ولی راستش گالیله راست می گفت زمین هم سیاره ایست در این منظومه، که جهان امروزباشد، و در مدار خودش بدور مرکزی می چرخد. اشکال اینجاست که فکر می کنیم چون تاریخ ما ثابت است و فرهنگ ما غنی هیچ چیز دیگری هیچ جایی دیگری تغییر نمی کند. ولی دنیا دار فناست و هیچ چیز در آن باقی نیست. ایران ما چهار راه جهان است، ولی رقیب با کندن کوههای قفقاز دورمان زد تا خط لوله نفت دریای خزر از ایران نگذرد. امروز هم دارد کوههای هندوکوش را می کند تا گاز ترکمنستان از میان طالبان بگذرد ولی از ایران نگذرد. فرودگاههایمان میانه راه خاور دور و اروپاست، ولی رقبا از آشقتگی روزگار و غفلتمان استفاده کردند و کنار دریای سیاه و جنوبمان را کردند مراکز ترانزیت جهانی. فرهنگمان غنیست و غره به آنیم، برادران ترک و عرب با دست و دلبازی در حال خرج کردن برای مراکز فرهنگی خودشان در میان اقوامی هستند که هنوز زبان و فرهنگشان مملو از نشانه های ایران است. موقعیت ما رفیع و قله دماوند بلند ولی برادرم، خواهرم! دیگران هم می توانند دماوند بلندتری بسازند و هم می توانند خود را به بالاتر برسانند.»
گمان برم اگر قرار باشد بتوان ایرانی را تصور کرد که سزاوار نام فرزانگانی چون کوروش بزرگ باشد، باید از این منظر به آن نگریست و امیدوار بود که مانند صاحب عزیز این خانهی مجازی، در بین ایرانیان امروز و فردا بیشتر بتوان نشانی از این نوع تفکر و عملگرایی و خردمحوری یافت.

اخيراً دانشمندان آلماني و سوييسي در يك پژوهش مشترك تحت نظر برنامه محيط زيست سازمان ملل متحد، به اين نتيجه رسيدهاند كه جهانگرمايي (global warming) ميتواند همانند بيابانزايي (desertification) و حتا بيشتر از آن جنگآفرين، خطرساز و فاجعهبار باشد . اين دانشمندان كه گزارش خود را سال گذشته و در جريان كنفرانس بالي اندونزي براي نخستينبار منتشر كردند، به رهبران جهان هشدار ميدهند: «در قرن 21، نظام حاكم بر بسياري از كشورها ممکن است زیر فشار جنگ بر سر زمین و منابع آبی از هم بپاشند و این وضعیت همچنین منجر به مهاجرتهای گروههای بزرگی از مردم شود.» از همين رو، تمامي دولتسالاران جهاني را فراخوانده و زنهار ميدهند كه اگر هر چه سريعتر برنامههای خود را برای کاهش محسوس گازهای گلخانهای اعلام نكرده و به اجرا درنياورند، ديگر زماني براي جبران اين فرصتسوزي نخواهند داشت.
پژوهشگران سازمان ملل، همچنين كشورهاي ثروتمند را مورد خطاب قرار داده و به آنها توصيه ميكنند كه اگر خواهان جهاني امنتر و آرامتر براي خود هستند، بايد هر چه زودتر بخشي از درآمدهاي كلان خود را براي بهبود پايدار وضعيت معشيتي كشورهاي فقير اختصاص دهند تا آنها بتوانند بدترین آسیبهای ناشی از گرمایش زمین را تاب بیاورند.
همانطور كه ملاحظه ميشود، عدم رعايت هنجارهاي زيستمحيطي، فقط به قتل نبات و جانور يا فلان چشمانداز ناب طبيعي خلاصه نميشود. ملاحظات زيستمحيطي را ديگر اجازه نداريم و نبايد آموزههايي صرفاً لوكس و فانتزي دانست. وقايع تلخ اندك سالهاي گذشته از هزاره سوم، مرگ بيش از يك ميليون انسان بيگناه در آفريقا، آسيا و آمريكاي لاتين، وقوع سيلابهاي پرشمار و ويرانگر، توفانهاي مهيب، برودت بيسابقهي هوا، طغيان بيماريهاي مرگبار، عقبنشيني نگرانكنندهي يخچالها در آند و هيماليا، شتاب حيرتانگيز و غيرقابل پيشبيني ذئب كوههاي يخي در شما و جنوبگان و متعاقب آن، به زيرآبرفتن بسياري از مناطق ساحلي و جزاير زيباي كره زمين – كه با خود موجي گسترده از مهاجرت را نيز به همراه داشته و دارند - همه و همه بر اين واقعيت صحه مينهد كه زمان جدي گرفتن گرايههاي زيستمحيطي نه فقط در جهان، كه در ايران هم فرا رسيده و چه بهتر كه نشانههاي آن را در شعارهاي انتخاباتي احزاب رقيب مشتاق كسب كرسي رياست جمهوري هم ملاحظه كنيم.
خوشبختانه نظرسنجيهايي نيز كه اخيراً در كشورهاي گوناگون جهان به انجام رسيده، مؤيد اين نكتهي اميدبخش است كه اغلب مردم و افكار عمومي آمادهي پذيرش شرايطي دشوارتر و اعمال محدويتهاي بيشتر رفاهي براي مهار عواقب ويرانگر جهانگرمايي هستند. به عنوان مثال، 83 درصد پاسخ دهندگان در سراسر جهان موافقند که افراد مسلماً یا احتمالاً باید برای کاهش میزان گازهای گلخانهای که عامل جهانگرمايي است، عادات خود را عوض کنند. افزون بر آن، تقریباً همهي مردم ساكن در اروپا و آمریکا، معتقدند که هزینهي سوختهایی که بیش از دیگر سوختها به تغییرات نيواري دامن میزند، باید افزایش یابد. حتا در چین و اندونزی هم، اکثریتهای بزرگی بر این باورند که بهای بالاتر انرژی لازم است .

ديگر نبايد از بازخوردها و پژواكهاي فجايع انسانسازي چون جهانگرمايي غفلت كرد:
جهانگرمايي بيشك در شمار يكي از مرگبارترين پديدههايي است كه تاريخ پرفراز و نشيب حيات بر روي كرهي زمين تاكنون آن را درك كرده است. به ديگر سخن، شايد بتوان ادعا كرد: هيچ خطري را نميتوان سراغ گرفت كه ميزان گستردگي و غلظت تخريبي آن، همپاي جهانگرمايي باشد؛ خطري كه نهتنها تنوع زيستي سراسر كرهي خاك را به چالش كشيده، بلكه پايداري فيزيكي بسياري از سكونتگاههاي انساني را نيز در معرض خطر قرار داده است.
از همين روست كه به درستي جهانگرمايي و تغيير اقليم توانستهاند جايگزين همهي كابوسهاي همهي مردمان همهي قارههاي جهان - فارغ از صفبنديها و مرزهاي مرسوم اقتصادي و سياسي – شوند؛ كابوسي كه براي نخستين بار، درخشندگي و اميد را از آيندهي حيات در پيشگاه دانايان زمين و آيندهپژوهان فرزانه ستانده است.
امّا و امّا ... به رغم همهي اين تهديدها و خطرها، جهانگرمايي ميتواند فرصتي استثنايي براي شهروندان ساكن در دهكدهي جهاني فراهم آورد تا براي نخستين بار و به دور از هر بهانهي نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، قومي، مذهبي، زباني، نژادي و ... در يك سوي خاكريز قرار گرفته و در «كارزاري مقدس بر عليه نابودي حيات» متحد شوند و دست مودت و همكاري به هم دهند.
اين كدام سياستمدار راستين و وطن دوستي است كه اعلام دارد از برنامهها و سياستهاي مهاركنندهي گرمايش زمين ناخشنود بوده و منافع درازمدت ملّي كشور متبوعش مورد خدشه قرار گرفته است؟ كمك به بازگشت تعادل دمايي و تقليل اثرات تغيير اقليم – چه آن را متأثر از مؤلفههاي انساني بدانيم و چه در انساني بودن منشأ آن هنوز شك داشته و متأثر از فعل و انفعالاتي نيواري و زمينشناختي بپنداريم – بيگمان ميتواند بر كيفيت و ماندگاري حيات در افقهايي دورتر مؤثر باشد و نسل امروز را در پيشگاه آيندگان، بيش از اين شرمسار نكرده و واجد صفت «خيانت در امانت» معرفي نكند.
بازگشت جستارهاي مربوط به جهانگرمايي در ديالوگ رهبران كنوني و آيندهي ايالات متحده آمريكا، استراليا، فرانسه و ديگر كشورهاي كوچك و بزرگ جهان به همراه تأكيد كمنظير و پيشبرندهي بان كي مون، دبيركل سازمان ملل متحد، گواه آن است كه تا چه اندازه خطر دستكم گرفتن عقوبتهاي جهانگرمايي ميتواند مخاطرهآميز و غيرقابل جبران باشد.
حضور نمايندگان بلندپايهي 189 كشور جهان در شهر «پوزنان» لهستان - در اوایل سال جاری میلادی - به منظور يافتن گزينهاي مناسبتر و كاراتر از پيمان كيوتو، نشاندهندهي عزم جدي نخبگان جهان براي مهار فرآيند ويرانگر جهانگرمايي است؛ عزمي كه البته برخي ملاحظات، تنشها، رقابتها، كشمكشهاي سياسي و موج كمنظير ركود اقتصادي پيش روي جهان، ممكن است از درجهي اهميت آن به عنوان مهمترين اولويت راهبردي امروز كرهي زمين بكاهد.
در همین باره:
این تصاویر که حدود ساعت 17 امروز در حوالی میدان صنعت تهران (شهرک غرب) گرفته شده است، به خوبی شوکه شدن چندین بارهی معابر عمومی پایتخت را در برابر بارندگیهای بهاری نشان میدهد! حالا شما خودتان میتوانید حدس بزنید که وقتی اوضاع معابر شهر در بخشهای شمالی و پرشیب اینگونه است، مردمان جنوب شهر با چه شرایط گزندهتری مواجه هستند ...
خبرهای رسیده ازپایگاه مقابله با خشکسالی اصفهان حکایت از آن دارد که هماکنون حجم ورودی آب به سد زایندهرود از مرز 120 متر مکعب در ثانیه نیز گذر کرده است؛ این در حالی است که رقم مزبور در هفتهی گذشته 70 متر مکعب در ثانیه بود. به دیگر سخن، بارندگیهای نخستین هفتهی اردیبهشت ماه در سراب زاینده رود – این خاطرهانگیزترین رود مرکزی ایران – سبب شده تا به زودی شاهد سرریز سد بزرگ زاینده رود در چادگان باشیم. مشابه رخدادی که امروز در سنندج رخ داد و پس از مدتها مردم کردستان به چشم خود شاهد سرریز آب از یکی از اصلیترین سدهای تأمینکنندهی آب شرب و کشاورزی منطقه بودند ...
آقای رییسجمهور: لطفاً به اندوختههای طبیعی وطن فرصت بازفرآوری و احیاء مجدد دهید
اگر میخواهيم عملکرد اقتصادی جامعه به پايداری برسد، بايد ملاحظات مبتنی بر دانش محیط زیست در فعاليتهای تجاری و صنعتی بيشتر رعايت شود. اينک بهرهبرداری از مواد اوّليه و به دنبال آن تجمع و رهاشدنِ اين مواد در محيط زيست – در اغلب مناطق شهری و صنعتی کشور - به حجمی رسيده که از حد ظرفيت تحمّل بومشناختی (اکولوژیک) فراتر رفته است. تهران، اصفهان، مشهد، شیراز و همدان از این منظر نمونههایی عبرتآموز هستند که می توان به راحتی ردپای بومشناختی آنها را در شعاعی به مراتب بیشتر از محدودهی فیزیکی استقرارشان دریافت.
بنابراين برای کاستن از شتاب مصرف مواد اوّليه، بايد مصرفِ ملّی آن به بهانهی توسعهی اقتصادی، قانونمند شده و مهار گردد. چه، اگر میخواهيم مواد اوّليهی ما دچار تخريب و پیرفت نشده و درجهی ناپایداری سرزمین از این بیشتر اُفت نکند، بايد به آنها فرصت بازفرآوری و زيستپالايي مجدد دهيم.
داوطلبین ورود به ساختمان پاستور! برای چارهجویی این بحران چه تمهیداتی را اندیشیدهاید؟
در همین باره:
- بياييم مطالبات خود را از رييس جمهور آينده به اشتراك نهيم
- بيابانزايي كه شاخ و دم ندارد!

به دنبال انتشار نامهی دردمندانهی یک هموطن سبزاندیش مشهدی، با کمال شگفتی دریافتم که هنوز هستند افرادی که نمیدانند «دره شوری» چیست یا کیست؟!
خواستم در اینجا توجه خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی را به بخش پایانی گفتگوی شنیدنی مینو صابری عزیز با این عاشق بیادعا و سخت دوستداشتنی طبیعت وطن – بیژن فرهنگ دره شوری – جلب کنم ... گفتگویی که هر بار میشنوم، چون بیژن، اشک مجالم نمیدهد و دلم از این همه شور و شوق و عشق و راز به لرزش میافتد.
پس شما را دعوت میکنم تا قصهی بچه لاکپشتهای پوزه عقابی ساحل شیبدراز قشم را از زبان مردی تعقیب کنید که بیشتر از هر ایرانی دیگری با آنها زندگی کرده و مانند فرزندانش آنها را دوست میدارد؛ فرزندانی که از راه عشق ورزیدن به آنها با معبودش به راز و نیاز میپردازد ...

برای آنها که دوست دارند درهشوری را بیشتر بشناسند:
- مصاحبه با بیژن فرهنگ دره شوری، مؤسس اولین ژئوپارک ایران در جزیره قشم
- نشان خروس سپید به پاس تلاش های بیژن فرهنگ دره شوری
- يک بار به من خبر دادند يک نفر از اهالي يک تخم لاک پشت برداشته است. من به او گفتم: بعد از اين نگاهم را به تو نخواهم انداخت!
سالي را كه هموطنان عزيز ما در ديار زرخيز خوزستان و بوشهر گذراندهاند، بيشك يكي از غبارآلودهترين سالهايي است كه تاكنون به ياد دارند. اينك به اين غبارآلودگي بيامان، باران گلآلود هم افزوده شده است. همان باراني كه در غلظتي خفيفتر، تهرانيها هم در پنجم فروردين 1388 درك كردند.
دو عامل كليدي سببساز وخامت شرايط پيشآمده شده است. نخست دوام زماني، گستردگي مكاني و شدت كمسابقهي خشكسالي در فلات ايران و سپر عربستان است و دوّم، نابخرديهاي مديريتي و افزايش فشارهاي انساني كه بخشي از آن نيز به بيرون از مرزهاي سياسي كشور مربوط ميشود.
گفتگوي نگارنده را در اين باره با سبزپرس ميتوانيد اينجا بخوانيد.
در همين باره و از همين نويسنده:
- سفر به خوزستان ؛ سرزمين نجابتهاي برهنه و شنهاي رونده
- آيا مشكل خوزستان را ميتوان صرفاً با درختكاري حل كرد؟!
- غبار خوزستان تا آسمان يزد و انارك هم رسيده بود!
- آيا نرخ فرسايش بادي در ايران طبيعي است؟!
- چهلمين حملهي توفانهاي شن به خاكريز دليران خوزستاني!
- آهاي توفان! دست نگهدار، ما همچنان ايستادهايم …
- گوستاو را رها كنيد، لوار را بچسبيد!
- كانال صدام ؛ عبرتي براي تالابستيزان سازهمحور در ايران!
- آقاي دكتر احمدينژاد ؛ ما هوا نداريم ... پول نفت نخواستيم!
امروز وقتي اين نامهي دردمندانه را كه از سر شور و شعور به رشتهي تحرير درآمده بود، خواندم؛ دلم لرزيد و احساسي دوگانه را تجربه كردم ...
خواهش ميكنم شما هم اين يادبرگ شورآفرين را كه به بهانهي پريشانحالي پريشان از پريشاني محيط زيست وطن ياد كرده و خواستار اقدامي سزاوارانه شده است، بخوانيد و برايم بنويسيد كه براي مهار اين پريشانحالي چه بايد كرد و چه ميتوان كرد؟
اين را هم خالصانه و با تمام وجودم بگويم كه درويش حاضر است در هر جا و به هر مدت كه لازم بود بيايد و همراه با شما از پريشان عزيز وطن دفاع كند.
اينك شما خوانندهي عزيز مهار بيابانزايي را دعوت ميكنم تا نامهي اين هموطن دردمند را از ديار حكيم جاودانهي توس بخوانيد و بگوييد كه شما چه فكر ميكنيد؟
اين روزها كه خبر مرگ و خشكيدگي و آتشسوزي مكرر از محيطهاي تالابي كشور – به ويژه پريشان عزيز - شنيده و خوانده ميشود، آن هم در سكوت و بيتفاوتي عذابآور اغلب مردم و رسانهها و دولتسالاران مسئول؛ ياد شباهت عجيب اين محيطهاي آبي با طراوت و مفيد با بومسازگان (اكوسيستم) خشك بياباني و كويري كشور ميافتم. سرزميني كه سالهاست با صفت «دشنام پست آفرينش» نواخته ميشود و كمتر كسي است كه به جاي نگاه غالب «پريداري» با نگاه «پريپيكري» به اين برهوت آذرافروز بنگرد ...
«سستي ما، سكوت ما و عدم جسارت ما ميتواند به اين معنا باشد كه در نهايت ما تنها گونهاي خواهيم بود كه نابودي خودمان را مو به مو تحت نظارت داشتهايم. و گورِ ما چه سنگ نبشتهی وهنآميزي خواهد داشت: آنان آنچه را فرا ميرسيد، ميديدند، اما چندان خرد نداشتند كه راه را بر آن ببندند.»
سارا پاراكين- سخنگوي حزب سبز انگلستان
وقتی فقط به سیاههی بیماریهای نوظهوری که در چند دههی اخیر چون بختکی مرگآفرین جان صدها هزار انسان بیگناه را در سراسر جهان گرفته است، دقت کنیم؛ بیش از پیش درخواهیم یافت که بشر مغرور زاده در دوران فرامدرن هزارهی سوّم تا چه اندازه در باتلاق جهالت، ناامنی و بیتدبیری خویش گرفتار آمده است. بیماریهایی همچون ایدز، سارس، آنفولانزای مرغی و اینک - Swine influenza-آنفولانزای خوکی که به یکباره طغیان کرده و در کسری کوتاه از زمان میتواند همه چیز انسان امروز را تا قطع بلیط فروشی مسابقات فوتبال در مکزیکوسیتی و لرزش بازارهای سهام تحتالشعاع خود قرار دهد.
آیا پیام نهفته در این بیدفاعی حیرتانگیز و دست و پا بسته بودن بشر امروز را درک میکنیم؟! آیا یاد کتاب کوری ساراماگو نمیافتیم؟! بشری که میلیاردها دلار هزینه میکند تا لوازم آرایشی فلان مارک را در شرق دور به فروش برساند؛ بشری که در مسابقهی ساخت انواع جنگافزار دچار جنون سرعت و مصرف شده است؛ بشری که دغدغهی آزمایشگاههای فرامدرن نظامیاش کشف اتفاقات در کسری از زمان پلانک است و بشری که ادعا دارد برایش مرزهای کهکشان راه شیری حالا کوچک شده است! بله چنین بشر مغروری، گاه و بی گاه با زایش یک ویروس مرگآفرین جدید روبرو شده که هیچ پناهی در مواجهه با آن ندارد.
یاد جملهای از فدریکو مایور زاراگوزا دبیرکل وقت یونسکو در دههی 90 میلادی افتادم که می گفت: «اگر صدها ميليارد دلاري را كه صرف خريد و فروش جنگافزارها يا مواد مخدر ميشود، با بودجهی اختصاص يافته به آموزش و پرورش كشورها مقايسه كنيم، به چه بيتناسبي شرمآوري ميرسيم!»
و اینک بازخورد کابوسوار آن بیتناسبی شرمآور را میتواند در فجایعی چون شیوع ویروسهای ناشناختهی چون آنفولانزای خوکی دید که جملگی ناشی از عدم اعتنا به ملاحظات زیست پایدار است.
آخرین نقشههایی که امشب در تلویزیون بی بی سی دیدم نشان میداد که مرز گسترش آنفولانزای خوکی تا تنگهی هرمز ایران رسیده است. اینک تقریباً در چهار سوی جهان از مکزیک و آمریکا و کانادا گرفته تا اسپانیا و اسراییل و نیوزلند و ... شواهدی از این ویروس گزارش شده است. یعنی در کمتر از 72 ساعت، آنفولانزای خوکی جهان را زیر و رو کرده است! آن جهانی که روزگاری باید سالها دریانوردی می کردی تا به انتهایش برسی! حالا در کمتر از چند روز می تواند به دست بشر آلوده از خطرناکترین و ناشناختهترین ویروسها شود.
و این شاید مفهوم دیگری از آسیبپذیری دهکدهی جهانی را نشانمان دهد. دهکدهای که جانش از بیخردی ساکنان مغرور و ابلهاش به لب رسیده و توان زیستپالاییاش مدتهاست که به پایان خود نزدیک شده است.
امید که حوادث شومی چون طغیان شتابناک آنفولانزای خوکی بتواند دولتسالاران جهان را وادارد تا به جای هزینه کردن سرمایههای مردم و سرزمینشان برای گرم نگهداشتن زرادخانههای مرگ و جنگ، بکوشند تا بودجه آموزش و پرورش، سلامت و پژوهشهای مرتبط با پایداری محیط زیست را افزایش دهند.
فرازنای کلام آن که آنچه هماکنون خاکریزهای «زندگی» را تهدید میکند، چیدمان غلط رهبران جهان در طول یکصد سال گذشته در تعیین مهمترین اولویتهای راهبردیشان بوده است؛ رخداد غمباری که می توان از آن با عنوان «بیابانزایی انسانی» یاد کرد؛ فرآیندی که نه فقط کارمایههای طبیعی را به هدر داده و فرسوده میکند، که شیرینی و لذت زندگی امن و با کیفیت را نیز از نوع بشر ربوده و میرباید.
«با ایزدان پیمان بسته بودم در امپراطوری پارس ستم و دروغ نباشد.»
کوروش بزرگ

حسن احمدپور عزیز در بزنگاه مهمترین رویداد فرهنگی کشور، یعنی برپایی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، دست به ابتکار جالبی زده و یک بازی وبلاگی جدید را عرضه داشته است. او ضمن معرفی یک کتاب به خوانندگانش، از آنها نیز خواسته است تا بهترین کتابی را که اخیراً خواندهاند به خوانندگان وبلاگستان فارسی معرفی کنند.
اینک ضمن سپاس از این دوست فرهنگ دوست که نگارنده را نیز به این بازی دعوت کرده است، از خوانندگان عزیز این سطور تقاضا دارم اگر تاکنون هنوز موفق به خرید و مطالعه شاهکار گزنفون، مورخ بزرگ یونان نشدهاند، زمان را از دست نداده و هر چه سریعتر بکوشند تا نسخهای از کتاب ارزشمند «مدیریت کوروش بزرگ» که توسط دکتر محمّدابراهیم محجوب به فارسی برگردانده شده است تهیه کنند؛ کتابی که در 194 صفحه توسط انتشارات فرا و به قیمت 4300 تومان هماکنون در اختیار فارسیزبانان قرار دارد.
کتابی که به قول پیتر دراکر، پدر دانش مدیریت نوین جهان: «نخستین و هنوز بهترین کتاب در زمینهی رهبری است.»
کتابی که در آن از زبان این ایرانی وارسته و فرزانه میخوانیم: «شما باید چشم از من برندارید تا ببینید آیا به آن چه میگویم عمل میکنم یا نه. من نیز شما را زیر نظر دارم تا هرکدام را که شایستهی بزرگداشت بودید، گرامی بدارم.»

آیا مفهومی از این رساتر، سادهتر و دیرینهتر برای مردمسالاری و دیکتاتورگریزی سراغ دارید؟! آیا شایستهسالاری میتواند چیزی جز این باشد؟ کوروش کبیر افزون بر 2500 سال پیش میگوید: «من با کوشش خود گیتی را چنان که میخواستم سامان دادم، نه با زور بازو، که به نیروی خرد.» و هم او میگوید: «بردگی شایسته انسان نیست، آزادی، سربلندی و بینیازی سه خواسته بزرگ انسان است.»
آری من و تو فرزندان چنین مرد آزادمنشی هستیم، مردی که صدها سال قبل از منشور حقوق بشر غرب، بردهداری را نفی کرد و برای خردمندان ارزشی بالاتر از جنگسالاران قایل شد.
بکوشیم تا لایق چنین پدر فرزانهای باشیم.
از خانمها دکتر معصومه ابتکار، دکتر کتایون ربیعی، صفورا زواران حسینی، الهه موسوی و آقایان استاد هرمز ممیزی، محمد افراسیابی، دکتر سیامک معطری، حمیدرضا بی تقصیر، سام خسروی فرد، آرمین منتظری و حسین نوروزی عزیز میخواهم تا آنها نیز بهترین کتابی را که خواندهاند به مخاطبین خود معرفی کنند.
در همین باره:
- چند کتاب
رسول خوارزمی عزیز، نومیدانه پرسیده است که چرا مسئولین در برابر تجاوز آشکار ناشی از حفاریهای غیرمجاز شن و ماسه سکوت کرده و پژواکی سزاوارانه از خود در برابر خشکیدگی بادام کوهی در اطراف روستای خبر نشان نمیدهند؟
من امّا میگویم برای حفظ محیط زیست باید خود دست به کار شده و به قول معصومه ابتکار (در همایش ۱ اردیبهشت ۸۸): گروه فشار محیط زیستی درست کنیم! مسئولین تنها هنگامی حاضرند در پای محیط زیست، ملاحظات اقتصادی خود را ذبح کنند که پای ملاحظات اجتماعی و سیاسی در میان باشد و این یکی حاصل نخواهد شد مگر گرایههای محیط زیستی واقعاً خواهان و مدافع مردمی پیدا کند.
به امید آن روز و با آرزوی تکثیر مسئولیتپذیری رسول خوارزمیها برای حفظ محیط زیست در یکان یکان ایرانیان.
به دنبال انتشار گزارشی مصور از حضور بینظیر مردم داوطلب برای کاشت نهال اُرس در ایستگاه تحقیقاتی سیراچال، هموطنی به نام سید حسین با درج دو کامنت ادعا کرده بود که در بخش نهالکاری هم مافیا وجود دارد و اتهاماتی را متوجه همکار عزیز و شریفم مصطفی خوشنویس کرده بود که میتوانید نظرات ایشان و پاسخ نگارنده به وی را در همان پست ملاحظه فرمایید. اینک از آنجا که ایشان حاضر نشدند تا برای ادعاهای خود دلیل ارایه داده و یا با نگارنده تماس بگیرند، پاسخ مکتوب و مشروح مصطفی خوشنویس را در اینجا منتشر میکنم و همچنان این امیدواری را برای خویش محفوظ میدارم که شاید دلیل عدم پاسخگویی ایشان، قانع شدنشان باشد.
و امّا پاسخ مصطفی خوشنویس :
مرگ خاموش تالابها در وطن همچنان ادامه دارد، رخدادی که ابعاد وخامتبار ناشی از آن بیشک در حوزهی زیستی گیاهان و جانوران محدود نخواهد ماند. در همین باره، گفتگوی آقای علی درویشی خبرنگار باسابقهی حوزهی محیط زیست و کشاورزی روزنامه اطلاعات با نگارنده و آقای دکتر کریم ثابترفتار، رییس گروه محیط زیست دانشکده منابع طبیعی گیلان را میتوانید در صفحه 5 شماره امروز و فردای روزنامه اطلاعات با عنوان: «نگذاریم تالابها بمیرند» بخوانید. گفتگویی که در آن به حدیث غمبار سد سیوند و ملاصدرا و روزگار مصیبتبار چهار تالاب بختگان، پریشان، انزلی و هورالعظیم اشاره شده است ...
اگر این روزها گذرتان به سبزکوه در استان چهارمحال بختیاری یا پادنا در استان کهکیلویه و بویراحمد میافتد، یادتان باشد تا از رویشگاههای زیباترین لالهی شرمگین جهان بازدید کنید و در خلسهی آن لحظات ناب تا میتوانید سبکبالانه شناور باشید و مانید ...
در این میان، لالههای واژگون تنگ زندان – واقع در شمال منطقهی حفاظت شدهی سبزکوه - حقیقتاً از اصالت، زیبایی و طراوتی یگانه برخوردارند که هر بینندهای را مبهوت میسازند ...

واكنش دستگاه قضايي آلمان به خانم رانندهاي كه يك قورباغه را زير گرفت!
در خبرها آمده است كه يك راننده اتوبوس در برلين آلمان، به اتهام زير گرفتن يك قورباغه نادر به شش سال حبس محكوم شد! در گزارش بازرسان اين پرونده كه به دادگاه ارايه شد، آمده است كه اين زن به دليل بيتوجهي در رانندگي و زير گرفتن اين قورباغه نادر، به شش سال حبس محكوم شده است.
وقتي اين خبر را خواندم، حقيقتاً دچار آميزهاي از حيرت و افسوس شدم. يادم هست همين سال گذشته وقتي از محيط بان زحمتكش منطقهي حفاظت شده سبزكوه پرسيدم: چرا با متخلفين آن گونه كه بايد با قاطعيت برخورد نميشود؟ وي جواب داد: چند وقت پيش يك شكارچي غيرمجاز را به همراه اسلحه و بيش از 400 قطعه گنجشك شكار شده به دادگاه بردم ... امّا قاضي دادگاه رو به من كرد و با تمسخر گفت: آخه شكار گنجشك هم ديگه جرم داره؟ من خودم تا حالا چند هزار گنجشك شكار كردم مردك!
و يا در موردي مشهورتر ميتوان به ماجراي آن شكارچي متمول كويتي اشاره كرد كه تا به حال دست كم 8 بار به جرم شكار غيرقانوني پرندهي ارزشمندي به نام هوبره توسط محيطبانان سازمان حفاظت محيط زيست دستگير شده است (و البته خدا ميداند چند بار هم دستگير نشده است!) و هر بار قاضي دادگاه وي را رها كرده است. به نحوي كه حتا معاون محيط طبيعي سازمان ، آقاي دكتر نجفي هم لب به اعتراض گشود و از اين همه رئوفت اسلامي كه بايد فقط براي آن شكارچي كويتي ثروتمند نثار شود، ابراز يأس و نااميدي و خشم كرد!
راستي ريشهي اين همه تفاوت در اين يك وجب جا از كهكشان راه شيري در چيست؟!
همين امروز هموطن ديگري – آقاي ضيايي - با دردمندي خبرم داد كه روز گذشته خود شاهد هجوم عدهاي سودجو به دامنههاي دارآباد بوده تا ريواسهاي جوان و اغلب نارس را ريشهكن كرده و به سبزيفروشيهاي گرانقيمت تجريش برسانند.
چرا برخي از ما اينگونه سهلانگارانه با ميراث ارزشمند و يگانهي طبيعي خود برخورد ميكنيم؟
آن هموطن خواستار قاطعيت دولت در برخورد با متخلفين و تخريبكنندگان مراتع شمال تهران شد. امّا واقعاً چند مأمور بايد به كار گمارد تا بتواند از اين عرصههاي وسيع پاسداري كند؟! اصلاً چرا من و تو هر كدام يك مأمور نباشيم؟
بررسی تازهترین آمارها و نقشههای مربوط به میزان ریزشهای آسمانی کشور تا 31 فروردین 1388 نشان میدهد که ظاهراً «ترسالی» برای ایران در سال آبی پیش رو، بیشتر از آن که یک واقعیت باشد، سرابی بیش نبوده و نمیتواند آن گونه که در نیمهی نخست فروردین نشان میداد، نتیجهی بازی را تا پایان وقت قانونی به نفع خود محفوظ دارد ...