خشکسالی؛ داستان غم‌انگیز رخدادی طبیعی که بلا شد!


    آنچه که در پی می‌آید خلاصه‌ای از سخنرانی‌ای خواهد بود که قرار است فردا صبح – 30 اردیبهشت ماه 1388 - و در جریان برگزاری «دومین همایش ملی خشکسالی و راهکارهای مدیریت آن» در دیار مردمان نیک‌اندیش زنده‌رود ارایه دهم.
    عنوان سخنرانی من " خشکسالی؛ «چالشی» که می‌توانست «فرصت» باشد نه تهدید!"  خواهد بود و در آن بر این واقعیت غم‌انگیز پای خواهم فشرد که چرا جای رخداد را با بلا عوض کرده و همواره از خشکسالی، این صفت موروثی چندهزارساله سرزمین ایران با عنوان بلای طبیعی یاد کردیم؟

پاورپوینت سخنرانی محمد درویش در روز 30 اردیبهشت

    در تعریفی اجمالی، هنر مدیریت را شاید بتوان به حق «تبدیل چالش به فرصت» دانست. از همین رو، مدیریت به عنوان یک دانش و فن چند بعدی، همواره مورد توجه دولت‌سالاران و نخبگان جهانی بوده و بیشترین سرمایه‌گذاری در هر کشور بر روی تربیت نسلی متمرکز است که قرار است با شناخت تهدیدها و اولویت‌بندی آنها، راهکارهای تبدیل چالش‌ها را به فرصت و مزیت تبیین ساخته و مدیریت کند.
    به باور نگارنده، خشکسالی نیز در شمار چالش‌هایی است که همواره از آغاز بنای نخستین سنگ تمدن 8 هزارساله‌ی ایرانی در سیلک کاشان تا امروز موجودیت سکونت‌گاه‌های انسانی و زیستگاه‌های طبیعی را نشانه رفته و مورد تهدید قرار داده است. امّا هر زمان که معرفت مبتنی بر مدیریت بر سامانه‌ی حکومتی و چرخه‌ی تصمیم‌سازی این مُلک دست بالا را داشته، خشکسالی نیز کمترین تنش را بر پایداری حیات ایرانیان و دیگر زیستمندان این سرزمین وارد آورده است.
    بنابراین اگر امروز از خشکسالی به عنوان یک بلای طبیعی و بحرانی خانمان‌برانداز یاد می‌شود، بیشتر از آن که مقصر چنین وضعیتی را در آسمان‌ها جسته و چشم به رحمت خالقش بدوزیم، باید این پرسش را از خود بازتکرار کنیم که چرا حضور، استمرار و غلبه‌ی خشکسالی در هیچ یک از ممالک 200 گانه‌ی کره‌ زمین، به عنوان شاخصی برای تعیین فقیر یا غنی‌بودن کشورها به شمار نمی‌رود؟ به زبانی ساده‌تر، هستند کشورهای بسیار ثروتمندی که همواره با رخداد خشکسالی در سامانه‌ی اقلیمی خود روبرو بوده‌اند و هستند کشورهای فقیری که اصولاً از تلاطم اقلیمی چندانی برخوردار نبوده و هرگز دچار خشکسالی‌های پرشمار و خسارت‌بار نشده‌اند.

پوستر همایش خشکسالی اصفهان


    واقعیت پیش گفته نشان می‌دهد: آنچه که خطرناک است، خشکسالی نیست؛ بلکه نگاه منفعل و تسلیم‌وار به آن است؛ نگاهی که اغلب صبر می‌کند تا خشکسالی رخ دهد، آنگاه برایش اتاق‌های بحران تشکیل دهد. درصورتی که باید بر مبنای مدیریت خطرپذیری حرکت کرده و بر اساس رویکردهای غیرسازه‌ای بکوشیم تا چیدمان توسعه‌ی کشور، متأثر از خواهش‌های بوم‌شناختی و ملاحظات بنیادین مبتنی بر آمایش سرزمین تعریف شود. در آن صورت می‌توان مطمئن بود که هرگز هیچ تنش آب و هوایی نخواهد توانست همچون بلایی آسمانی زیرساخت‌های توسعه‌ی مملکت را با رکود و جراحتی ژرف مواجه سازد.
    پس اگر در طول چند دهه‌ی اخیر همواره با روند نگران‌کننده و شتابناک افزایش خسارت‌های ناشی از پدیده‌ی موروثی خشکسالی در ایران مواجه بوده‌ایم، چنان که در سال آبی گذشته این رقم از مرز باورنکردنی و شرم‌آور 13 میلیارد دلار هم گذر کرد، نباید از بخت بد خویش بنالیم و تمام تقصیرها را به گردن بی‌مهری آسمان بیاندازیم.

    یادمان باشد:
    باران وقتی می‌بارد، در پی احراز هویت پیاله‌ها نیست؛ بر همه می‌بارد و بدون منت می‌بارد. این ما هستیم که در چیدمان درست پیاله‌ها، در شناخت دقیق فرصت‌ها و مزیت‌های نسبی این بوم و بر مقدس دقیق عمل نکرده و سبب شدیم تا باران تمام شود، در حالی که بسیاری از پیاله‌ها خالی مانده یا نیمه پر است.
    دریافت‌های پیش رو، در شمار مهم‌ترین انگیزش‌های صاحب این قلم است تا در حضور هموطنان عزیز اصفهانی‌ام راهبردها، سیاست‌ها و راهکارهای مواجهه‌ی خردمندانه با این صفت طبیعی ایران‌زمین را مرور کرده و محوری‌‌ترین شان را معرفی کند.
    باشد که بدین‌ترتیب و به مدد حضور سایه‌وار خشکسالی در بالای سر آبادی ایران و ایرانی، ساکنان این مُلک ترغیب شوند تا از مواهب طبیعی سرزمین مقدس مادری‌شان و از خوان نعمت گسترده‌ای که در حوزه‌ی کارمایه‌های فناناپذیر برایشان مهیا شده، بیشترین و کاراترین بهره را برده و با اصلاح متوازن و درخور الگوی مصرف و کاهش وابستگی معیشتی به سرزمین، ضریب آسیب‌پذیری کشور را نسبت به مخاطرات ناشی از خشکسالی و سیل کاهش دهند.

انشاالله


برای دیدن برنامه همایش به اینجا بروید.

 

                                                             درح نظر

بایدها و نبایدهای طرح‌های انتقال آب در ایران

                  

      ایران‌زمین به دلیل متأثرشدن از نوار 35 درجه‌ی شمالی عرض جغرافیایی، در بسیاری از شاخص‌های اقلیمی، وضعیتی به مراتب پایین‌تر از میانگین‌های جهانی کره‌ی زمین دارد. با این وجود، این واقعیت هرگز نمی‌باید به عنوان یک تنگنا یا محدودیت تحمیل‌شده بر ایرانیان به شمار آید؛ بر مردمانی که حق انتخابی برای حضور و زندگی در این پاره از خاک نداشته‌اند! حتا اگر گشتی اندک در ممالک جهان بزنیم، آشکارا درخواهیم یافت: هستند کشورهایی که از منظر اختصاصات آب و هوایی به مراتب وضعیتی شکننده‌تر و آسیب‌پذیرتر از ایران دارند، اما در شمار ممالک ثروتمند و مرفه جهان طبقه‌بندی می‌شوند. برعکس این رخداد هم البته با مثال‌هایی فراوان قابل ره‌گیری است؛ یعنی می‌‌توان به راحتی کشورهای مرطوب‌تری از ایران را یافت که از تولید ناخالص ملّی کمتری نسبت به ما برخوردار بوده و فقیرتر ارزیابی می‌شوند.
    این‌ها را گفتم که وقتی از تنگناهای اقلیمی وطن سخن می‌گوییم، یادمان باشد که این تنگناها می‌توانستند و هنوز هم می‌توانند به مزیتی نسبی و مؤثر برای ارتقای پایداری کشور بدل شوند؛ اگر ما با تنگنایی اصلی‌تر به نام «فقر مدیریتی» روبرو نباشیم و  «کالابرگ دانایی» را سخاوتمندانه توزیع کرده باشیم.

    ایران در یک نگاه:
   نخستين شناسه‌ي قلمرويي که ايران را در خود جای داده (نيمه‌ي جنوبي منطقه‌ي معتدله موسوم به منطقه‌ي پرفشارِ مجاور حاره)، غلبه‌ي خشکی بر رطوبت و گرما بر سرما است؛ بدين معنی که اگر در ناحيه ای از اين قلمرو  با آب و هوايي سرد يا مرطوب مواجه شويم، علّت را نه در عرض بالای جغرافيايي که در ويژگی پيکری و ارتفاع بالای عرصه‌ي مورد بحث يا نزديکی به دريا بايد جستجو کرد. به سخنی ديگر، هر چند عرض جغرافيايي ايران زمين، مؤلفه ای کاهنده در تنوّع اقليمی کشور محسوب می شود؛ امّا ديگر ويژگي‌های طبيعی سرزمين  (نظير شرايط توپوگرافيک و دامنه‌ي بردباری قابل توجّه گونه های گياهی مستقر در آن) سبب شده تا شاهد يکی از متنوّع¬ترين و ناهمتاترين زيست اقليم‌های جهان در ايران باشيم ؛ وجود سرزمين‌هایي با ميانگين بارندگی کمتر از 25 تا بيش از 2380 ميلي‌متر و محدوده‌ي وسيع دمايي آن كه از 35- تا 50+ درجه‌ي سانتي‌گراد در تغيير است، گواهی بر اين مدعا است .

    - اندوخته ها و استعدادهاي آبي:
    متوسط حجم آبي كه به صورت ريزش‌هاي آسماني، همه ساله بر خشكي‌هاي زمين مي‌بارد به 110 هزار ميليارد‌متر مكعب (م م م) مي‌رسد؛ 8/63 درصد از اين مقدار، يعني حدود 70 هزار ميليارد متر مكعب، به صورت تبخير و تعرق مجدداً به نيوار باز مي‌گردد و مابقي، همان ذخاير قابل استحصال يا تجديدشونده‌ي آب شيرينِ جهان را تشكيل مي‌دهند. قاره‌ي آسيا در اين ميان، هرچند كه تنها 7/32 درصد از مساحت خشكيهاي زمين را به خود اختصاص داده، ليكن بيش از 4/37 درصد از ذخاير آب شيرين قابل استحصال جهان را به ميزان 3/14961(م م م) در اختيار دارد و بدين‌ترتيب، از وضعيتي مطلوب‌تر از متوسط جهاني برخوردار است.
    از مقايسه‌ي استعداد آبي ايران با آسيا و جهان، آشكارا پاره‌اي از تنگناهاي طبيعي كشور نمايان مي‌شوند. نخست آنكه سرزمين پهناوري كه نزديک به 3/1 درصد از سطح خشكي‌هاي كره‌ي زمين، در تملّک اوست، هيچگاه از سهمي بيشتر از 37/0 درصدِ كل ريزش‌هاي آسماني خشكي‌هاي جهان بهره مند نبوده است. يعني ميزان قطره‌هاي آبي كه در اين كشور فرود مي‌آيد، حتا به يك‌سوّم استحقاق طبيعي آن به نسبت وسعت سرزمين هم نمي‌رسد.
    از منظر جغرافيايي محل استقرار، ايران در گوشه‌ي جنوب غربی آسيا، در منطقه ای موسوم به خاور نزديك واقع شده که 14 درصد سطح جهان را فرا گرفته، ليکن منابع آبي آن تنها 2 درصد كل منابع آبهاي تجديدشونده‌ي دنيا را شامل می شود. به همين دليل است که از مجموع 21 کشوری که با کمبود جدی آب مواجه هستند، 12 کشور در اين منطقه قرار گرفته اند.

    دوّمين محدوديت به ميزان تبخير و تعرق واقعي مربوط مي‌شود كه از رقم نظير آن در مقياس جهاني، 5/6 درصد بيشتر است. درنتيجه، سبب تشديدِ نابرابري موصوف شده و تفاوت از ميانگين جهاني را، از يك‌سوّم به كمتر از يك‌چهارم تقليل داده است. به بياني ساده‌تر، نه‌تنها هر متر مربع از خاك كشور، نزولات كمتري را دريافت مي‌كند، بلكه از همين مقدار ناچيز نيز، ميزان بيشتري تبخير رخ مي‌دهد. چنين است كه ملاحظه مي‌شود، آب قابل استحصالِ هر هكتار از وسعت 162 ميليون هكتاري خشكي‌هاي كشور با حدود 735 متر مكعب، به يك‌چهارم سهمِ آبي كه به طور متوسط از هر هكتار زمين در جهان (معادل3060 متر مكعب)، قابل بهره‌برداري است، هم نمي‌رسد.
   افزون بر دو تنگناي ياد شده، پراكنش زماني و مكاني منابع آبي نيز از جمله‌ي موانع جدي مديريت و برنامه‌ريزي پايدار در كشور به شمار مي‌روند. به عنوان مثال، استان كرمان با 7/11 درصد از مساحت كشور، فقط 5/4 درصد از ذخاير آب قابل استحصال را به خود اختصاص داده است، درحالي كه خوزستان با 6/3 درصد از مساحت كشور، نزديك به 30 درصد از كل آب قابل استحصال را در اختيار دارد. در افقي گسترده‌تر، آمارها نشان مي‌دهد كه 30 درصد از مساحت كشور، شامل نواحي شمال، غرب و جنوب غربي، حدود 69 درصد از منابع آبي قابل استحصال را به خود اختصاص داده‌اند، آن هم در شرایطی که فقط از 56 درصد از حجم ریزشهای آسماني كشور برخوردارند. از بعد زماني نيز تغييرات حجم منابع آبهاي سطحي و زيرزميني كشور در طول سال‌هاي مختلف، چشمگير بوده است.
    مثلاً در يك بررسي 16 ساله (81-1365)، حجم سالانه‌ي منابع آبهاي سطحي كشور از 9/42 (م م م) در سال آبي 79- 1378 تا 6/164 (م م م) در سال آبي 72-1371 متغير بوده است (تماب، 1382). اين ميزان تغيير  – حدود 122 (م م م)  – نشان از تغيير‌پذيري شديد حجم منابع آب سطحي از سالي به سال ديگر داشته و درنتيجه، بيانگر دشواري برنامه‌ريزي در چنين شرايطي است. در اين ميان، وضعيت حوضه‌هاي آبخيز هامون و سرخس نسبت به چهار حوضه‌ي آبخيز ديگرِ كشور، غير قابل پيش‌بيني‌تر بوده، به طوري كه ضريب تغييرات آن به 1/53 درصد مي‌رسد. از اين نظر، حوضه‌ي مركزي با 74/33 درصد، كمترين تفاوت را با كل كشور (88/33 درصد) از خود نشان مي‌دهد.

    نتیجه‌گیری:
    ضرورت طرح‌های انتقال آب در کشوری که چنین با ناهمسانی آشکار توزیع اندوخته‌های آبی – چه در بعد زمان و چه در بعد مکان - دست به گریبان است، اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. ما یا باید مردم را به نزدیک منابع آب منتقل کنیم و یا برعکس برای حفظ سکونت‌گاه‌های انسانی خویش و ممانعت از خیزش تنش‌های اجتماعی بنیان‌کن، در اندیشه‌ی بازمهندسی مدیریت آب و توزیع متناسب مکانی و زمانی آب در کشور باشیم.
    اما در اینجا نباید یا نبایدهایی هم وجود دارد که معمولاً فراموش شده یا درنظر گرفته نمی‌شود.

نخست آن که
طرح‌های انتقال آب نباید به نحوی طراحی و پیاده شوند که سکونت‌گاه‌های بهره‌مند کنونی از ایشان را در پایین دست با زحمت روبرو سازد؛ نظیر آنچه که هم‌اکنون در پایین دست کارون و بسیاری از مناطق خوزستان مشهود است.

دوم آن که
آبی را که با این قیمت تهیه می‌شود، نباید به مصرف صنایع یا خدمات پرمصرفی رساند که می‌توانند در چیدمانی مناسب‌تر و سرزمین‌هایی سزاوارتر هم مستقر شوند. از این رو، ایجاد کارخانه‌ها و کارگاه‌هایی برای ساخت سفال و لاستیک و نظایر آن که در شمار پرمصرف‌ترین صنایع به حساب می‌آیند در مناطقی نظیر یزد و کرمان و قم (که از موهبت طرح‌های انتقال آب بهره‌مند شده یا خواهند شد)، به هیچ عنوان خردمندانه نیست. همچنین کشاورز یزدی نباید افتخار کند که می‌تواند در جایی که 4 هزار میلی‌متر تبخیر دارد، یونجه بکارد! این اصراف محض است؛ نه افتخار.
امید که در فرصت‌هایی دیگر بیشتر به این موضوع مهم پرداخته شود.

بخش هایی از این مقاله در شماره امروز روزنامه اعتماد منتشر شده است.

                                                       درج نظر

گزارشی از همایش بررسی سیل ۱۱ فروردین قم

سیل قم 80 میلیارد تومان خسارت زد و جان 7 هموطن بی گناه را گرفت. آیا می توان مطمئن بود که دیگر تکرار نخواهد شد؟!

     در میانه‌ی نخستین فصل سال، یعنی در پانزدهمین روز از دوّمین ماه بهار، تالار اجتماعات دانشکده‌ی فنی و مهندسی دانشگاه قم میزبان جمعی از متخصصین امور آب، منابع طبیعی، آبخیزداری و مدیریت شهری بود تا به موضوع سیل اخیر قم و دلایل فاجعه‌بار بودنش بپردازند. همایشی که در آن اغلب مسئولین و زمامداران محلی استان هم شرکت داشتند و آمده بودند تا از تکرار چنین رخدادهای غم‌باری جلوگیری کنند.
    گزارش پیش رو، حاصل حضور و تلاش همکاران عزیزم آقایان پورمیدانی (معاون پژوهشی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی قم) و ادنانی (رییس بخش منابع طبیعی آن مرکز) است که صمیمانه از ایشان قدردانی می‌کنم.
    در ابتدای همایش پیام آیت‌الله قاضی رییس دانشگاه قم مبنی بر تأکید بر توجه به جنبه‌های مختلف مدیریت شهری، عمرانی و زیست‌محیطی در برنامه‌ریزی محیط اطراف رودخانه‌ی قم‌رود قرائت شد.
    سپس قائم مقام دانشگاه از انعکاس ضعیف خبر سیل قم در صدا و سیما و عدم توجه به تلفات انسانی و خسارات مالی وارده گلایه کرد. ایشان با ذکر حدیثی از پیامبر اسلام: «من از فقر امتم نمی‌ترسم، بلکه از سؤ تدبیر هراس دارم.» بر لزوم انجام مطالعات جامع قبل از ادامه‌ی عملیات عمرانی در قم‌رود تأکید کرد.
     نکته: خواندن چندباره حدیث مورد اشاره، البته فقط برای مدیران شهری قم مفید نیست!
    آنگاه دکتر علیخانی دبیر همایش، هدف از برگزاری این هم‌اندیشی را آگاه‌سازی برنامه‌ریزان و مدیران کشوری و استانی از تبعات ناشی از انجام فعالیت‌های عمرانی و توسعه‌ی شهری بدون توجه به ویژگی‌های رودخانه‌های سیلابی دانست.

هیچ جای دنیا چنین بلایی را بر سر بستر سیلابی رودخانه نمی آورند! می آورند؟!

     در همین ارتباط یکی از دانشجویان دکترای عمران (آقای بهروزی)، مقاله‌ای در خصوص بررسی تأثیر منفی احداث سازه‌های بتنی در بستر رودخانه بر افزایش خسارت‌های ناشی از جریان آب و سیلاب ارایه کرد.
    سپس نوبت به رضوی، مدیرعامل آب منطقه‌ای قم رسید تا ایشان پرده از یک سؤتدبیر بزرگ بردارد! این که عرض رودخانه از 300 متر به حدود 100 متر در دهه‌های اخیر کاهش یافته است. افزون بر آن رضوی تأکید کرد که تغییر کاربری رودخانه، احداث پل‌های متعدد، نزدیک به هم و کم‌عرض، ساخت دیواره‌های غیر اصولی در کنار رودخانه و دخل و تصرف در آن از مشکلات و چالش‌هایی است که آسیب‌پذیری قم را در برابر رخداد سیل‌های مشابه افزایش می‌دهد. ایشان در ادامه بر بنیاد ستاده‌های  حاصل از مطالعات صورت گرفته توسط گروه‌های مهندسین مشاور، 4 پیشنهاد کلیدی را برای کنترل سیلاب در منطقه‌ی شهری قم‌رود ارایه داد:

1- فراهم کردن زمینه برای عبور سیلاب با دبی 100 ساله از بستر کنونی
2- عبور مابقی سیلاب از کانال‌های انحرافی قابل احداث،
3- انجام عملیات آبخیزداری و آبخوانداری برای کاهش حجم سیلاب رسیده به شهر
4-  احداث سد تأخیری.

    سپس نوبت به دکتر فتحی استاد دانشگاه شهید چمران اهواز رسید. ایشان با مقایسه سیل 11 فروردین قم با سیل واقع شده در کانادا در همان محدوده‌ی زمانی، از نبود برنامه‌ریزی برای هدایت سیلاب و انعکاس ضعیف رسانه‌ای آن و عدم پیگیری مطالبات مردم از طریق روزنامه‌ها انتقاد کرد. ایشان با توجه به برهم خوردن بالانس نیواری و اقلیمی  جهان، پایداری مدل‌های پیش‌بینی دبی‌های سیلاب را کم دانسته (نکته‌ای که دکتر سروش سروشیان نیز در سخنرانی خود در دانشگاه شریف بر آن اذعان و تأکید داشت) و بر لزوم تجدید نظر در مدل‌های مذکور و توجه به آن در برنامه‌ریزی‌های آتی تأکید کرد.
    در ادامه یکی از اعضای شورای شهر قم بر وضعیت تاریخی قم‌رود و بر امکان‌ناپذیر بودن حذف این رودخانه‌ی دیرینه از فضای شهری تأکید کرد (یعنی درست بر خلاف نظر مشهور و صریح استاندار قم!)
    آنگاه همکار عزیزم، مهندس فتاحی، مسئول بخش آبخیزداری مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی قم با ارایه‌ی مقاله‌ای وضعیت ایستگاه آبخوانداری معصومیه را به عنوان نمونه شرح داد و بر انجام عملیات آبخوانداری در مناطق مستعد و اراضی بالادست قم تأکید کرد. این ایستگاه ناکنون توانسته سه سیلاب را در طول پنج سال گذشته کنترل و حدود 10 میلیون متر مکعب آب را در آبخوان خشکیده‌ی آن و اراضی مجاور زمین‌های کشاورزی ذخیره‌سازی کند.

باز جای شکرش باقی است که بساط این پارکینگ در بستر رودخانه قم رود جمع شد.

     سرانجام مهندس عابدینی شهردار قم پشت تریبون رفته و ضمن تشکر از برگزاری این همایش، وضعیت خاص قم در ایام نوروز از نظر تعداد افراد مسافر و نیز فقدان امکانات لازم برای اسکان و استقرار آنها را بیان کرده و تأکید کرد، این سیل به عنوان هشداری بود تا برنامه‌ریزان و مدیران شهر (که البته یکی از مهم‌ترین آنها خود ایشان هستند!) توجه بیشتری به اجرای طرح‌های عمرانی زیربنایی کرده و سرعت اجرای طرح‌های عمرانی را افزایش دهند.
    در پایان قطعنامه‌ای قرائت و توصیه گردید، مطالعات مربوط به احداث سازه‌های عمرانی در رودخانه مورد بازنگری قرار گرفته (تا آن زمان عملیات عمرانی متوقف شود) در ضمن به مباحث مهندسی رودخانه، آبخیزداری شهری، آبخوانداری در مناطق بالادست و حفظ حیات رودخانه توجه بیشتری شود.
 

در همین باره:

- سیل قم: احمقانه‌ترین سیل در جهان!

- اعتراف به یک خطای تاریخی؛ مهم تر از سخنان استاندار در باره ضرورت تغییر مسیر قم رود!

- بازتاب فرمان سیاسی تغییر مسیر به قم‌رود در مطبوعات!

- یک عبرت تلخ دیگر از احمقانه‌ترین سیل جهان!

 

                                                               درج نظر

چه خوب که اروند شما نمی‌داند غم را با چه می‌نویسند!


    یادداشت زیر را یکی از خبرنگاران با سابقه‌ی دویچه‌وله – رادیو صدای آلمان – برایم ارسال کرده است. بهانه‌ی آفرینش این یادداشت، درخواستی بود که از خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی به مناسبت آغاز پنجمین سال فعالیتش داشتم.
    خانم فریبا والیات، امروز یادداشت خویش را از ساحل زیبای جزیره‌ای در دل اقیانوس اطلس به نام فورته‌فنتورا برایم ارسال کرده‌اند. رفته بودند آنجا که استراحت کنند و دمی از هیاهوی آدم‌زمینی‌ها درامان باشند. اما یادداشت‌های محمّد درویش، نگذاشت تا آن آرامش کامل شود. چنین خوانندگان مسئولیت شناسی برایم بسیار ارزشمند هستند و باید بدانند که از حضور و همراهی‌شان توانی مضاعف برای ادامه راه می‌یابم.
    اینک شما را دعوت می‌کنم تا از نظرگاه فریبا والیات نسبت به کلبه‌ی مجازی مهار بیابان‌زایی آگاه شوید:

     آقای درویش گرامی
 
     سلام. سرانجام توانستم در آرامشی که طبیعت زیبای جزیره‌ای در دل اقیانوس اطلس برایم فراهم کرد دل‌نوشته‌های وبلاگتان را بخوانم و چقدر خوشحالم از این بابت که چنین فرصتی نصیبم شد. البته قسمتی از آنها را که توانستم همراه خودم ببرم، خواندم تا نظری که از من خواسته بودید به واقعیت نزدیک‌تر باشد. راستش صرف این که نظرات خوانندگان را پرسیدید و خود را پذیرای انتقادها نیز کردید برای من ارزش دارد. همه چیز این وبلاگ برایم با ارزش است. چون در جامعه‌ای با ارزش‌های وارونه که پول و «خود» نبودن معیار تمامی ارزش‌ها قرار می‌گیرد، آفرینش وبلاگی که به مسئله‌ی «جانبی» و «بی‌اهمیتی» مثل محیط زیست می‌پردازد، خود حاوی ارزش است و شایسته‌ی قدردانی.
    آنچه که مطالب شما را برای من جذاب می‌کند پرداختن به موقع به مسایل مبرم زیست‌محیطی ایران است، البته تا جایی که وقت و توان شما اجازه می‌دهد. جای به جای مسایلی متعدد را دیدم که به اشکالی مختلف بیان شده بودند، گاهی به شکل گزارش و  گاهی به شکل مصاحبه، گاهی نقد و نظر و گاهی هم از دیدگاه فرزندتان که برایم بسیار جذاب بود
     می‌دانم که پروراندن یک وبلاگ به تنهایی به چه معنا است می‌دانم چقدر توجه و وقت و هوشیاری می‌خواهد. اما شما در هر حال موفق بودید چرا که از نظر من عنصر عشق بیش از همه نقش بازی کرد. تنها عشق است که می‌تواند موانع را اینچنین از میان بردارد. درج نظرات و نوشته‌های صاحب‌نظران و معرفی آنها نکته‌ی مثبت دیگری بود که نظر مرا به خود معطوف کرد. همچنین پرداختن به مسایل بین‌المللی نیز حایز اهمیت بود که البته من تصور می‌کنم با توجه به انبوه نوشته‌هایی که در این مورد وجود دارد، شاید بشود بیشتر به این مسئله پرداخت. اگرچه که من مشکلات درج مطالب خارجی‌ز‌بان را می‌شناسم. باید بر زبان‌های خارجی مسلط بود باید به منابع مختلف دسترسی داشت و از همه مهم‌تر باید توان و وقت ترجمه را داشت که این همه برای یک نفر با دغدغه‌های متعددی که زندگی در جامعه‌ی ایران به همراه می‌آورد آسان نیست.
     به هر صورت من خوشحالم که با خواندن مطالبی از وبلاگ شما ایده‌های جدیدی گرفتم تا بعد شاید با کمک شما به آن بپردازم. مثل آلودگی‌های ناشی از جنگ در غرب و جنوب ایران، مثل آینده و جنگ بر سر آب، مثل کودکان و کتاب‌های زیست‌محیطی یا آموزش و پرورش و محیط زیست
     در پایان بگویم چه خوب که اروند شما نمی‌داند غم را با چه می‌نویسند. ایکاش می‌شد ندانست غم را چگونه تجربه می‌کنند. ساحل اقیانوس اطلس در جزیره‌ی فورته‌فنتورا - که یکی از جزایر قناری است - زیبا بود، اما نه به زیبایی ساحل صاف و آرام دریای خزر.  در این جزیره برخلاف سایر جزایر قناری باران کم‌تر می‌بارد؛ به این خاطر که به آفریقا نزدیک‌تر است. اما دولت اسپانیا بیشترین تلاش را برای کاشتن درخت و گل و زیباسازی محیط انجام داده و توانسته این جزیره را پذیرای هزاران میهمان سازد. در لابلای درختان که قدم می‌زدم یاد جزیره‌ی کیش خودمان می‌افتادم و زیبایی‌های مناطق مختلف ایران از ذهنم نمی‌رفت و این جیوه‌ و آلودگی لعنتی ناشی از جنگ که خاک جنوب و غرب کشورمان را حافظ یادگارهای روزهای سخت و خونین تاریخ کشورمان ساخته است
      خوب نگاه می‌کردم دریغ از تکه‌ای آشغال چه در خیابان‌ها و چه در کناره‌ی ساحلی و یاد سی و سه پل و زاینده رود خودمان می‌افتادم که وقتی برای اولین بار آنجا را مشاهده کردم به غیر از زیبایی خیره‌کننده‌اش تصویر زباله‌های درون رود و اطراف چقدر غم‌آنگیز بود ایکاش دست کم اگر فرصت تجربه‌ی غم را به ما دادند توان بازگویی آن با کلمات را نیز به ما می‌دادند
     آرزو می‌کنم توان‌تان چندبرابر شود و همچنان ادامه دهید و روزی که گرد پیری بر سرتان نشست و وقت ترک این دیار و رهایی در دیار دوست رسید،‌ پسرتان و هم‌نسل‌های ارونددوست ایران، راهتان را ادامه دهند و آنچه روزگاری پدر اروند می‌نوشت را به عمل تبدیل کنند.
 

موفق باشید
فریبا والیات

   در همین باره:
  - خواندن وبلاگ شما، رشته تحصیلی‌ام را عوض کرد! – نفیسه ب.
  - مهار بیابان‌زایی یعنی: دل به دریازدن و دل به کام نهنگ سپردن – سید جعقر سید اخلاقی
  - نوشته های درویش مرا یاد آثار استاد دکتر باستانی پاریزی می اندازد – حمیدرضا بی تقصیر
  - همیشه حاوی مطالب و اخبار تکان‌دهنده در باره تخریب محیط زیست از یک سو و دیدگاه‌های جدید برای حفاظت از آن از سوی دیگر – سید رضا صفوی
  - شاید روزی او و پسرش جنبش کمربند سبزرا نه تنها در ایران بلکه در جهان تاسیس کنند – طاهره انصافی مقدم
  - فرازها و فرودهای مهار بیابان‌زایی از دید خوانندگانش

  - درویشی که من می شناسم، کشکولش خالی نیست!

درج نظر

و چه خوب است که اروند من بلد نیست بنویسد غم!

این نقاشی اروند را بسیار دوست دارم ... آیا با من هم نظر هستید؟

     یکی از لذت‌های زندگی من – اعتراف می‌کنم که البته لذت‌های زندگی من ته ندارد – گوش سپردن به صدا و تماشای اداهای اروند است، وقتی که اشعار حافظ را می‌خواند، آن هم با همان شور و حال!
    اروند معلمی دارد به نام خانم عباسی – که خداوند همواره پشت و پناهش باشد – ایشان معلم کلاس آفرینش‌های خلاق هستند و به کودکان دوم دبستان شیوه روخوانی را با استفاده از اشعار شاعران قدیم می‌آموزند. کار ارزشمند و ابتکار تأمل‌برانگیزی که سبب شده توانایی روخوانی بچه‌ها به سرعت بهبود یابد.
    امّا برای من، نکته‌ای نازک‌تر و دلپذیر‌تر هم وجود دارد ... و آن نکته شنیدن برخی از اشعار حضرت حافظ است از زبان کسی که حدی برای دوست‌داشته‌شدنش نمی‌شناسم.
فقط می‌توانم دعا کنم که در موقعیت من باشید تا دقیقاً دریابید که یک پدر می‌تواند چه حس نابی را تجربه کند، وقتی که فرزندش برایش می‌خواند:

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود ؛ وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
 گویند سنگ لعل شود در مقام صبر ؛ آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه ؛ کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
 از هر کرانه تیر دعا کردهام روان ؛ باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
 ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو ؛ لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من ؛ آری به یمن لطف شما خاک زر شود
 در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب ؛ یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
 بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی ؛ مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
 این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست ؛ سرها بر آستانه او خاک در شود
 حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست  ؛ دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

     دیشب این نقاشی را در کیف مدرسه اروند پیدا کردم؛ دقیقاً نمی‌دانم چه روزی آن را آفریده است. امّا برایم عزیز است؛ به خصوص که دارد به سوی کتابخانه‌ی شاعران قدیم می‌رود ... در حالی که مشغول سرودن اشعار حافظ و زمزمه آن است ...
    و البته یک چیز ناب دیگر هم در این نقاشی مرا به اوج می‌برد ... آن خورشید خانوم را دقت کنید در آن گوشه‌ی بالادست سمت چپ! چرا فقط او را رنگی کشیده است؟ چرا قرمز؟ و چرا آنقدر طنازانه؟!

غلطی که دوستش دارم ...

    در پشت این نقاشی هم، بخشی از همان شعر بالا را نوشته است (با یک غلط) ... می‌بینید غلطش را ... االبته اگر من معلمش بودم، همچنان به او 20 می‌دادم ...
و چه خوب است اروند من بلد نیست بنویسد غم!
    از خدای بزرگ می‌خواهم که به همه‌ی کودکان پاک‌نهاد سرزمین مقدس مادری‌مان بیاموزد که غم را نیاموزند ...

    مؤخره:
    بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم ... دلیلی بیشتر از این هم وجود دارد که باور کنم:
او همین نزدیکی‌هاست ...

                                                                   درج نظر

صداي طبيعت به آلودگي رسيد!

برنامه راديويي صداي طبيعت


      صداي طبيعت نام برنامه‌اي است كه ظهر روزهاي دوشنبه هر هفته از راديو فرهنگ پخش مي‌شود. حدود يك سال است با اين برنامه همكاري دارم و كوشيده‌ام تا به زباني ساده مفاهيم و موضوعات موجود در حوزه‌ي محيط‌زيست را با شنوندگان و مخاطبان اين برنامه‌ي راديويي مطرح كنم. از جمله تاكنون به مباحثي چون بيابان‌زايي، بيابان‌هاي طبيعي ايران، گردشگري در طبيعت، كارمايه (انرژي) هاي نو، تالاب‌ها، مناطق حفاظت شده، فرونشست زمين، فروچاله‌هاي همدان، سدسازي، درختان كهنسال و ... پرداخته شده است.
     آخرين موضوعي كه در بهار 1388 مورد توجه قرار گرفته، بحث آلودگي‌هاي متنوع موجود و شيوه‌هاي كاهش اثرات سوء آن است. آلودگي‌هايي نظير آلودگي آب، خاك، نور، صدا، راديو اكتيو، تكنوژنيك، هوا و امواج حاصل از دستگاه‌هاي مخابراتي.
     اميد كه اين مجموعه برنامه‌هاي كوتاه بتواند مؤثر واقع شود. همچنين چنانچه موضوعي را واجد عنايت و طرح موضوع در اين سلسله برنامه‌ها مي‌دانيد، مي‌توانيد به نگارنده خبر دهيد.

                                                                     درج نظر

تصاويري داغ داغ از بهار رنگی کلیر در بلوچستان امروز!

میوه های خوش رنگ و زیبای کلیرکلیر در مومان - عکس ها از آقای مهندس مصطفی فرزاد

        صبح دیروز همكاران عزيزم مصطفي فرزاد و فرهاد خاكساريان از بلوچستان بازگشتند و با خود تصاويري تر و تازه از روزگار شاداب امروز كلير - capparis deciduas  -  در مومان – نزديك چابهار و نيز در باهوكلات آوردند. (همان طور كه پيش تر در بررسي وضعيت خشكسالي كشور گفتم، سیمای جنوب شرق كشور امسال رؤيايي است).

چه می کنه این خورشید داغ مومان!کلیرها یکی از مقاوم ترین و کم نیازترین درختان حافظ آب و خاک در سرزمین های خشک ایران به شمار می روند

     گفتني آن كه - علاوه بر کارکرد حفظ آب و خاک -  مقدار پروتئین، چربی، کربوهیدرات، فیبر خام و فسفر موجود در ميوه‌هاي كلير به ترتیب دارای رتبه‌های دوم، پنجم، دوم، اول و دوم در میان تمام میوه‌ها است.
    قدر رستنی‌های ارزشمند سرزمين خشك ايران را بدانيم.

                                                                                  همين!

    مؤخره:
   روزگار رنگی این روزهای باهوکلات بی‌شباهت به تن‌پوش‌های رنگی و مشهور زنان بلوچی نیست ...

ضیافت رنگها در بلوچستان برگرفته از طبیعت رنگی آن دیار است

درج نظر

رشت یک سر و گردن بالاتر است، امّا ...


     جمعه به اتفاق اروند سری به نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران زدم و البته آن چه که بیش از همه جلب نظر می‌کرد، ازدحام غیرقابل تصور زباله در محوطه‌های عمومی نمایشگاه بود! به قول اروند: این همه پروفسور آمده‌اند کتاب بخرند، پس چرا نمی‌دانند که زباله‌ها را نباید پخش و پلا کنند؟!
     و وقتی جماعت کتابخوان ما این گونه به ملاحظات ابتدایی محیط زیستی می‌نگرد و عمل می‌کند، دیگر چه جای انتظار و گله از دیگر طبقات عام اجتماعی کشور؟
بگذریم ...
     یکی از کتاب‌هایی که در نمایشگاه خریداری کردم، مجموعه‌ای از تازه‌ترین تحلیل‌های آماری کشور بود که همه ساله توسط مرکز آمار ایران  و با عنوان «سالنامه آماری کشور» منتشر می‌شود (هر چند که مدتی است انتشار این سالنامه به جای یک سال، با دوسال تأخیر محقق می‌شود).

میانگین سالانه بارندگی 30 مرکز استان کشور در سال 1386

     این نمودار هم یکی از نمودارهای متعددی است که در این سالنامه وجود دارد. همان طور که می‌بینید، میزان میانگین ریزش‌های آسمانی رشت از نزدیک‌ترین رقیبش (یاسوج) هم یک سر و گردن بالاتر است. اتفاقاً یزد در آخرین پله قرار گرفته است. با این وجود، استان گیلان همواره در شمار فقیرترین و محروم‌ترین استان‌های کشور طبقه‌بندی شده‌اند؛ در حالی که یزد همواره زبانزد بوده و یکی از ثروتمندترین استان‌های ایران محسوب می‌شود!
     چرا؟
    واقعاً چگونه است که مواهب آسمانی نمی‌توانند از شدت فقر یک سرزمین بکاهند و یا برعکس بر سرخوشی‌های مردمانش بیافزایند؟
   این نمودار را آوردم تا بار دیگر تأکید کنم در تحلیل رخدادهای پیرامون – چه در حوزه‌ی محیط زیست و یا غیر آن – بهتر است کمتر جوگیر تظاهرات بیرونی داستان شوید!
 

  به قول مولانا:
  از درون خویش این آوازها
  دور کن  تا کشف گردد رازها
  رنگ‌ها بینی به جز این رنگ‌ها
  گوهران بینی به جای سنگ‌ها

                                                             درج نظر

کاغذپاره ای که زندگی می بخشد!

هان ای عقاب عشق

از اوج قله های مه آلود دور دست

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

آن جا ببر مرا که شرابم نمی برد ...

                                                        فریدون مشیری

کاغذ پاره ای که می تواند هر پدری را به اوج برساند ...

 

     شما بگویید: وقتی بعد از یک روز پرازدحام و خسته‌کننده به منزل برمی‌گردی و چشمت به این تکه کاغذ نارنجی رنگ می‌افتد، چه حالی را باید تجربه ‌کنی؟

    تکه کاغذی که با خطوط کج و معوج یک کودک دوم دبستانی بر روی آن و خطاب به تو نوشته شده است: «پدر من با دوستم رفتم بیرون. نگران نباشد!»

    و تازه تو می‌توانی برای نخستین بار امضای فرزندت را هم ببینی ...

    وای که چقدر زود بچه‌ها بزرگ می‌شوند و اروند من چقدر زود دارد مرد می‌شود ...

    کاش قدر لحظه لحظه‌های بزرگ شدن آدم کوچیک‌های دور و برمان را بیشتر بدانیم تا بتوانیم بیشتر کودکی کنیم؛ حتا زمانی که آدم بزرگ شده‌ایم! کاری که - به قول روانشاد فریدون مشیری عزیز - شراب هم نمی کند و نمی برد ...

درج نظر

برای ماهی‌هایی که حوض‌شان همچنان بی‌آب است ... بیشتر از روزگار سهراب!

مرگ تلخ ماهی ها نزدیک است ...


     سهراب را بسیار دوست دارم، با او زندگی کرده‌ام، رفته‌ام و بر مزارش ساعت‌ها گریسته‌ام، آنجایی را که در بالادست آبشار نیاسر نشسته و در رگ یک حرف خیمه زده است را می‌شناسم و بوییده‌ام ... اما با این وجود، خوشحالم که امروز سپهری بزرگ در میان ما نیست!
    در میان ما نیست تا ببیند آن هیچستانی را که در آرزویش بود؛ تا چه اندازه امروز دست‌نایافتنی‌تر به نظر می‌رسد؛
    در میان ما نیست تا ببیند مرجان‌هایی که هشدارش را داده بود، اینک نیست می‌شوند بی مهابای خلایی در اندیشه‌ی دریاها؛
    در میان ما نیست تا ببیند آب‌ها بسیار بیشتر از آن روزها گل‌آلود می‌شوند و گاوها کمتر از آن روزها شیرافشان ...
    در میان ما نیست تا ببیند که مردمانش چگونه سبزه که هیچ درخت کهنسالی را ریشه‌کن می‌کنند، بدون آن که دلشان بلرزد  ... و حالا همه به شعر او می‌خندند:
می‌دانم
سبزه‌ای را بکنم، خواهم مرد ...

    و در میان ما نیست تا ببیند کسی همت نکرد برای آب دادن به حوض‌هایی که بی آب است! چرا که انگار دیگر کسی در تپش باغ خدا را نمی‌بیند ...
    برای همین است که دوست دارم سهراب را و دوست دارم که نباشد و نبیند  او امروز را ...
   امروزی که از زبان دانشمندان تهیه کننده‌ی برنامه‌ی جهانی غذا می‌خوانیم: بشر دوپا چنان بلایی بر سر اقیانوس‌ها آورده است که حتا قبل از رسیدن به سال 2050 باید سراغ ماهی‌ها را در فرهنگ‌نامه‌ها و فیلم‌های مستند گرفت! چرا که حوض آخرین ماهی نیز در آن سال سیاه بی‌آب خواهد ماند.
    

      خواننده‌ی عزیز دل‌نوشته‌های درویش!
     یادتان هست در 28 بهمن 1385 برایتان در همین خانه‌ی مجازی چه نوشتم؟ یادتان هست از غرور احمقانه‌ی لامارک برایتان گفتم که در قرن 18 میلادی گفته بود: «آبزيان دريا در مقابل انقراض نسل خود توسط انسان به طور طبيعی حفاظت می‌شوند. سرعت تکثير و زاد و ولدِ آنها بسيار زياد است، به سادگی در دام نمی‌افتند و به علاوه توانايي بالايي برای فرار از چنگ صيادان دارند. بدين جهت، احتمال آن که نوع بشر نسل آنها را به انقراض بکشاند، به هيچ عنوان مطرح نيست

     چقدر دوست داشتم لامارک – اما بر خلاف سهراب – امروز زنده بود و گزارش اخیر برنامه جهانی غذا سازمان ملل متحد را می‌خواند ...
    لامارک نیست؛ اما درسی که می‌توان از غرور احمقانه‌ی لامارک و لامارک‌ها گرفت، می‌تواند همچنان مؤثر و کارساز باشد:
     درس ساده‌ای که احمد شاملوی بزرگ آن را زنهارمان داده است:

این گل رنگ است
شکفته تا جهان را بیاراید
قانونی هست که چیدن آن را منع می‌کند
ورنه دیگر جهان سحر‌انگیز نخواهد بود
و دوباره سپید و سیاه خواهد شد.

     تو را به هر که می‌پرستید ... بیایید با هم هم‌پیمان شده و نگذاریم تا گل رنگ زندگی چیده شود و جهان زیبای‌مان دیگر سحرانگیز نباشد ...
    آخر در جهانی که سحرانگیز نباشد، دیگر کسی عاشق نخواهد شد ...
   و وقتی که عشق نباشد ... زندگی می‌شود همان چیزی که بهتر است لب طاقچه‌ی عادت از یاد من و تو برود ...
   همان گونه که همه‌ی آدم‌های همه‌ی کشور‌های همه‌ی قاره‌های جهان که عشق را مزه نکردند ... از یاد تاریخ رفتند ...

       در همین باره:

      - در خليج فارس، ماهي‌ها حوض شان بي آب است!

      - درسي كه غرور «لامارك» به جهانيان داد!

      - تو روزنامه نمی‌‌خونی نهنگ‌ها خودکشی کردند …

 

                                                                       درج نظر

قتل درختان دره زیبای دیوین در الوندکوه!

چشم اندازی زیبا از بیشه زارهای روحبخش دره دیوینعکسها از وبلاگ دیار الوند

دره زیبای دیوین در بهار ۱۳۸۵

       همزمان با برپایی همایش بین‌المللی حقوق محیط زیست و سخنان دل‌گرم‌کننده‌ی یکی از قضات عالی‌رتبه‌ی کشور، شاهد تجاوز  گستاخانه و نابخردانه‌ی دیگری به طبیعت ناب وطن در قلب تپنده‌ی همدان هستیم.
     تصاویری که می‌بینید نشان از فاجعه‌ای گران در قلب الوندکوه دارد؛ دره‌ی دیوین یکی از دره‌های ناب دامنه‌های شمالی الوند است که به همراه دره برفین، دره گنجنامه، دره عباس آباد، دوزخ دره، دره گوساله، دره کیوارستان، دره سیمین دره و دره مرادبیگ چشم‌اندازی ناهمتا را برای مردمان دیار ابن‌سینای فرزانه آفریده‌اند. اینک اما هموطنی از اهالی آن خطه‌ی فرزانه‌پرور خبرمان داده است که درختان زیبا و چشم‌انداز بهشت‌گونه‌ی دیوین در سکوت من و تو و بی‌تفاوتی مسئولین منطقه، به بهانه‌ی واهی «4 دیواری اختیاری» قطع شده و به ذغال بدل می‌شوند!

چقدر باید سهل انگار و بی تفاوت باشیم؟!ذغال گیری از چنین درختانی؟!

همان دره در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸ ... چرا؟!

      صرف نظر از این که می‌شود عرصه‌های طبیعی را این گونه سهل فنس کشی کرده و ادعای مالکیت کرد؛ اصولاً قطع درختان به هر بهانه‌ای جرم بوده و دارای مجازات است. به خصوص اگر درختان ، علاوه بر تلطیف‌کنندگی هوا و آشیان‌سازی پرندگان، کارکرد حفظ آب و خاک در مناطق شیب‌دار و حساس به فرسایش را نیز دارا باشند.

سندی دیگر در ناکارآمدی طرح هایی چون بهره وری کشاورزی و طوبی و ...

    امید است که مسئولین اداره کل منابع طبیعی استان همدان، قاطعانه وارد موضوع شده و با متخلفان و متجاوزین به حریم طبیعت برخوردی سزاوارانه کننند.

     با سپاس از رسول کریمی عزیز که مرا از این ماجرا آگاه ساخت.

    

تخریب باغ های گنج نامه همدان در سال گذشته - عکس از نیما دیموری - خبرگزاری فارس


    در باره تخریبی دیگر در همدان:

    - قطع پانصد اصله درخت در باغهاي گنجنامه همدان

    - پرونده قطع درختان دانشگاه علوم پزشكي همدان به دادسرا رفت

درج نظر

به جای درخت ویلا بکاریم یا به جای ویلا، درخت؟!

گزارش روزنامه اطلاعات به مناسبت طرح مجلس و روزگار غم زده جنگل های ایران

 

     گزارش امروز صفحه 5 روزنامه اطلاعات را که حاوی گفتگویی با دکتر تقی شامخی، مهندس مصطفی خوشنویس و نگارنده است را بخوانید تادریابید که چرا قوانین به سمت بخش نخست عنوان این یادداشت میل دارد و حقیقت علمی به سوی بخش دوم آن!

 

گفتگوی محمد درویش با روزنامه اطلاعات امروز

 

درج نظر

درویشی که من می شناسم، کشکولش خالی نیست!


     يادبرگي نرم و روان از حسن روحي‌پور به دستم رسيده كه حالم را دگرگون كرده و مسئوليتم را در برابر مخاطبان اين تارنماي مجازي دوچندان ساخته است.
     روحي‌پور، دانش آموخته‌ي دانشگاه گريفيث استراليا در رشته دكتراي فرسايش و حفاظت خاك  و يكي از همكاران نزديك پروفسور حسين قديري است. افزون بر اين، دوره‌هاي تخصصي فراواني را در مؤسسات بين‌المللي معتبري چون دانشگاه نيو ساوت ولز، مركز علوم و تكنولوژي چين و ... در حوزه‌هاي مرتبط با آب‌شناسي سطحي و شگردهاي زيست‌شناختي (بيولوژيك) مهار بيابان‌زايي گذرانده و خود نيز به عنوان مدرس دانشگاه و پژوهش‌گر منابع طبيعي سابقه‌ي تدريس طولاني در مراكز علمي درون و برون كشوري دارد.
     حسن روحي‌پور هم اكنون با بيش از 35 سال خدمت صادقانه با مرتبه دانشياري در بخش تحقيقات بيابان مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور خدمت مي‌كند و يكي از اعضاي كليدي كميته‌ي ملّي فرسايش و رسوب جمهوري اسلامي ايران نيز هست.
     اين ها را گفتم تا يادآور شوم كه چقدر برايم اهميت و ارزش دارد تا از ديد نزديك‌ترين همكاراني كه حدود دو دهه از زندگيم را در كنارشان به تلمذ پرداخته‌ام، اين گونه به نظر مي‌رسم.
     به حسن روحي‌پور عزيز هم مي‌گويم: نهايت تلاشم را خواهم كرد تا همچنان كشكول ناپيداي من بتواند خالي‌هاي ذهن‌تان را پركند.
     و البته اين اميدواري را براي خويش محفوظ مي‌دارم كه روزي شاهد گشايش خانه‌ي مجازي حسن روحي‌پور عزيز در دنياي سبز وبلاگستان فارسي هم باشيم.
    اينك توجه خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي را به نامه‌ي پرمهر ايشان كه به مناسبت 4 سالگي وبلاگ مهار بيابان‌زايي نوشته‌اند، جلب مي‌كنم و باز هم از ديگر همرهاني كه همچنان نظرات پرمحبت خود را به سويم روان كرده و مي‌كنند، سپاسگزارم و به تدريج آنها را منتشر خواهم كرد.
    پاس حرمت اين دوستي‌ها و همدلي‌ها، انرژي مثبت و بي‌اماني است كه درويش مي‌گيرد تا كمتر بخوابد و بيشتر براي شما و دل روشن طبيعت وطن بنويسد ...

دكتر حسن روحي پور

     درويش عزيز:
    این حقیر همیشه بیش از آن که بنویسد، می‌اندیشد که چه بنویسد و بعد معلوم می‌شود که چند ساعتی غور و تفکر كرده، ولی سرانجام کلمات فقط در حد یک سیاهه‌ي نیمه صفحه‌ای در برابر ديدگانش رژه می‌روند! بگذریم ...
حال می‌خواهم در باره‌ي درویش و وب لاگش فی‌البداهه به نگارم تا از قید تفکر و تقید رها شوم و درویش بی‌کشکول (من همیشه در محاوره‌ي حضوری و یا تلفنی، ابتدا از درویش می‌پرسم: کشکولت کجاست!؟ یا او را درویش بی کشکول صدا می‌زنم) را آنچنان که دیده‌ام و می‌بینم توصیف کنم.
     داستان کشکول مرا همیشه به یاد کودکی‌ام در شهر بسیار کوچک زادگاهم - بهبهان – می‌اندازد که در واپسین‌های غروب که خورشید در پس کوه‌های بلند شهرمان سر فرو می‌برد و جایش را به تاریکی‌ها می‌سپرد، دراویش با محاسنی بلند که گاهی با ریشی دوشاخه همراه بود با کشکول‌های چوبی خوش‌رنگی نوای یا علی سر می‌دادند و کوچه‌ها را در تمامی شهر در می‌نوردیدند. نواهایشان با کشکول خالی آغاز می‌شد و آخرهای شب که از بازی‌های کودکانه به منزل بر می‌گشتیم، گاهی صدای چند سکه‌ای را که از رهگذاران گرفته بودند، کشکول چوبی‌شان را کوک کرده بود ... اما همیشه خالی بود.
     ولي درویشی که من می شناسم، کشکولش خالی نبود. از همان اوان نیز که شناختمش نیز کشکولش پر بود. پر بود از احساسی که بازتابی از نواهای غم‌انگیز و گاهاٌ دل‌انگیز سرزمینش بود. اول بار که با او آشنا شدم، جوانکی یافتم با قدی میانه لاغر‌اندام، خوش برخورد و موهایی نه چندان کم و یک دوستی پایدار در حوزه‌ي افکار روشنفکرانه. و حال می‌بینمش با سری نسبتاٌ طاس و محاسني تقريباً سفيد و قواره‌ای که تناسبش از اندوهی که بر محیط زیست سرزمینش وارد شده در هم ریخته است … اما همچنان سر زنده، شاد و کشکولی پر از همه چیز از نواهای دل‌انگیز پرندگان سرزمین‌مان گرفته تا نوای رودخانه‌های خاموش و آه سفید شوره‌زارهای کویر این مرز وبوم.
     هر موج کوچگی از دریا و هر اتفاق ساده‌ای در زندگی روزه‌مره، کافی است تا بازتابش را در نوشته‌های درویش لمس کنی و بنیشینی و ساعت‌ها به آن بیاندیشی.
     خواندن نوشته‌ها چقدر آسان است؛ اما هیچ فکر کرده‌اید که برای نوشتن هر سطرش چقدر باید تأمل شود و ‌ساعت‌ها اندیشید؟ تصور کنید در پس چهار سال نوشتن، آن هم در حوزه‌ای که همچون بوم سازگانش حساسیت‌برانگیز است؛ چقدر مي‌تواند دشوار و نفس‌گير باشد ...

      درویش!
    همان گونه که گفتم کشکولت مانند کشکول دراویش کودکی من خالی نیست. شما امروز با کشکول نوشته‌هایت خالی‌های ذهن مرا در بزرگسالی با پیام‌ها و اندیشه‌های پرامید برای سرزمین‌مان پر کرده‌اید. پایدار باشید.

حسن روحی پور

    مؤخره:
   آخرين يادداشت دكتر حسن روحي‌پور را با عنوان: «تاخت و تاز ماسه‌ها در طبيعت» مي‌توانيد در شماره امروز روزنامه همشهري بخوانيد.

                                                           تازه ترين مقاله حسن روحي پور در همشهري

    در همين باره:
دعوتی عام به بهانه‌ی چهارسالگی تارنمای مهار بیابان‌زایی!

- فرازها و فرودهای مهار بیابان‌زایی از دید خوانندگانش

درج نظر

فقط 4 لکه‌ی ترسالی باقی مانده است!

وضعیت خشکسالی ایران از ابتدای مهر ماه تانیمه اردیبهشت ماه 1388

آیا خشکسالی در نیمه نخست اردیبهشت ۱۳۸۸ بازگشته است؟


      نتایج حاصل از فراکافت تازه‌ترین آمارهای آب و هوایی کشور – مربوط به اول مهر 1387 تا 15 اردیبهشت 1388 -  که به همت دکتر مرتضی خداقلی عزیز و همکاران سختکوشش در پایگاه استانی مدیریت خشکسالی کشاورزی اصفهان تهیه شده است، نشان می‌دهد که از آن چهره‌ی سبزرنگ ماه گذشته، به جز 4 لکه‌ چیزی باقی نمانده است و این هجوم مجدد رنگ قرمز – خشکسالی خفیف تا شدید – است که دوباره در پهن‌دشت وطن آغازیدن گرفته است.
     جالب آن که همچنان در شمال شرق، شرق و جنوب شرق وضعیت به مراتب بهتر از همتایان غربی کشور – به ویژه مناطق جنوب غربی (استان‌های بوشهر تا خوزستان) است.

در استان اصفهان هم فقط یک لکه سبز باقی مانده و ظاهراً زنده رود باید همچنان خشک بماند ...


     این در حالی است که یکی از اصلی‌ترین اندوخته‌گاه‌های آبی کشور مرهون رویشگاه بوم‌شناختی زاگرس است؛ رویشگاهی که اگر تغذیه‌ی سزاوارانه‌ای نشود، می‌تواند سهم بزرگی از فلات ایران را با تنش‌هایی جدی در حوزه‌ی منابع آب مواجه سازد.
    امید که سال گاو به مدد زاگرس آمده و بغض آسمان در غرب کشور سرانجام بترکد!

   در همین باره:

  - وضعیت خشکسالی ایران و اصفهان از ابتدای مهر ماه تا پایان دی ماه 1387
  - وضعیت خشکسالی ایران و اصفهان از ابتدای مهر ماه تا پایان بهمن ماه 1387
  - وضعیت خشکسالی ایران و اصفهان از ابتدای مهر ماه تا پایان اسفند ماه 1387
  - وضعیت خشکسالی ایران و اصفهان از ابتدای مهر ماه تا پایان نیمه نخست فروردین ۱۳۸۸

  - وضعیت خشکسالی ایران و اصفهان از ابتدای مهر ماه تا پایان فروردین ۱۳۸۸

 

درج نظر

در ستایش بانویی که هنوز صدای گریه بچه گربه‌ها را می‌شنود ...

ژاله فتوره چی: متولد 9 آبان 1336

     ژاله فتوره‌چی یکی از زنان نیک‌اندیش و پاک‌نهاد عضو گرین بلاگ است که بی‌شک بیشتر از خیلی از ما نبض زمین را می‌شناسد و با ضربان زیستمندان بی‌پناهش آشناست ... این بانوی پاک‌نهاد، در این وانفسای ازدحام آهن و دود و سیمان و بوق در شهر غبارگرفته‌مان – تهران – هنوز دلش برای جانداران بی‌ آزار شهر می‌سوزد و عمیقاً باور دارد که همه مخلوقات خدا هستند و باید که حرمت نهاده شوند ...
    سری به آخرین یادداشت بانو بزنید و ببینید که چگونه هستند انسان‌های دریادلی که همچنان می‌توانند صدای گریه‌ی بچه گربه‌های شهر را بشنوند و با درد فراقشان اشک ریزند ...
    از خدای مهربون می‌خواهم که روح بلند و نگاه آسمانی و قلب مهربان ژاله‌ی عزیز را همچنان پرفروغ و امیدوار داشته و مانند او را در سرزمین مقدس کوروش بیشتر و بیشتر نمایاند.

درج نظر

200 میلیارد دقیقه وقت کشی سالانه‌ی تهرانی‌ها برای هیچ!

در سوگ 200 میلیارد دقیقه!

     من نمی‌دانم چه اصراری است بر دوام این شرایط مرگ‌آفرین در تهران؟ وقتی در سکونت‌گاهی حتا هوا هم پیدا نمی‌شود برای نفس کشیدن؛ وقتی از آب سالم و کافی خبری نیست؛ وقتی میلیون‌ها تن زباله و پساب را روزانه به رگ و پی فرسوده‌ی این ابرشهر تزریق می‌کنیم؛ وقتی زمین زیرپای سنگین تهرانی‌ها کم‌آورده و فرومی‌نشیند؛ وقتی ردپای بوم‌شناختی (اکولوژیک) تهران تا ده‌ها کیلومتر بیرون از مرزهای فیزیکی و قلمرو فضایی‌اش گسترده شده است و وقتی حتا در خیلی از روزها صدا هم به صدا نمی‌رسد ... چه اصراری بر ماندن است؟ چرا مکان پایتخت را تغییر نمی‌دهیم و مجالی پایدار برای نفس کشیدن این کهن‌زادگاه ایرانیان فراهم نمی‌آوریم؟
    خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی را دعوت می‌کنم تا تازه‌ترین یادداشت صدرالدین علی‌پور عزیز را بخوانند تا دریابند که فقط در ترافیک شهری قلب ایران، چه سرمایه‌ی غیرقابل جبرانی را داریم از دست می‌دهیم ... و بدانند که از دست دادن آن سرمایه به مراتب خسارت‌بارتر از ورود و استنشاق سالانه 70 تن ذرات معلق، 2 تن سرب، 3 هزار و560 تن منو اكسيدكربن، يك هزار و 260 تن تركيبات آلي فرار غير متان، 285 تن اكسيدهاي گوگرد و 452 تن اكسيدهاي ازت در هواي تهران است!
    بی دلیل نیست که هادی حیدرزاده عزیز، شجاعانه فاش می‌سازد: تلفات حاصل از آلودگی هوای تهران از شمار شهدای جنگ تحمیلی 8 ساله هم گذر کرده است! و عجیب‌تر آن که آب هم از آب تکان نمی‌خورد ... انگار همه به شنیدن خبر مرگ عادت کرده‌اند و گردی افیونی بر فضای شهر پاشیده‌اند ...

تهران به صحنه ای خونین تر از جنگ تحمیلی 8 ساله بدل شده است! چرا کسی پاسخگو نیست؟

    داوطلبین ورود به ساختمان پاستور؛ روی سخنم با شماست!

   چه جوابی را برای کودکان مظلوم و بی‌گناه فردای این شهر آلوده آماده کرده‌اید؟ کودکانی که باید تاوان ندانم‌کاری مدیران دیروز و امروز را بدهند و از عواقب بهداشتی این آلودگی‌های بی‌امان بر روح و جان و روان‌شان آزار ببینند.
   هیچ می‌دانید با آن 200 میلیارد دقیقه چه جان‌هایی را که نمی‌شد زنده کرد؛ چه لب‌هایی را که نمی‌شد به خنده گشود؛ چه خلاقیت‌هایی که نمی‌شد به تولید رساند و چه درآمد سرانه‌ای که نمی‌شد به اندوخته‌ی ریالی مملکت افزود؟ با آن 200 میلیارد دقیقه چه کرده و می‌کنیم؟
    البته همه چیز تیره و تار نیست ... صدرالدین عزیز خبرهای خوشی هم دارد ... او را دریابید و امیدوار باشید که از این به بعد این عضو متخصص گرین‌بلاگ در حوزه‌ی مدیریت و برنامه‌ریزی محیط زیست، بیشتر از پیش ذکات دانسته‌هایش را با مخاطبین فارسی‌زبانش به اشتراک نهد.

درج نظر

زيباتر از چشم‌انداز بهشتي چشمه بادآب سورت مازندران!

جمع كردن زباله ديگران به هدف استفاده بهتر طبيعت براي آنهايي كه هنوز نيامده اند ... آيا زيبا نيست؟


      آنهايي كه تاكنون آنقدر خداوند بخت‌يارشان بوده تا از چشمه آب معدني بادآب سورت مازندران ديدن كنند، مي‌دانند كه چه مي‌گويم و از كدام چشم‌انداز اهورايي و بهشت‌گونه سخن مي‌گويم.
      با اين وجود در اين يادداشت مي‌خواهم بگويم: در آن چشم‌انداز بي‌بديل مي‌توان چنين منظره‌هايي را هم ديد كه به مراتب براي صاحب اين قلم شيرين‌تر و جذاب‌ناك‌تر از خود چشمه و مناظر استثنايي اطرافش است .

چشمه آب معدني بادآب سورت مازندران


    آيا با محمّد درويش موافق هستيد كه اين عكس زيباتر از آن عكس است؟ عكسي كه نشان مي‌دهد هنوز ايرانيان شريفي وجود دارند كه براي لذت بردن ديگر هم‌نوعان خويش از طبيعت بكر وطن، حاضرند خود را به زحمت اندازند.

كدام زيباتر است؟! چقدر ايران ما زيباست و ما قدرش را نمي دانيم ...


     درود بر آن دو زن و مرد طبيعت‌دوست وطن و اميد كه اين رويه در بين ايرانيان نهادينه شود ...
    تصاوير بيشتر از اين طبيعت ناهمتاي وطن به همراه اطلاعاتي كامل‌تر از اين جاذبه‌ي منحصر به فرد مازندران را در اينجا ببينيد و از لذتش سيراب شويد ...

                                                                       درج نظر

واي بر ما اگر هشدارهاي سيد محمد مجابي را جدي نگيريم!

قنديل‌هاي نمك در دامنه‌هاي مارني سياه‌كوه؛ يكي از چشم‌اندازهاي كم‌نظير پارك


     فريادهاي سيد، فريادهاي همه‌ي طرفداران و علاقه‌مندان به محيط زيست وطن – به ويژه پارك ملّي كوير - است، آنها را بخوانيد و اميدوار باشيد و باشيم كه رييس جمهور هم خواهد خواند و مؤثر خواهد افتاد.


آیا شمارش معکوس برای برچیده شدن این تابلو فرارسیده است؟!



درج نظر

وقتي كه وحيد وارد مي‌شود!


    بروبچه‌هاي محيط زيستي اغلب وحيد نوروزي را مي‌شناسند و مي‌دانند كه جنس او با جنس مديريت رايج در اين سال‌ها تفاوت دارد.
    درويش به شخصه همواره برايش دعا كرده است تا به عنوان مديري كه درد محيط زيست را مي‌شناسد و به آن باورد دارد، در كارش موفق باشد و سرآمد بماند. عقيده دارم دوستان سبزانديشي كه مسئوليت مي‌گيرند، وقتي خداي ناكرده كارنامه‌ي ناموفقي از خود نشان دهند، فقط به شخصيت كارشان لطمه نزده‌اند، بلكه گرايه‌هاي محيط زيستي را نيز با تنش و تحقير مواجه كرده‌اند.
     از همين رو، همواره برنامه‌ها و اقدام‌هاي اين مدير جوان، اما متخصص و دردآشناي محيط زيست را پيگيري كرده و با ديدن اندك لغزش‌هايش، لرزيده‌ام و از شنيدن موفقيت‌هايش شاد شده‌ام.
     به هرحال خوشبختانه و درمجموع عملكرد وحيد نوروزي در محل جديد مأموريتش – مدیرعامل ستاد مرکزی معاینه فنی خودروی تهران - موفقيت‌آميز و هنجارشكنانه بوده و شايسته تقدير است. به عنوان نمونه مي‌توان به واپسين ابتكارش اشاره كرد. اين كه كانديداهاي رياست جمهوري خودروهاي شخصي خود و خانواده‌شان را براي معاينه فني به نزد مؤسسه متبوع وي برده و در آنجا حتا بتوانند به تشريح برنامه‌هاي محيط زيستي خود براي علاقه‌مندان به اين حوزه بپردازند.
     اميدوارم كه چنين حركت‌هايي – هر چند كوچك – تداوم داشته باشد. چرا كه ايمان دارم و داريم كه براي سپري كردن طولاني‌ترين مسيرها هم بايد نخستين گام را برداشت و تداوم بخشيد.
     به اميد افزايش آن گروه از مديراني كه به محيط زيست اهميتي درخور مي‌دهند.

درج نظر

چپاول ميراث پژوهشي هيركاني در قائم‌شهر از نوع مغولي!

خبر امروز در همشهري آن لاين


      آقايان: خجالت هم خوب چيزي است به خدا! يعني ديگر هيچ جايي براي درازدستي و چپاول و تركتازي پيدا نكرديد كه مجبور شده‌ايد اين گونه مغول‌وارانه به يگانه ايستگاه تحقيقاتي ديرينه‌ي كشور در قائم‌شهر هجوم بريد؟ ايستگاهي كه 51 سال قدمت دارد و كمتر مي‌توان نظيري برايش حتا در خاورميانه يافت.
     واقعاً اين هفت هكتار آنقدر گريبان طمع و آز‌تان را گرفته؟ بس است به خدا ...

    من نمي‌دانم بايد به كه شكايت بريم از اين همه جنايت و خيانت و سبك‌سري در حق نسل امروز و كودكان پاك نهاد فرداي اين بوم و بر مقدس.

     اصل ماجرا را در همشهري امروز بخوانيد و بگرييد ...

    جناب دكتر اميني عزيز: مي‌فهمم كه چه دردي مي‌كشي امروز ... شريك غمت هستم برادر.

                                                              درج نظر

جنگل‌ها کم می‌شوند یا زیاد؟ دم خروس را باور کنیم یا ...

    مدتی است که مسئولین سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور با اتکا به اندازه‌گیری‌های دقیق ماهواره‌ای و نیز عکس‌های هوایی، اعلام می‌دارند که برای نخستین بار تخریب منابع جنگلی را به صفر رسانده و شاهد شیبی منفی در حوزه جنگل نیستند. افزون بر آن، آنها پرتکرار اعلام می‌دارند که مساحت رویشگاه‌های جنگلی کشور نسبت به چند دهه‌ی اخیر کاهشی نداشته است و نباید تحت تأثیر برآوردهای کارشناسی – بعضاً - مغرضانه و یا گزارش‌های مستقل دیگر ارگان‌های کشور قرار گرفت ...

ادامه نوشته

ماجراي يك بحث شيرين طلبگي در باره برنامه‌ريزي فضايي (Spatial planning)

عهدیه کالیراد


     عهديه كاليراد، يكي از پژوهشگران باسابقه و سختكوش بخش تحقيقات بيابان است كه مي‌كوشد تا ردپاي دانش خود را بر جاذبه‌هاي كويري و بياباني كشور نهاده و آنها را به زبان علمي و مبتني بر معيارهايي فني كمّي سازد. موضوعي كه تاكنون كمتر مورد توجه قرار گرفته است. چند روز پيش با او بحثي در باره‌ي دانش‌واژه‌ي Spatial planning  داشتم كه در ايران با عنوان برنامه‌ريزي فضايي از آن ياد مي‌شود؛ برگرداني كه شايد مانند خيلي از برگردان‌هاي ديگر نتواند حق مطالب را ادا كند.
    از او خواستم تا ماحصل ديدگاه ارزشمند و متفاوتش را به نظم درآورده و با خوانندگان گرامي مهار بيابان‌زايي به اشتراك نهد.
    او نيز اينك اين كار را انجام داده كه ضمن قدرداني از زحمتش، توجه شما را به روايت اين همكار عزيز از ماجراي جايگزيني «برنامه‌ريزي فضايي» جلب مي‌كنم؛ روايتي كه مي‌دانم براي خيلي‌ها از جمله اسد افلاكي دوست‌داشتني مي‌تواند تأمل‌برانگيز باشد!

بنام خالق زلالي آب و سادگي عشق

"Spatial (environmental) data can be used to explore conflicts, examine impacts and assist decision-making"

    اولين کلمه "بابا" بود ... بزرگ‌تر شدم، مادرم گفت: "پدر" ولي من "بابا" را دوست داشتم، تمام احساسم بود.
    به من آموختند ساده و روان صحبت کن؛ چون، مي‌تواني تمامي احساست را با کلمات بيان کني. وقتي به کودکم مي‌گويم "دوستت دارم" او با  تمام وجود احساس مادرانه‌ي مرا درک مي‌کند.
    به کودکم آموختم مي‌تواند به آن کس که دوستش دارد، بگويد: "دوستت دارم"؛ او آموخت کلمات تنها بيان حروف در کنار هم نيست؛ بلکه کلمات آهنگ احساسي است که بايد ساده و روان بيان شود.
آموخت موجوديت يعني وجود و وجود يعني حسي پنهان.
    در کلاس درس وقتي اولين بار شنيدم: Spatial  ؛ دنبال فضايي مي‌گشتم تا آن را تجسم کنم. براي جمع‌آوري Spatial  data نمي‌دانستم کجاي فضا را جستجو کنم، باور کنيد نمي‌دانستم.
    نمي‌دانيد چقدر سخت است نداني کجايي؟ چه مي‌خواهي و سخت‌تر آن که چگونه بايد جواب بگويي؟!
    پاي صحبت سخنران که نشستم ديدم چقدر بيگانه‌ام، اشتباه نکنيد با انسان‌ها بيگانه نبودم، با کلمات نا آشنا بودم:
    "براي برنامه‌ريزي فضايي(spatial planning) بايد جمع آوري data داشته باشيم،option هاي مختلف را  بررسي کنيم بايد .................."
    نمي‌دانم کلمات ساده‌ي خودمان، حجم زحمات تحصيلي و کاري ما را نشان نمي‌دهد؟ چرا به دنبال مغلوب‌کردن مخاطبين هستيم؟ چرا باور نداريم  کلمات بيگانه در زبان خودشان کلمات ساده‌اي هستند براي بيان احساس ... آن هم بسيار ساده و روان.

چرا از ياد برده‌ايم "بابا" را
چرا روشنايي را در هاله مي‌پيچيم
چرا خودمان را با تمام سادگي باور نداريم

    استاد به کمک من شتافت تا مرا از اين گم گشتگي در فضا نجات دهد: Spatial را همان محيط معنا کن به بيان بسيار ساده ما به دنبال "اطلاعات محيطي" مي‌گرديم. محيطي که بايد آن را بشناسيم. چقدر ساده بود فهم اين کلمات به ظاهر بيگانه.
     رنج‌هاي بسيار کشيدند تا زبان فارسي را زنده بدارند و ما چه ساده فارسي سخن مي‌گوييم!

   مؤخره:
   - ديرگاهي نيست که براي انجام بسياري از بررسي‌ها و پروژه‌ها اين اصطلاح بکار مي‌رود:
"  آمایش سرزمین از منظر برنامه ریزی، در اصل نوعی برنامه ریزی فضایی است،  لیکن هر برنامه ریزی فضایی که یک یا چند ویژگی برشمرده را نداشته باشد، آمایشی نخواهد بود.
  با توجه به اینکه به طور عام آمایش سرزمین تنظیم رابطه بین انسان، فضا و فعالیت تعریف شده است، موضوع آمایش سرزمین در جامع ترین حالت آن ترکیبی از مقولات زیر خواهد بود:
•        رابطه انسان و فضا
•        رابطه انسان و فعالیت
•        رابطه فعالیت و فضا
•        رابطه فعالیت و انسان
•        رابطه فضا و فعالیت
•        رابطه فضا و انسان

    برای آگاهی بیشتر

درج نظر

اين تصويرها را كه مي‌بينم، قوتم مي‌بخشند ...

بتهوون: براي من يك درخت به اندازه جان يك انسان ارزش دارد.


هموطني سبزانديش و نازك دل از ديار رييس علي دلواري بزرگ - از كرانه‌هاي خليج هميشه فارس ايران - در تارنمايش از حركت پسنديده‌ي هموطني ديگر در آن سوي وطن – در كرانه‌هاي درياي مازندران - تقدير كرده است.
كاش مانند او بيشتر مي‌شناختيم.
سپاس ابوحنانه عزيز كه فرهنگ حراست و حرمت نهادن بر درختان را به شايستگي گسترش مي‌دهي و نشان مي‌دهي كه نسل كوروش بزرگ هنوز كه هنوز است در اين مملكت نفس مي‌كشد؛ نسلي كه باور دارد:
سبزه‌اي را بكند
خواهد مرد
و مي كوشد تا
كاري نكند
كه به قانون زمين بربخورد.

    اين يادداشت‌ها را كه مي‌خوانم و اين تصويرها را كه مي‌بينم ... قوتم مي‌بخشند، شورم را مي‌افزايند و سرشار از سرخوشي و اميد نسبت به آينده وطنم مي‌كنند ...
    زنده باشيد هموطنان ناديده‌ي ساروي و بوشهري من ...

درج نظر

درس نابي كه اين عكس به من و تو مي‌دهد!

 

تقديم به تو كه امروز دوست داشتي دنيا را در آغوش بگيري ...

 

رويش دوباره سبزينه بر گور درختان سوخته در استراليا - عكس از نشنال جيوگرافيك


     اين تصوير امروز بر روي درگاه تارنماي معتبر نشنال جيوگرافيك قرار گرفته و در شمار 5 تصوير برتر هفته جاي دارد. تصويري كه روزگار 17 ارديبهشت (7 مي) 1388 سرزمين سوخته‌اي را در استراليا نشان مي‌دهد كه كمتر از سه ماه پيش (9 فوريه 2009) اينچنين در آتش سوخت و با خود جان 173 انسان را هم گرفت و بيش از دو هزار خانه را سوزاند ... اما امروز دوباره دارد مي‌رويد و تو مي‌تواني شوق رويش دوباره و برق آن رنگ سبز دوست‌داشتني را باز هم بر خاكستر آن زمين نفرين شده ببيني و اوج بكشي ... اگر كه يادت باشد، زندگي همواره و در سخت‌ترين شرايط كوره‌راه‌هايي از اميد دارد تا به آدم‌هاي مثبت‌انديشش ارايه دهد ...
       و البته اين تصوير مي‌تواند همچنان حامل پيام‌هاي بيشتري هم باشد:
اين كه هرگز گمان مبريد كه به انتها رسيده‌ايد؛ حتا اگر در تيره‌‌ترين يا كسل‌كننده‌ترين دوران زندگي‌تان قرار گرفته‌ايد ...
اين كه زندگي بسيار مهربان‌تر از آن چيزي است كه گمان مي‌كنيد؛ به شرط آن كه آن مهرباني را باور كنيد ...
اين كه هميشه مي‌توان از دل سياه‌ترين و سوزان‌ترين رخدادها، ترترين احساسات انساني را درك كرد و آفريد ...
اين كه مزه‌ي گس و استثنايي حيات را نمي‌توان و نبايد با هيچ مزه‌ي ديگري برابر دانست ...
اين كه رويش دوباره‌ي عشق مي‌تواند در هر سرزمين خاكستري و در پس هر آتش سوزاندني شكل بگيرد ...
     فقط كافي است نگاه‌مان را عادت ندهيم به بد ديدن!

و يادمان بماند كه:
مردي كه كوه را از ميان برداشت، همان مردي بود كه شروع به برداشتن سنگريزه‌ها كرده بود!
                                                                                                                    همين.

 

                                                              درج نظر

نشنال جیوگرافیک: رابطه جهان‌گرمایی و افزایش هیبت عنکبوت!

آیا جهان گرمایی مقصر است یا ...؟!


     می‌دانم ... حق دارید که تعجب کنید! امّا ظاهراً حقیقت دارد و دانشمندان دانمارکی توانسته‌اند این موضوع را به اثبات برسانند.
     و این هنوز از نتایج سحر است ... مانده تا برف زمین آب شود و بشر دوپا بفهمد که با کمک به فرآیند جهان‌گرمایی چه تأثیرات غیرقابل تصوری را در محیط بر جای نهاده است.
اصل خبر را که پنجم می 2009 بر روی درگاه نشنال جیوگرافیک قرار گرفته را می‌توانید اینجا بخوانید و دریابید که مثلاً  به ازای 30 روز جلو افتادن بهار ممکن است 10 درصد بر جثه‌ی عنکبوت‌ها افزوده شود!

    در همین باره:

    - جهان‌گرمایی همچنان ابرخطر است!

   - تصور جهان بدون ابر (يا همان جهنمي كه مي‌شناسيم)!

   - آيا اين تصوير از لندن مي‌تواند واقعيت داشته باشد؟!

   - گرمايش جهاني ؛ «بن‌لادني» كه جدي‌اش نمي‌گيريم!

   - گزارش هشداردهنده‌ي نيويورك‌تايمز از شتاب بيابان‌زايي در جهان

   - چرا در هلند، جوجه‌ها مي‌ميرند؟!

   - رابطه‌ي تغيير اقليم و بيس‌بال!

   - گزارشي تكان‌دهنده از روند عقب‌نشيني يخچال‌ها در هيماليا و پرو

 

درج نظر

آقای رییس جمهور ؛ خانم جوادی! کتاب‌هایش پشت غبار جامانده‌اند؟!

    چه باید کرد برای معلمی که دیدار از نمایشگاه کتاب تهران را بر دریافت سکه طلا ترجیح می‌دهد؟
    چه می‌توان گفت برای آن پدر و مادر فرهنگ ‌دوست  خوزستانی که در سالروز نکوداشت مقام معلم، برای آموزگار فرزندان‌شان بلیط هواپیما به مقصد نمایشگاه کتاب تهران هدیه می‌دهند ...
ادامه نوشته

برای ناصر کرمی: تصویری که در ایران دیده نشد! شد؟

چرا چنین همراهی هایی در ایران رخ نداد؟!


      امروز در یکی از صفحات داخلی تارنمای روزنامه لس آنجلس تایمز  چشمم به این عکس افتاد که نشان از همراهی خانواده‌ای از اهالی زمین با فراخوان روز ساعت زمین داشت ... عکس را که دیدم یاد ناصر کرمی عزیز افتادم که چشمش به پنجره‌های ساختمان بلندمرتبه و گران‌قیمت اسکان در میرداماد تهران خشک شده بود، اما نتوانسته بود حتا یک چراغ خاموش در ساعت 20:30 روز  8 فروردین 1388 پیدا کند؛ آن هم در بین آن بخش از ایرانیانی که – علی‌القاعده - دغدغه‌ی فقر ندارند و در دهک نخست قرار گرفته‌اند!
    چه می‌شود کرد؟ فقط می‌توان این امید را برای خود محفوظ داشت که همراهی ایرانیان با گرایه‌هایی که به پایداری زمین کمک می‌کند، هر روز با شتابی معنادار افزایش یابد.

   در همین باره:

  - ساعت زمين ؛ فرصتي براي يگانگي ساكنان زمين - فارغ از مرزهاي سياسي و مذهبي و نژادي

 

درج نظر

علف‌ها هم دردشون می‌آد، اون‌ها رو آزار ندهید!

با این اندوه و نارضایتی! کم مونده بود که دخل منو هم بیاره این پسرک!

     سه شنبه گذشته برای من روزی استثنایی بود که فکر نکنم هیچگاه فراموش کنم. روزی که با چشمان و نگاه ملتمس‌آمیز فرزندم – اروند – روبرو شدم؛ امّا دیدن آن اشک‌ها و کلمات ملتمس‌آمیزش مرا به شوق آورد و به اوج آسمان‌ها برد ...
   اروند با دوستانش در ساختمانی که زندگی می‌کنیم، به مشاجره پرداخته بود و چون زورش به اون‌ها نرسیده بود (اروند کلاس دوم دبستان است و میلاد کلاس پنجم دبستان و محمد هم دوم راهنمایی) با اشک و آه به سمت پدرش آمده بود تا دادخواهی کند ...
    امّآ آنچه که مرا به شوق آورد و برق امید را در دلم زنده کرد، بهانه‌ی مشاجره این سه کودک بود. اروند به خاطر چیپس و پفک یا جرزنی در بازی‌های کودکانه اشکش درنیامده بود، او از این ناراحت بود که چرا محمد و میلاد دارند بدون دلیل علف‌های موجود در محوطه بیرونی ساختمان را می کنند و آن موجودات بی‌آزار و بی‌دفاع را می‌آزارند. او به آنها در میان اشک و آه توضیح می‌داد که خدا رو خوش نمی‌آد این کار را بکنید ...
     راستش این چند خط شاید برای من یکی از عزیزترین و ارزشمند‌ترین یادداشت‌هایی باشد که تاکنون نوشته‌‌ام. چنین صحنه‌هایی که از رفتار کودکان این سرزمین می‌بینم ... که آنقدر عاشقانه به طبیعت و سبزینه عشق می‌ورزند و از آزارشان آزار می‌بینند؛ مرا به آینده‌ی ایران عزیزم امیدوارتر می‌کند؛ آینده‌ای که بی‌شک با حضور اروندها می‌تواند ارمغانی از پایداری و شادابی برای این کهن‌بوم و بر مقدس به ارمغان آورد. و دوباره ایران را به جایگاهی رهنمون سازد که استحقاقش را دارد؛ جایگاهی که روزی کوروش کبیر و یارانش برای ما ساختند و ما قدرش را ندانستیم و از دست دادیم ...
    اصل ماجرا را می‌توانید در وبلاگ اروند بخوانید و ببینید.

                                                          درج نظر

جایگاه فراموش شده‌ی آسمان آبی و شرف ملّی در تظاهرات ریاست جمهوری دهم!

تابلویی زنهاردهنده در کنار کوهرنگ بختیاری: شرف ملی همان حفظ طبیعت است. 

  اين روزها و در فاصله‌ي كوتاهي كه تا دهمين دوره‌ي انتخابات رياست جمهوري ايران اسلامي وجود دارد، شاهد گرماي روزافرون رقابت‌هاي داوطلبين ورود به ساختمان پاستور هستيم. فقط كافي است تا سر خط خبرها از هر يك از دو اردوگاه موسوم به اصلاح‌طلب يا اصول‌گرا را بخوانيم تادريابيم تا چه اندازه اين تنور انتخاباتي در بين هواداران اين دو اردوگاه گرم و سوزان شده است. با اين وجود، هر چه بيشتر در بين سخنان داوطلبين محترم جستجو مي‌كني و هر چه دقيق‌تر محتواي بحث‌ها  و ادعاهاي دوطرف را مورد ارزيابي قرار مي‌دهي، كمتر مي‌تواني نشاني از گرايه‌هاي محيط زيستي در بين طرفداران هر يك از دو اردوگاه اصلي سياسي كشور بيابي! چرا؟
    چند كشور را مي‌توانيد در جهان شماره كنيد كه در بالاترين و مهم‌ترين ميثاق‌نامه‌ي ملّي خويش – يعني قانون اساسي – يك اصل را به حفظ محيط زيست اختصاص داده باشند؟ اصلي كه در آن صراحتاً لازمه‌ي حيات اجتماعي رو به رشد كشور با حفظ محيط زيست پيوند خورده و رسالت پاسداري از آن برعهده‌ي يكان يكان شهروندان حقيقي و حقوقي ايراني قرار گرفته است. آيا مي‌توان پرسيد: تمهيدات داوطلبين نشستن بر صندلي عالي‌ترين مقام اجرايي كشور براي صيانت از اصل 50 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چيست؟

نمودار موجود در سند چشم انداز 20 ساله کشور که بر حقانیت محیط زیست در راهبرد توسعه ایران 1404 تاکید می کند


    تأمل‌برانگيز‌تر آن كه در سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي ايران – 1404 نيز به صراحت يكي از ملزومات تحقق رفاه ملّي، برخورداري ايرانيان از محيط زيست مطلوب قيد شده است. امّا همچنان نگارنده و بسياري از طرفداران محيط زيست بايد در حيرت و حسرت باشند كه چرا در فاصله‌ي كمتر از 45 روز به موعد انتخابات رياست جمهوري، هنوز مطالبات محيط زيستي در مباحث و سخنراني‌هاي كانديداهاي رياست جمهوري كليد نخورده است؟ و هنوز کسی برای پاسداری از شرف ملّی ایرانیان برنامه‌ای ارایه نداده است؟!

    يادمان باشد:
   كشوري كه دچار عارضه‌ي فقر اقتصادي باشد؛ كشوري كه از تورم رنج بكشد؛ كشوري كه تأمين اشتغال و مسكن براي اغلب شهروندانش يك رؤيا باشد و كشوري كه مورد تهديد و تحديد قدرت‌هاي ريز و درشت منطقه‌اي و جهاني قرار داشته باشد، همچنان اين فرصت را دارد تا با اعمال مديريتي بخردانه، انعطاف‌پذير و مبتني بر منافع ملّي، بر مشكلات پيش‌گفته فايق آمده و چشم‌اندازي روشن و اميدبخش براي مردمش به تصوير كشد.
    امّا سرزميني كه اندوخته‌هاي طبيعي و ثروت‌هاي بي‌مانند محيط زيستي‌اش را از دست داده باشد؛ سرزميني كه از ذخاير ژنتيكي ناهمتا و يگانه‌اش تهي شده باشد و سرزميني كه حتا براي زيستمندان گياهي و جانوري‌اش امن نباشد؛ هرگز نخواهد توانست آن نسخ خطي يگانه را مرمت كرده و وضعيت پايداري زيست‌محيطي‌اش را مجدداً به حالت پيشين بازگرداند. هر چیزی را می‌شود مرمت و بازسازی کرد جز شرف از دست رفته را ... و طبیعت وطن؛ شرف ملّی ماست.
   از همين روست كه در جهان امروز، به درستي يكي از شناسه‌هاي اصلي مؤيد شادابي هر ملّت و سرزميني را در كيفيت شاخص‌هاي مرتبط با منابع طبيعي و محيط زيست آن كشور جستجو كرده و عيار مي‌زنند. چرا كه هر نوع فعاليت توسعه‌اي، تنها در صورتي پايدار و مقرون به صرفه خواهد بود كه بر بستر محيط زيستي پايدار و شاداب شكل گرفته باشد؛ محيط زيستي كه توان زيست‌پالايي خود را همچنان دراختيار داشته و مي‌تواند آلودگي‌هاي پيرامونش را از وجودش بزدايد.

    طبیعت ایران، شرف ملّی ماست

    اميد كه نخبگان دولت‌سالاري كه تصميم به تصاحب صندلي رياست جمهوري ايران عزيز را دارند، با درك درست اين ملاحظات بكوشند تا برنامه‌هاي محيط زيستي خود را – همگام با ديگر رويكردهاي خود در حوزه‌هاي سياست، اقتصاد و فرهنگ – سامان بخشيده و سازوكارهاي پايش و صيانت از آنها را با رأي‌دهنگان ايراني در ميان نهند.
   باور كنيد كشوري كه شمار سيل‌هاي حادثه‌خيزش در طول چند دهه‌ي گذشته تا مرز 900 درصد افزايش يافته است؛
    كشوري كه ميزان نرخ فرسايش آبي و بادي‌اش به بيش از شش برابر ميانگين جهاني رسيده است؛
   كشوري كه آثار فرونشست زمين و افت سطح آبهاي زيرزميني‌اش در بيش از 80 درصد آبخوان‌هاي اصلي‌اش نمايان شده است؛
   كشوري كه تنها خسارت آلودگي هواي آن در پايتختش از مرز 8 ميليارد دلار در سال گذر كرده است؛
   و سرانجام كشوري كه وضعيت پايداري محيط زيستش از 136 كشور ديگر جهان فاجعه‌بارتر است؛
   ديگر مجالي ندارد تا ملاحظات محيط زيستي‌اش دست‌كم گرفته شود و همچنان عالي‌ترين مقام‌هاي اجرايي‌اش به آن بي‌تفاوت بمانند.
   مردم ما حق دارند تا از انرژي پاك، هواي پاك و آب و خاك پاك هم بهره‌مند باشند؛ مردم ما حق دارند تا به جاي استفاده از سوخت‌هاي فسيلي و سوزاندن درختان جنگلي ارزشمند خود، بخشي ار نيازهاي گرمايشي و روشنايي خود را از محل استحصال نور خورشيد و نيروي باد و توان لايزال زمين‌گرمايي و قدرت فناناپذير و ماناي جزر و مدي تأمين كنند.

    دواطلبين ورود به ساختمان پاستور!
    براي تأمين آسمان آبي و حراست از شرف ملّی ايرانيان چه كرده يا مي‌خواهيد بكنيد؟!

    مؤخره:
   این مقاله با عنوان: «جايگاه فراموش شده محيط زيست و منابع طبيعي در برنامه‌هاي داوطلبين ورود به ساختمان پاستور» در شماره روز چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت 88 روزنامه همشهری منتشر شده است.

   در همین باره و از همین نویسنده:

  -بياييم مطالبات خود را از رييس جمهور آينده به اشتراك نهيم

  - همايشي كه بايد قدر آن را بدانيم

  - آنچه که طرفداران محیط زیست از رییس‌جمهور آینده می‌طلبند!

  - چرا وزن محیط زیست در مباحث انتخاباتی هیچ تنوری را گرم نمی‌کند؟

  - چرا محيط زيست و منابع طبيعي را به بازي قدرت راه نمي‌دهند؟!

  - مطالبات محیط زیستی از رییس جمهور آینده – ۲

  - آقای رییس جمهور! محیط زیست عبارت است از برقراری ارتباط - 3

  - آقای رییس جمهور: برای مهار ناپایداری سرزمین چه برنامه‌هایی دارید؟ - 4

 

درج نظر

از گرازهای بغداد تا گرازهای میانکاله!

اجازه ندهیم سرنوشت گرازهای باغ وحش تهران هم مشابه باغ وحش بغداد شود.


     به دنبال انتشار یادداشتی با عنوان: «هشدار: اقدام احمقانه مسئولین باغ وحش عراق را تکرار نکنید!» خوشبختانه شاهد بازخوردهای سزاوارانه‌ای در بین اهالی مطبوعات و وب بودم که امیدوارم تداوم یابد. چرا که خبرهای رسیده از افغانستان هم حکایت از آن دارد که یگانه خوک مشهور موجود در باغ وحش کابل هم در شرایط قرنطینه قرار گرفته و شاید اگر هدیه دولت چین نبود، تاکنون به سرنوشت همتایان بغدادی خود دچار شده بود!
    جا دارد در اینجا از اسد افلاکی و ناصر کرمی عزیز که این خبر را پیگیری کرده و در همشهری امروز انعکاس دادند و نیز از بانو ژاله فتوره چی گرامی که یادداشت نگارنده را بلافاصله در خبرنامه دامپزشکان ایران زمین بازانتشار دادند، قدردانی کنم. سپهر سلیمی عزیز هم قول داده که موضوع را از طریق انجمن حمایت از حیوانات اصفهان پیگیری کند.
    در انتها توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به گفته‌های زنهاردهنده‌ی استاد اسماعیل کهرم جلب می‌کنم که در همشهری امروز نوشته‌اند: « ... اگر در اين روزها به ميانكاله سري بزنيد، مي‌بينيد اراضي اين تالاب با مهارت تمام شخم زده شده؛ به‌طوري كه در نگاه نخست انسان تصور مي‌كند با تراكتور اين زمين‌ها را شخم زده‌اند در حالي كه گرازها براي يافتن كرم خاكي و ديگر موجودات، زمين را با بيني سفت و دندان‌هايشان شخم مي‌زنند و از اين طريق خاك مرده را كه در زمستان سفت شده براي بارور شدن آماده مي‌كنند ...»
    قدر این باغبان بی‌آزار طبیعت را بدانیم و بیش از این آزارش مدهیم.

    در همین باره:
    - از خوك‌ها بترسيم يا از بي‌تدبيري؟!

درج نظر